آن دارای کرامات غیر قابل عرض... آن رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز

کد خبر: 201313

...در دامنش آویخت که تا علت این عجایب و غرایب بر من آشکار نسازی از من خلاصی نداری. ایشان فرمود: «وقتی اکابر قوه قضاییه و قاضی القضات از کرامات شیخ سعید مرتضوی آگاه شدند، مصونیت قضایی او از وی سلب نمودند و از دادستانی تهران معذولش داشتند و او به دنبال نخود سیاه فرستادند و گویا او رفت و آن بیافت و خود را به پست ریاست تأمین اجتماعی ببافت!!» مرید تا این بشنید به یاد سالمندان! کهریزک!!! نعره ای بزد و از هوش برفت!!

آن دارای کرامات غیر قابل عرض... آن رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز
سرویس خواندنی های «فردا»: مطلب پیش روی از سری مطالب ستون ویژه "تذکرة الرجال " فردا است که البته مدتی در ارائه آن تاخیر افتاده بود. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب این دو به سراغ «سعید مرتضوی»رفته‌اند.
*****************
آن از خویش بسیار راضی، آن جناب آقای قاضی، آن که بود از ما بهتر، آن معاون دادستان کل کشور، آن دارای مناصب غریبه، آن دوستدار ما بعدالطبیعه، آن دادستان سابق تهران، آن که بودند نیمِ نمایندگان از دستش به امان، آن دارای دکترا با نمره عالی!!، آن رئیس سازمان تامین اجتماعی، آن دهندة احکام یکه و تک!!، آن رئیس دادگستري شهر بابک، آن خواستار حکم اعدام! برای قاچاقچيان ارز و کالا!!!، آن آقای نظر کرده، آن دارای افاضات در جوانب گسترده، آن راه‌اندازی مجدد دادستانی را بانی، آن حامی طرح ارتقای امنیت اجتماعی،آن شخص فرا جناحی، آن آمر به اوامر و نواهی!، آن که در موردش گفته اند کلی بیانات، آن رئیس دادگاه مطبوعات، آن دارای کرامات غیر قابل عرض!!!، آن رئیس ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز، آن آغاز کننده کار دادیاری بدون مدرک دانشگاهی، آن که برای تفریح می بست نشریات غیر فکاهی، آن دارای قوای ادراکی و غضبی!!، مولانا سعید مرتضوی - قلّت مناسبه حسّاسه- از اهالی تفت بود و عاشق پول نفت بود و پیش از این در قوّه قضائیه در آمد و رفت بود و کودکی یازده ساله در سال پنجاه و هفت بود. از او کرامات و عجایب بسیار نقل است. لیک نیمی از آن از اسرار مگوست، و نیم دیگر از اسرار دوست داری بگی بگو، اما بعد گفتن هر چه دیدی از چشم خود دیدی، و آخر چه کاری است، شتر دیدی ندیدی!!! همه در کار او مانده اند و زبان جز نکویی از بَرَش نچرخانده اند از خوفی که از وی داشته اند. نقل است اصولاً اهل خوف بود تا رجا. چرا که قطار های رجا را سخت مناسب ریاضت یافته بود و او هیچ اهل ریاضت نبود! ابتدای کار او آن بود که در نوزده سالگی، به عنوان دادیار منصوب گشت و در بیست سالگی به عنوان رییس دادگاه عمومی شهر بابک منصوب گردید. آفرین بر او باد و بر ناصبانش!! نقل است روزی یکی از مریدان که او را بر صندلی ریاست تأمین اجتماعی تکیه زده دید، حیران همی گشت و پرسید یا شیخ: «اینجا چه کار می کنی؟»پس شیخ در دم فرمود: «پس کجا چه کارکنم!» مرید از فراست و زکاوت شیخ حیران شد اما از بر یافتن حکمت این موضوع به سوی قوه قضائیه روان شد. تا به یکی از روسا رسید، در دامنش آویخت که تا علت این عجایب و غرایب بر من آشکار نسازی از من خلاصی نداری. ایشان فرمود: «وقتی اکابر قوه قضاییه و قاضی القضات از کرامات شیخ سعید مرتضوی آگاه شدند، مصونیت قضایی او از وی سلب نمودند و از دادستانی تهران معذولش داشتند و او به دنبال نخود سیاه فرستادند و گویا او رفت و آن بیافت و خود را به پست ریاست تأمین اجتماعی ببافت!!» مرید تا این بشنید به یاد سالمندان! کهریزک!!! نعره ای بزد و از هوش برفت!! نقل است روزی همرهان بر او مثنوی خواندندی به این بیت رسیدند که: «کی دروغی قیمت آرد بی ز راست در دو عالم هر دروغ از راست خاست» چون این شنید، بسیار گریست و ساعتی اندیشید و گفت: «دگر سخن راست نشنوم و به راه راست نروم! پس از راست برید و به چپ گروید! نقل است بعد از آن همه را چپ چپ می نگریست!
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها