پاسخ یک فرزند شهید، به سوالات نوری‌زاد

کد خبر: 123077

بالشی که بر آن سر نهادید از خون هزاران و ملیونها انسان بیگناه پر شده و خواب غفلت شما ندیدن این همه ظلم و جنایت را موجب شده. حرفم را که در ابتدای این نامه زدم پس میگیرم که گفته بودم شما حداقل با دولتمردان امریکا مخالفید، ای کاش تنها اندک امیدی داشتم که شما لااقل اگر از مسیر انقلاب خارج شدید، در مسیر دشمنان اسلام و انقلاب گام ننهادید اما چنان بت بزرگ غربزدگی برای شما الهه شده و چنان غفلت از واقعیت در کلامتان موج میزند

بولتن: فرزند شهید سهراب آقاپور در یادداشتی به بیست و هشت سوال محمد نوری زاد، پاسخ داده است. وی در یادداشت خود آورده است: به نام خدای شعور با سلام خدمت کارگردان محترم پروانه ها مینویسند جناب آقای نوریزاد؛ من به چهره اولیه انقلابی شما علاقه داشتم و نمی توانم این موضوع را کتمان کنم، از این رو هر بار در حوادث پس از انتخابات، خبری یا نامه ای و حرف و حدیثی از نوری زاد ثانی به گوشم میرسید یا میخواندم، جز حسرت و اندوه و دعا برای عاقبت بخیری خودم و دیگران چاره ای نداشتم. از بی ادبی شما نسبت به سید و رهبر و مرجعمان حضرت آیت الله العظمی سید علی الحسینی الخامنه ای، در نامه های قبلیتان نمی توانم بگذرم، نه من و نه تمام سربازان ولایت فقیه. اما مقصود من از این نوشته پاسخ وهنیات ذهنی شما در نامه های پیشینتان نیست. به تاریخ 18 مهر ماه نامه ای از شما منتشر شد که سوالاتی را مطرح کرده بودید، و البته از محضر رهبرمان و اینکه چون خود را سرباز کوچکی میدانم که پدر تاج بندگی و فدایی ولایت بر سرنهاد و بر دوشم مسئولیت حفاظت از خون خود را، به خود اجازه می دهم که که در این پرسش و پاسخ بنده نقش جواب را بازی کرده و در حد توانم پاسخگوی شما باشم. البته این نامه نه فقط خطاب به شما بلکه مخاطب این نامه تمام کسانی هستند که این گونه حرفها را بر حق میدانند، پس بدون حاشیه نگاری به اصل مطلب میپردازم. در ابتدای نامه تان از زندان و تنهاییتان گفتید، که قطعا ایام بسیار سختی بوده و اگر بگویم که درکتان میکنم دروغ گفته ام، چرا که فقط کسی میتواند این ادعا را کند که خود سختی و رنج تنهایی را در زندان کشیده باشد. اما زندان به همین رنجش است که جنبه تنبیه و توبیخ دارد، و اگر چنین نبود که زندان، زندان نبود. اما یادم می آید در یکی از قسمت های مجموعه "پروانه ها مینویسند"تان، روایت یکی از یاران حضرت بود که بخاطر ارتکاب عملی انگشتان دستش توسط حضرت قطع شده بود و ایشان نه از این کار ناخشنود بودند، بلکه هنوز به حضرت ابراز علاقه میکردند... هیچ گاه فکر نمیکردم سازنده این مجموعه که قطعا آشنایی کافی با تاریخ عصر آن حضرت را دارد و با قدرت استنتاجی که از جنابعالی انتظار میرود توان مقایسه با دوران حاضر را نیز، به دلیل برخورد با پسرش که همراه اغتشاشگران ساعاتی در بازداشت بوده تیر خلاص به همه شعارهایش بزند، و نه حتی بعد از آن در بند شدن خودتان هم احتمالا در بیشتر کج رفتنتان موثر بوده. تنبیه و توبیخ برای اهل علم و بصیرت راه نجات است و اصلا این نه سنت بین ماست، بلکه سنتی است الهی در مسیر هدایت و بازگرداندن شخص هِلیده شده در مسیر غیر هدایت. و تنها در صورتی موجب گمراه تر شدن میشود که آن شخص از مسیر علم و بصیرت بدور باشد و چشم را بر واقعیت ببندد و واقعیت را آنگونه که خود میخواهد تفسیر نماید. سپس از امریکا گفتید و از جهان خوارگی و استبدادش، خدا را شکر که هنوز در این موضع با هم هم عقیده هستیم و بنده میتوانم از این روزن، شاید، و باز هم شاید جرقه هایی از روشنایی را در ذهن و تفکرتان بیاندازم. برادر عزیز، جناب محمد نوریزاد پروانه ها مینویسند، نبودید ببینید و یا نخواستید ببینید که همین امریکایی که آنگونه در نامه تان وصف رذالتش را کردید و سایتها و شبکه ها و عمال داخلی و خارجی اش چگونه برای گفتارتان، کردارتان و قلمتان سوت و کف میزدند و و میزنند و چگونه شما را از خود میدانند، اگر تا این حد به ناحق بودن آنها یقین دارید، پس چرا این صحنه ها را نمیبینید؟ چرا باید خواسته یا انشاالله ناخواسته شما را در پشت تیریبون خود قرار دهند و لباس ضد انقلاب بر تن شما بپوشانند؟ اگر واقعا دغدغه تان دلسوزی برای انقلاب است به عنوان برادر کوچکترتان توصیه مکنم از این خون آشامان برائت جویید پیش از آنکه بیش از این خون مظلومان عالم دامنگیرتان شود. مگر همان امام و مولایمان، علی (ع) نفرمودند که حق و باطل را از طرفدارانشان بشناسیم؟ پس بشناسید و بشناسیم که اگر جهان غرب به ویژه امریکای جنایتکار پشت جریان فکری یا حرکت سیاسی را گرفتند و طرفداری کردند حتما آن حرکت در خوشبینانه ترین حالت رگه هایی از کفر و ظلم ونفاق را داراست. از فندلاند گفتید و "کیفیت زندگی" و رتبه اولش، جایی داستانی میخواندم از شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی که در پاسخ به سفیر انگلیس که در مورد فشار و تحریم و محاصره اقتصادی انذار داده بود و شهید بهشتی پاسخی داده بود که امروز دوباره قسمتهایی از ان را بازگو میکنم: "... ما قرار است آرمان طلبانه با مسائل برخورد کنیم. انقلاب ما انقلاب آرمان هاست نه انقلاب تسلیم به واقعیت ها... از همان اول قرارمان بر این بود که انقلاب پیش برود و ما همان نان و پنیر خودمان که توی همین مملکت به دست می آید می خوریم... ان شاء الله سیاست ما بر این است که حتی اگر قرار شود روزی همه مردم، نان خالی نوش جان کنند، [همین کار را بکنند] ولی با آمریکا بجنگند...". بگذریم که اگر همه مشکلات و معضلات اقتصادی که بنده به عنوان یک دانش آموخته رشته مرتبط، به آنها واقف هستم و نه البته از بوق و کرنای رسانه های مخالف، به دلیل فشار و تحریم همان دولی نباشد که احتمالا از "کیفیت زندگی" مطلوبی بر خوردار هستند، قسمت نه چندان کوچکی از این مشکلات به همین فشار ها برمیگردد. که اگر بخش عظیمی از سرمایه انسانی و مادی ما در هشت سال جنگی که به ما تحمیل شد تقلیل نمیافت و اگر ابرمردان مان به دست همین گروهکهایی که امروز از جریانات مخالف حمایت میکنند ترور نمیشدند، شاید مشکلات امروز به این اندازه نبودند که دیگران آنها را بسان گرزی بر سر راه پیشرفت و توسعه روحیه انقلابی بکوبند، گرچه این جنگ و تحریم و فشار اقتصادی که به ظاهر و در دید مغرضین و معاندین ضرر و زیان قابل توجهی داشته و دارد، ثمرات مادی و معنوی آن بر چشم اهل بصیرت پوشیده نبوده و نیست. از بشاگرد و هرمزگان گفتید، بنده افتخار نوکری مردم بشاگرد را دارم و یکی از مدالهای زندگی ام خدمت به مردم این منطقه در رکاب مرحوم عبدالله والیست، در طی 10 سالی که به این مناطق رفت آمد داشتم چیزهایی دیدم که شما نخواستید یا نتوانستید ببینید، برق رسانی و آب رسانی و بهسازی و نوسازی عمرانی، ساخت درمانگاه و مدرسه و حوزه علمیه، راه سازی و سد سازی و... بحمدلله مردم، دولت و نظام مقدس جمهوری اسلامی در این سالها خدمات قابل توجهی به مردم این منطقه داشتند و دارند، بشاگرد اول انقلاب کجا و بشاگرد امروز کجا؟ آیا درست است که از محرومیت یک منطقه به نفع خودتان استفاده کنید؟ آیا درست است که واقیت را که همان رسیدگی و حل مشکلات این مناطق است را ندیده بگیرید؟ و صد البته که هنوز باید به بشاگرد نوکری کرد که در اصل مردمش ولی نعمتانمان هستند. از حریم خصوصی گفتید و تجاوز به آن، قطعا این حرکات هیچ ارتباطی با پیروان راستین ولایت فقیه نداشته و ندارد، که همیشه دوستان مذهبی باید تحمل انگ زنی هایی تحت عناوین "تند رو و رادیکال و..." را به خاطر برخورد نادرست این قبیل اوباش داشته باشند و از همه مهمتر اینکه رهبر عزیزمان همیشه اینگونه حرکات را کلاما و عملا تقبیه کرده و در مواردی شخصا فرمان پیگیری و رسیدگی را دادند، که در اکثر حوادث اینچنینی بعد از انتخابات رسیدگی صورت گرفته و خواهد گرفت. موضع شما در مقابل دولت امریکا برای من روشن است، اما طوری از شرایط زندگی و مردم امریکا میگویید که گویی آنجا مدینه فاضله گم شده شماست؟ شاید هم آرزوی رسیدن به آن را همانند افرادی همچون سروش و مخملباف میپرورانید؟ گویا همان سالهای زندگیتان در امریکا و در پیش از انقلاب شما را مدهوش سبک زندگی غربی کرده! البته فرمودید که " به شوق انقلاب و وعده های آسمانی آن بود که دست از همه چیز شستم و به آغوش میهنم شتافتم ". آفرین که از همه چیزتان! دست کشیدید. همیشه دنبال دلیل این چرخش 180 درجه شما میگشتم و در ذهن خود مرور میکردم... شاید حیف و میل 4 میلیارد تومان پول بیت المال در چهل سربازتان این اثر سوء را گذاشته و شاید حقوق گرفتن سی ساله تان از وزارت جهاد کشاورزی، بدون خدمت به آن وزارت باعث این گمراهی شده. ولی امروز فهمیدم قضیه چیز دیگریست، شما مست و مدهوش فرهنگ و سبک زندگی امریکایی شدید، فرهنگی که از قلب پوسته به ظاهر زیبای آن چیزی بجز فساد و فحشا و حق کشی و حق خوری بیرون نمی آید. از مواد مخدر گفتید، افیونی که دولتمردان غربی تا خرخره در ترانزیت و پخش آن شریک هستند، نه فقط مواد مخدر بلکه تجارت انسان، سکس و قاچاق اسلحه را نیز اضافه کنید، از پیروان مکتب اصالت نفع مگر انتظار دیگری دارید؟ که مهم سود است و از کجا و به چه قیمتی مهم نیست، تا به حال از خود پرسیده اید که چرا در کشور افغانستان که سالهاست در بند امریکا دست و پا میزند، هیچ برخوردی با کشت تریاک و تحصیل مواد مخدر نمی شود و در مواردی حتی از سوزاندن مزارع مواد مخدر جلو گیری میشود؟ شما ندیدید و نخواستید اینها را ببینید، همینطور چندین شهیدی که هر ساله در مبارزه با ترانزیت مواد مخدر در کشور جان خویش را فدا میکنند، شما انها را هم ندیدید. از آزادی گفتید و اینکه نیست! در شرایطی که آمار بی سابقه توهین و یا حتی فحاشی به رئیس محترم جمهور، که دومین مسند مهم مملکتی را به دست گرفته، در اینترنت و رونامه ها و سخنرانی ها و میتینگها قبل و بعد از انتخابات سر به فلک میگذارد، در شرایطی که سران اغتشاشات و آشوبهای سال گذشته هنوز زیر سقف زندانی که از آن حرف زدید نرفته اند، در شرایطی که به کشته شدگان کهریزک نام شهید مینهند و برای تغییر نام کوچه محل سکونتشان به نام شهید فلان نامه نگاری میکنند و از آنطرف هیچ کس سراغ شهدای بسیجی و مردمی که در برخورد با اغتشاشگران جانشان را فدای دینشان کردند نمیگیرد، حرف از خفقان و دیکتاتوری زدن به نظر من مضحک است. نکند انتظار کسانی همانند شما این است که با متعرضین به جان و مال و ناموس مردم برخورد نشود، بله، همه کسانی که مردم بی گناه را برای اهداف شومشان تحریک کردند و به خیابان کشیدند و سردمدارانشان بی شرمانه برای کشته گیری و کشته سازی تیمهای ترور را در میان مردم نفوذ دادند، و آنها میدانستند و هیچ نگفتند، متعرض به جان و مال و ناموس مردم هستند. حتی اگر با قلم و حتی اگر با سخن خویش محرک شورش و آشوب بودند و به گفته رهبر انقلاب همینها مسئول مستقیم خونهای ریخته شده هستند و در این دنیا و آن دنیا باید پاسخگو باشند. از آزادی نقد گفتید و آزادی بیان در رسانه ها، جالب است که شاهد خود را در این زمینه از امریکا می آورید و آزادی فیلمسازانی چون مایکل مور. کدام فیلمساز امریکایی قادر است به نقد ریشه ای بپردازد؟ شاهد عینی صحبت من حوادث یازده سپتامبر است که میشناسم شهروندان و اصحاب رسانه امریکایی را که اموالشان توقیف شده، تهدید به مرگ شدند و حتی مدیر روزنامه ای در فرانسه از کشورش اخراج شد، فقط به این دلیل که به اصل واقعه یازده سپتامبر که همان دست داشتن دولت امریکا در این واقعه مرگ بار بود پافشاری داشتند، کدام فیلمساز در غرب جرات به تصویر کشیدن جنایات اسرائیل را دارد و کدام روزنامه نگار حق تحقیق در باره هلوکاست؟ صحبت از مقایسه بین آزادی در ایران و غرب فقط از گلوی غربزدگان بیرون می آید و نه دلسوزان انقلاب. بله، در کشور من هر کس بخواهد خون شهدا را پایمال کند، چه با فیلم و چه با قلم و... آزادی ندارد، بهای سلب این آزادی خون ریخته شده پدرانمان است. نه، حتی اگر دولت و مسئولین روزی به چنین افرادی اجازه دهند که بیایند و حرفی مخالف جهت حرکت انقلاب بزنند، حرفی بزنند که خوشایند دشمنان انقلاب باشد و موجی ایجاد کنند که نتیجه آن موج سواری امریکا و اسرائیل باشد، من و همه دوستان و هموطنان فدایی ولایت فقیه با تمام توان در مقابلشان ایستاده و می ایستیم. از دروغ گفتید، و از راستی و راستگویی در امریکا، بگذریم که به عقیده من این گونه سخن گفتن فقط نتیجه همان تاثیر از فرهنگ غربیست! اما اگر کلینتون برای یک دروغ مفتضح شد، کدام دولتمرد امریکایی برای بهانه دروغ جنگ با عراق محاکمه شد؟ کدام مقام امریکایی برای دروغ یازده سپتامبر به میز محاکمه کشیده شد و چه کسی پاسخگوی دروغهای بزرگ امریکا در مقابله با مخلفین اسرائیل است؟ که حتی امروز جامعه جهانی توان تصویب یک قطعنامه غیر الزام آور را نیز برای جلوگیری از جنایاتش ندارد؟ جناب محمد نوری زاد کنونی، بالشی که بر آن سر نهادید از خون هزاران و ملیونها انسان بیگناه پر شده و خواب غفلت شما ندیدن این همه ظلم و جنایت را موجب شده. حرفم را که در ابتدای این نامه زدم پس میگیرم که گفته بودم شما حداقل با دولتمردان امریکا مخالفید، ای کاش تنها اندک امیدی داشتم که شما لااقل اگر از مسیر انقلاب خارج شدید، در مسیر دشمنان اسلام و انقلاب گام ننهادید اما چنان بت بزرگ غربزدگی برای شما الهه شده و چنان غفلت از واقعیت در کلامتان موج میزند که من این نامه نگاری را در تاثیر بر شما بی اثر میدانم و فقط میخواستم تلنگری باشم برای ذهنتان، که با این دست و پا زدن و تلاش برای پوشانیدن حقیقت و حمایت از جریان نفاق چگونه پاسخگوی پدر شهید من در آن دنیا خواهید بود؟ «یریدون لیطفئوا نور الله بافواهم و الله متم نوره و لو کره الکافرون» فرزند شهید سهراب آقاپور - شهادت فاو،والفجر8

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها