سرویس بین الملل «فردا»؛جواد حیراننیا: با گذشت بیش از ده سال از آغاز جنگ آمریکا علیه تروریسم، هزینههای این جنگ برای آمریکا سرسامآور شده است. اینکه چگونه باید در این خصوص هزینه کرد نیز اقتصاد آمریکا را با چالش مواجه ساخته و به اقتصاد این کشور لطمه زده است. در طی دهه گذشته، کنگره آمریکا به طور روتین و معمول تحت عنوان «اختصاص بودجه اضطراری» بودجهای را به جنگ اختصاص داده است. موضوع هزینههای نظامی و ارتباط آن با اقتصاد در قالب کلی تر نسبت بخش نظامی با اقتصاد قابل تببین است. یکی از مسائل مهم در اقتصاد کشورها ارتباط میان این دو بخش است. نظر به اهمیت نسبت میان هزینههای نظامی و اقتصاد در ایالات متحده آمریکا دیدگاههای پروفسور نیکلاس اونف بنیانگذار نظریه سازهانگاری و استاد روابط بینالملل دانشگاه بین المللی فلوریدا را در این خصوص جویا شدهایم که از پی میآید. پروفسور نیکلاس اونف بنیانگذار نظریه اجتماعی روابط بینالملل (سازهانگاری) است. وی استاد روابط بینالملل دانشگاه بین المللی فلوریدا و دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در آمریکاست. از او آثار و کتابهای بیشماری در حوزه روابط بینالملل به چاپ رسیده است. جهانی که
ما میسازیم، روابط بینالملل در جهان برساخته، عامل زبانی و سیاست در جهان برساخته از جمله آثار او به شمار میروند.
هزینههای نظامی آمریکا چه تأثیری بر اقتصاد این کشور دارد؟ آیا میتوان سخن از اقتصاد جنگی در مورد این کشور راند؟
در مجموع رابطه و نسبت میان اقتصاد ملی و هزینههای نظامی یکی از موضوعات و مسائل پیچیده به شمار میرود. این موضوع صرفاً در مورد ایالات متحده آمریکا مصداق ندارد و در مورد سایر کشورها نیز این موضوع صادق است.
سرمایهگذاری در بخش توسعه و تحقیق دفاع ملی در کشورهای گوناگون سبب ساز ابداعات تکنولوژیک و سازندگی و شکوفایی اقتصادی بوده است. این شکوفایی صرفاً در بخش نظامی نبوده و همه بخشهای اقتصادی (غیر نظامی) نیز از رهگذر آن پیشرفت کرده و شکوفا شدهاند.
در واقع سرمایهگذاری در بخش دفاع ملی باعث تحریک و برانگیختن بخشهای غیر نظامی اقتصاد شده و توسعه آنها را به دنبال داشته است. این موضوع در کشورهای مختلف قابل مشاهده است.
به ویژه اینکه در قرن گذشته شاهد این موضوع در کشورهای گوناگون بودهایم. علاوه بر این میتوان به دوران آموزش و خدمت نظامی و نقش آن در اقتصاد ملی کشورها و کسب مهارت در افراد اشاره کرد. به عبارت دیگر آموزش و خدمت نظامی باعث میشود تا افراد مهارتهای ارزشمندی کسب کنند. این افراد وقتی وارد بازار کار شدند دارای مهارت خواهند بود و مهارت آنها در اشتغال به آنها کمک خواهد کرد.
از سوی دیگر نیز باید به این مسأله توجه داشت که فعالیتهای نظامی منابع و ذخایر طبیعی را مضمحل و ویران میکند. همچنین وقتی ابزارها و وسایل نظامی مورد استفاده قرار نمیگیرند مخارجی را متوجه اقتصاد ملی میسازند. چرا که برای نگهداری و تعمیر این ابزارهای نظامی باید هزینه مالی کرد. از سوی دیگر نیز میزانی از ثروت و سرمایه نیز در تحقیقات و توسعه فعالیتهای سازنده غیرمرتبط با بخش نظامی و دفاع ملی هزینه میشود. این هزینهها ممکن است در مقایسه با هزینههای انجام شده در بخش نظامی مزیت و سود بیشتری داشته باشند.
از سوی دیگر نیز باید توجه داشت که در بخش تکنولوژیهای پیشرفته نیز سرمایهگذاری باید توجیه اقتصادی داشته باشد. به عبارت دیگر تحقیقات در بخش تکنولوژیهای پیشرفته نیز باید منطق و توجیه اقتصادی خود را داشته باشد تا سرمایهگذار راغب به سرمایهگذاری در آن شود. این موضوع در مورد تکنولوژیهای پیشرفته در بخش نظامی نیز صادق است.
اگر سرمایهگذاری در این بخشها توجیه اقتصادی نداشته باشد سرمایه به سمت و سویی حرکت خواهد کرد که بتواند سود بیشتری را نصیب خود سازد. بر این اساس ممکن است سرمایهگذاری در تولید کالاهای مصرفی بیشتر شود و توجه به بخشهای سازنده اقتصاد کمتر شود. بر این اساس مشاهده میشود که نسبت میان اقتصاد و هزینههای نظامی موضوعی بسیار پیچیده است. چه بخشها، سازمانها نهادهایی در کشور آمریکا از رونق گرفتن بخش نظامی و هزینههای این بخش سود میبرند؟ به عبارت دیگر هزینههای گزاف نظامی چه بخشهایی از اقتصاد را منتفع خواهد کرد؟ به طور کلی میتوان گفت همه بخشهای اقتصادی به میزان مختلف وابسته به این نوع اقتصاد هستند و از آن منتفع میشوند. برخی بخشهای اقتصاد در مقایسه با سایر بخشهای مسلماً از هزینههای نظامی و توسعه بخش نظامی بیشتر سود میبرند. برای نمونه در بخشهای فقیر روستایی صنایع وابسته به اقتصاد نظامی میتواند رونق اقتصادی را به دنبال داشته باشد.
از سوی دیگر نیز هزینههای نظامی میتواند قسمتی از هزینههای شرکتها و نهادهای اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی پیشرفته را تأمین کنند. گاهی هزینههای نظامی میتوانند به طور سریع باعث رشد و شکوفایی بخشهای اقتصادی مبتنی بر تکنولوژی پیشرفته باشند. بگذارید برای شما نمونه و مثالی بیاورم. اینترنت را در نظر بگیرید. این پدیده که در حال حاضر من و شما از آن بهره میبریم توسط دپارتمان دفاعی آژانس پروژههای تحقیقاتی پیشرفته ایالات متحده آمریکا به وجود آمده است. آیا ارتباطی میان قدرت هژمون در نظام بین الملل و هزینههای نظامی آن وجود دارد؟ به عبارت دیگر آیا قدرت هژمونیک در نظام بین الملل برای تثبیت نظم هژمونیک خود نیاز به هزینههای نظامی نخواهد داشت؟ بسیاری از صاحبنظران و اساتید دانشگاهی معتقد هستند که هژمون بودن ارتباط مستقیمی با قدرت نظامی بودن ندارد. من هم به این دیدگاه معقتد هستم.
در ابتدا مایل هستم تا واژه هژمون را مورد بررسی قرار دهم. این واژه، کلمهای یونانی است و معادل واژه رهبر در انگلیسی (leader) است. بر این اساس، هژمون باید مناسبات و نظمی را ایجاد کند که با رضایت توسط کشورها مورد قبول قرار بگیرد. به عبارت دیگر نظم هژمونیک باید برای دیگران قابل قبول باشد و مورد احترام آنها باشد.
همچنین دیگر کشورها باید نفع و سودی از نظم هژمونیک ببرند. به عبارت دیگر هژمون باید حسن اخلاق داشته باشد و کالایی عمومی را تولید کند که دیگران نیز از آن سود و منفعت ببرند. به طور کلی هژمون از جایگاه و قدرت برتر خود استفاده میکند تا نظمی را برقرار کند. دیگران نیز باید از این نظم هژمونیک بهره گیرند تا بتوانند سودی دریافت کنند و نفعی ببرند. اگر کشوری از این نظم پیروی نکند از سوی هژمون مورد فشار قرار میگیرد. باید توجه داشت که از نظم هژمونیک کشورها و بازیگران دیگر نیز میتوانند منتفع شوند و سود ببرند. اگر بخواهیم نمونههای تاریخی از قدرت هژمونیک در تاریخ بیاوریم میتوانیم به بریتانیای قرن نوزدهم و آمریکای بعد از جنگ جهانی دوم اشاره کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید