سودای اردوغان در محاق/ بن بست تلفیق اسلام گرایی لیبرال و عثمانی گرایی

کد خبر: 217406

ترک ها گمان می‌کنند که برانداختن دولتِ کنونی سوریه هم به اقتدار ایران در منطقه ضربه‌ای جبران‌ناپذیر می‌زند و هم آن‌ها را یک گام در رسیدن به جایگاه هژمونیک در منطقه یاری می‌کند. کمک‌های بشردوستانه به مردم غزه و کُری‌خواندنِ صوری برای اسرائیل را نیز باید در جهت بالابردن اقتدار معنوی‌شان معنا کرد وگرنه برخوردهای دوگانه آن‌ها با مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی مشخصاً از مشی سازشکارانه‌شان پرده بر می‌دارد.

سودای اردوغان در محاق/ بن بست تلفیق اسلام گرایی لیبرال و عثمانی گرایی
سرویس بین الملل«فردا»: ستیز تجاوزکارانه علیه سوریه، موضع‌گیریِ دوگانه در برابرِ ایران، سرکوبِ داخلی، تلاش زبونانه برای پیوستن به اتحادیه اروپا، موضع‌گیری‌های ناروشن و دوپهلو در برابرِ رژیم صهیونیستی و کارهایی از این دست که کم‌وبیش چند صباحی است که در ترکیه شدت گرفته است. این موضع‌گیری‌ها و جهت‌گیری‌ها شاید شتاب‌زده و از سر نابخردی سیاسی یا حتا بی‌ربط به نظر بیایند. نگاهی کوتاه به خبرهای مرتبط با ترکیه نشان می‌دهد که اگر از زاویه‌ای خاص به تحولات یک دهه‌ی اخیر و حتا قبل‌تر از آن در ترکیه بنگریم، کم‌وبیش می‌توانیم معنایی درخور برای این جهت‌گیری‌های به‌ظاهر ناهمگون پیدا کنیم.
از هنگامی که اسلام‌گرایانِ نولیبرال حزبِ عدالت و توسعه بر سر کار آمدند (1382) تا امروز کم‌وبیش با پررنگ‌ترشدنِ چنین سوگیری‌هایی روبه‌رو شده ایم. در پیِ گرفتارشدنِ ترکیه در گندابِ دولت‌های ارتش‌فرموده و به‌شکلی احمقانه سکولار و بحران‌های اقتصادی پی‌درپی، این نیاز احساس می‌شد که باید دولتی بر سر کار آید که از یک سو به سرخوردگی عمیق و ملی مردم ترکیه از آن سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی پاسخ دهد و عزتِ ملیِ آن‌ها را بر گرداند و از سوی دیگر سکولاریسم نظامی حاکم را ـ همان که جایگاهی بنیادی در میان لایه‌های پایینی جامعه ترکیه نداشت ـ سر جای خود بنشاند. در این هنگام قرعه به نام تازه‌ از راه‌رسیدگان تحصیل‌کرده و جوانی افتاد که از یک سو، قائل به قرائتی خاص از اسلام بودند و از سوی دیگر، در عمق گرایش سیاسی خود گوشه‌چشمی هم به بازیابی عظمت دورانِ عثمانی داشتند. اسلام‌گرایی خاص آن‌ها و نوعثمانیگری‌شان کمک کرد تا هم قدرت ارتش مدافع سکولاریسم کمالیستی تضعیف شود و هم تلاش‌های آن‌ها برای بالابردن جایگاهِ منطقه‌ای ترکیه به نتیجه برسد. شعف از برسرکارآمدن رجب طیب اردوغان برای آن‌هایی که گمان می‌کردند هم‌پیمانی اسلام‌گرا، معتدل و همراه یافته اند، چندان نپایید. ترک‌های جوان حزب عدالت و توسعه خیلی زود نشان دادند که اسلام‌گرایی آن‌ها از نوع نولیبرال و نوعثمانی گریِ آن‌ها، متوهمانه در پی بازیابی یکه‌تازی عثمانی در سده گذشته در جهان اسلام است. آن‌ها در پی هژمونی ای سیاسی و فرهنگی بر جهانِ اسلام بودند و هستند. آن زمانی که این‌ها سر کار آمدند، دوران یکه‌تازی دولت جمهوری‌خواه بوش بود و لشکرکشی‌های جهانی. نسخه اسلام‌گرایی آن‌ها چنان به اسلام‌گرایی تجویزشده‌ی امپریالیسم در منطقه نزدیک بود که خیلی سریع به یکی از متحدان استراتژیک ناتو و امریکا بدل شدند. ازاین‌رو هم امریکایی‌ها با گسترش نسخه خاص خود از اسلام و به‌دست‌آوردن متحدی استراتژیک از این اتحاد سود می‌بردند و هم این اسلام‌گرایان لیبرال می‌توانستند از نظامیگری و توسعه‌طلبی همه‌جانبه امریکا در منطقه به نفع گسترش نفوذ خود بهره گیرند. تلاش برای پیوستن به اتحادیه اروپا نیز که از آرزوهای دیرین ترکیه بوده است، نقشی مهم در نزدیکی ترکیه به امریکا و درواقع بدل‌شدن آن به آلت دست امریکا و اتحادیه اروپا در منطقه داشته است.
اما بیش ازهمه، این دست‌وپازدن‌های ترکیه برای به‌دست‌گرفتن هژمونی سیاسی در منطقه، در چارچوبِ گرایش نوعثمانیگری آن‌ها باید فهمیده شود. آن‌ها فکر می‌کردند و می‌کنند با دریوزگیِ عضویت در اتحادیه اروپا و با بدل‌شدن به غلامِ حلقه‌به‌گوشِ سیاست‌های ناتو، بانک جهانی و امریکا می‌توانند اقتدار ازدست‌رفته‌ی تاریخی‌شان را باز یابند. اشتباهِ تاریخی آن‌ها دقیقاً همین است. آن‌ها برای به‌دست‌آوردنِ رضایتِ اربابانِ اروپایی و امریکایی‌شان و به قیمتِ سرکوبِ شدید داخلی، به موشِ آزمایشگاهی سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی آن‌ها بدل شده اند و تمام امیدشان به این است که بتوانند از نفوذی تعیین‌کننده در منطقه برخوردار شوند؛ نفوذی که بتواند پایه‌ای برای نوعثمانیگریِ آن‌ها فراهم کند. اقتدار سیاسی و اقتصادیِ ایران در منطقه از همان آغاز برای ترکیه مسئله‌ساز بوده است. به همین دلیل آن‌ها از یک سو نمی‌توانسته اند این همسایه‌ی نیرومند را نادیده بگیرند و از سوی دیگر از هر فرصتی برای دورزدن و خالی‌کردن زیر پای او استفاده کرده اند. رفتار دوپهلوی آن‌ها با ایران را نیز می‌توان از همین زاویه خواند، هرچند هشدارهای پنهانیِ اربابانِ اروپایی و امریکایی‌شان نیز نباید نادیده گرفت. رفتار ترکیه در برابر سوریه نیز از همین منظر معنا پیدا می‌کند. آن‌ها گمان می‌کنند که برانداختن دولتِ کنونی سوریه هم به اقتدار ایران در منطقه ضربه‌ای جبران‌ناپذیر می‌زند و هم آن‌ها را یک گام در رسیدن به جایگاه هژمونیک در منطقه یاری می‌کند. کمک‌های بشردوستانه به مردم غزه و کُری‌خواندنِ صوری برای اسرائیل را نیز باید در جهت بالابردن اقتدار معنوی‌شان معنا کرد وگرنه برخوردهای دوگانه و مزورانه‌ آن‌ها با مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی مشخصاً از مشی سازشکارانه‌شان پرده بر می‌دارد. نکته این است که آن‌ها از این مماشات‌ها و گردن‌نهادن‌ها طرفی بر نخواهند بست. هم تجربه‌ی تاریخی سده‌ی بیستم و هم شکل سازوکار امپریالیسم در منطقه خاورمیانه نشان داده است که او هیچ‌گونه اقتدار مستقلی را جز خودش تحمل نمی‌کند. نگه‌داشتن ترکیه در هول‌وولای پیوستن به اتحادیه اروپا و در کنارِ آن، امتیازگیری‌های گسترده از او، دقیقاً در راستای بی‌اقتدارکردن این کشور است. اقتدار حقیقی در منطقه، سهمِ کشورهایی می‌شود که مقاومتی منسجم و خلاقانه را در برابر امپریالیسم جهانی و سرمایه‌داری درنده سده‌ی بیست‌ویکم سامان داده اند. آن‌ها هستند که امید و اعتماد مردم جهان را به ارث می‌برند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها