علی (ع) صراط مستقیم است

کد خبر: 170334

نبی اکرم (ص) در غدیر، با هزار تمهید و پیش بینی و ظرافت، حکم خداوند - تعیین ولی - برای مردم را ابلاغ کردند. "يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "- کار را مستحکم کردند؛ از زبان مردم اقرار گرفتند؛ از دست مردم بیعت گرفتند؛ از چشم های مردم شهادت طلبیدند؛ نه یک تن و دو تن و صد تن؛ افزون بر صد هزار تن. اما کمتر از سه ماه نگذشت که مردم این پیمان محکم را گسستند. سقیقه ثابت کرد پذیرفتن "ولی" به این سادگی ها نیست. زمینه می خواهد. زمینه های درونی. خیلی وقت ها تکبر نمی گذارد سرپرستی ات را به راهنما واگذار کنی؛ جمود نمی گذارد؛ غیض نمی گذارد؛ غضب نمی گذارد؛ ریا نمی گذارد؛ دنیا طلبی نمی گذارد؛

علی (ع) صراط مستقیم است
سرویس فرهنگی «فردا» - سید مهدی سیدی ؛ یک عصر پاییزی - حد فاصل میدان فردوسی و چهار راه ولیعصر (عج) - راه می رفتم. لحظه ای توجهم به سنگ فرش های پیاده رو جلب شد. ظاهراً برای ساخت پیاده رو، دو نوع سنگ فرش به کار برده شده بود. بخشی از پیاده رو با سنگ های نیمه صیقلی ساخته شده بود و بخش دیگر آن با سنگ فرش های زبر آج دار، که اصطلاحاً به آن می گویند "کف پوش های سکه ای". سنگ فرش های سکه ای زرد رنگ - درست مثل یک نوار ممتد به عرض یک متر - در حاشیه پیاده رو ادامه داشت. همراهم گفت: "می دانی فلسفه به کارگیری این سنگ فرش ها چیست؟" گفتم" "برای زیبایی شاید!" گفت: "نه؛ این ها را کار گذاشته اند برای نابینایان، تا با حرکت بر روی آن، بتوانند مسیر را تشخیص دهند و به مانعی برخورد نکنند." نابینا از نعمت چشم محروم است، نمی بیند، ولی از طریق حس لامسه و شناسایی سنگ فرش های آج دار و نشان دار، می تواند راه را تشخیص دهد. پای نابینا عصا باشد عصا تا نیفتد سرنگون او بر حصا دیدم چه تمثیل جالبی است این نکته برای شرح "ولایت" ما نابیناییم. نمی بینیم. نه من، نه شما، همه نابینایند. هرکس به این دنیا پا می گذارد نابینا است. نمی بیند. نمی تواند خودش راه را تشخیص دهد. اساساً راه را فقط راهنما می داند. راهنما را هم "راه ساز" تعیین می کند. اگر کسی می خواهد در مسیری گام بردارد، عاقلانه آن است که برای خودش راهنمایی جور کند. "ولی" همان راهنماست. "ولی" راهنمایی می کند. حتی نه فقط راهنمایی از آن جنسی که سهراب گفت: "خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار؛ آسمان مکثی کرد؛ رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید؛ و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: نرسیده به درخت . . . " "ولی" راهماست. اما فقط راه را نشان نمی دهد؛ ولی نیامده که یکجا بایستد و به انگشت اشاره به مردم، راه بنماید. "ولی" دستت را می گیرد و به مقصد می رساند. "ولی" تو را در راه حرکت می دهد. ما محتاج راهیم در این عالم. به همین دلیل محتاج راهنماییم. راهنمایی که راه را بشناسد؛ راهنمایی که همراهمان بیاید. این راهنما همان "ولی" است. راه هم همان صراط مستقیم است. همان که هر روز ده بار در پنج نماز از خدا می خواهیم: "اهدنا الصراط المستقیم ". این صراط مستقیم "راه بلد" می خواهد. اما "ولی" خود صراط مستقیم است. برای همین است که صادق آل محمد (ص) فرمود: امیرالمؤمنین علی (ع) صراط مستقیم است . ما نابیناییم. اگر خط راهنما نداشته باشیم گم می شویم، به خطر می افتیم؛ مصدوم می شویم. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زینهار از این بیابان وین راه بی نهایت در بیابان گرفتار شده ایم. بیابانی که تاریک است و ظلمانی. "شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل" در دریای مواج خشمگین گرفتار آمده ایم؛ در دل سیاه شب. هر لحظه و هر آن احتمال غرقه شدن بسیار است. یکی باید نجاتمان دهد. یکی باید به راهمان نور بتابد. یکی باید از تاریکی بیرونمان بیاورد. او "ولی" است. او خداست. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور خدا ولی مؤمنین است. وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنين‏ یعنی اینکه مردم باید ولایت خدا را بپذیرند تا خدا سرپرستی شان کند. نابینا باید خود را به این راه و به خط راهنما بسپارد. همی کش سرمه تعظیم در چشم پیاپی، تا که نابینا نمانی چو ذره باش پویان سوی خورشید که تا چون خاک، زیر پا نمانی اگر نخواهد سرپرستی خدا را، کسی مجبورش نخواهد کرد. باید به سرپرستی "ولی" تن دهد. سرپرستی که از خود آدمی بر خودش بیشتر حق سرپرستی و راهنمایی دارد. النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏ . می خواهیم برای فتح یک قله گام برداریم. - سرد و یخبندان و پر خطر - این راهنما و بلد راه است که حتی برای بدنمان - برای سلامت و توانش - نسخه تعیین می کند؛ لوازم مورد نیازمان را تعیین می کند؛ سرعت حرکتمان را معلوم می کند؛ نمی شود آنجا به او بگوییم: "من خودم می دانم چه کنم" آنجا نباید ناراحت شد؛ نباید تکبر ورزید؛ نباید تعصب داشت؛ باید تن سپرد به این حمایت "ولی". اگر کسی توانست به "ولی" دل بسپرد باید بر این نعمت شکرگذار خدا باشد: "الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب (ع)" و عجیب است که ما - بسیاری از ما - هنوز در وجودمان این خشوع و دلدادگی را فراهم نکرده ایم برای پذیرفتن "ولی". نه ما - که در نسل آدمیزاد - همین بوده است. نبی اکرم (ص) در غدیر، با هزار تمهید و پیش بینی و ظرافت، حکم خداوند - تعیین ولی - برای مردم را ابلاغ کردند. "يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "- کار را مستحکم کردند؛ از زبان مردم اقرار گرفتند؛ از دست مردم بیعت گرفتند؛ از چشم های مردم شهادت طلبیدند؛ نه یک تن و دو تن و صد تن؛ افزون بر صد هزار تن. اما کمتر از سه ماه نگذشت که مردم این پیمان محکم را گسستند. سقیقه ثابت کرد پذیرفتن "ولی" به این سادگی ها نیست. زمینه می خواهد. زمینه های درونی. خیلی وقت ها تکبر نمی گذارد سرپرستی ات را به راهنما واگذار کنی؛ جمود نمی گذارد؛ غیض نمی گذارد؛ غضب نمی گذارد؛ ریا نمی گذارد؛ دنیا طلبی نمی گذارد؛ از سقیفه هم پنجاه سال نگذشت که ظلم بر ولی به غایت رسید. مردم این بار نه آنکه ولی را از سهمش و از حقش - که هدایت مردم بود - ممنوع کردند و برکنار؛ این بار او را به ستیزه در آمدند و به پیکار. کشتند و غارت کردند و به اسیری بردند. مقابل ولی ایستادند. مبارزه کردند. و این بار هم نه یک تن، نه دو تن که سی هزار تن. با رزم کامل. مگر ولی چه می خواست بکند؟ او که دنیا نمی خواست؛ او که زر نمی خواست؛ انحرافی دیده بود در مسیر. به طلب اصلاح بر آمده بود. برای این آمده بود که یکبار با صدای بلند، خوبی ها را فریاد کشد و از بدی ها نهی کند. او که با شمشیر نیامده بود. همه دارایی اش جوانی بود رعنا به غایت شبیه رسول الله - خُلقا و خَلقاً - تمام دارایی اش طفلی بود خردسال و در قنداق. تمام دارایی اش هفتاد و چند نفر پاک باخته و سرمست؛ تمام دارایی اش عقیله بنی هاشم که لحظه ای دوری اش تحمل کردنی نبود. مردم نابینا بودند. نابینا بودن جرم نیست. حتی بیماری هم نیست. یک طبیعت است. اما آنچه که جرم است اصرار بر نابینا ماندن است. اصرار بر نابینا ماندن، یک مرض است؛ جاهلی است. نابینایی که بر کوری خود اصرار کند، حتی اگر اندکی هم نور را بتواند تشخیص دهد دیگر همان قدر هم نخواهد توانست. نورش گرفته خواهد شد. برای اینکه راهنمای خوب خود را از دست خواهد داد. وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات‏ . نابینایی که به راهنمایی ولی تن ندهد به راهنمایی کفر تن خواهد داد. راهنمایی که خود نابینا است و این می شود مصداق "کوری عصا کش کوری دگر شود." نابینا باید بگردد دنبال یکی که دستش را بگیرد؛ تا مصدوم نشود؛ تا سقوط نکند؛ نه آنکه راهنما را با چوپ دستش براند. به او نا سزا بگوید. سنگ به او پرتاب کند. و این ماجرای ولایت و تن دادن به ولایت انگار همیشه تاریخ ادامه دارد. انگار همیشه نابینایانی هستند و خواهند بود که بر نابینایی خود اصرار دارند. خدا صراط مستقیم را برایمان گذاشته. خدا راهنما را فرستاده. نابینایی ما هم ظاهر است و آشکار. خود دانیم. تن بسپریم به ولی یا نسپریم. راه ادامه دارد. ما هستیم که از هدف باز می مانیم و یا می رسیم.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها