«فردا»: شهادت بانوی دو عالم، دختر پیامبر اعظم و همسرِ وصی و جانشین او، اندوهی بزرگ و حزنی سنگین است. این حزن و اندوه این روزها بر دل صاحب این ایام بیشترین سنگینی را دارد. امام زمان (عج) در عزای مادرشان مینالند و میگریند. آجرک الله یا صاحب الزمان ... در زمین و آسمان، عزای عظمائی به پاست و مصیبت سنگینی بر شانه های ولی خدا وارد آمده است. بیایید ما هم آسمانی شویم؛ چند سطری را در حسینیه فردا میهمان معارف صدیقه کبری (سلام الله علیها) باشید.
بیانات آیتالله خامنهای درباب مصداق «کوثر»
وقتى كه پسران نبىاكرم در مكه يكى پس از ديگرى از دنيا رفتند، دشمنان شماتتگر اسلام و پيامبر - كه ارزشهايشان منحصر در مال و ثروت و فرزند و جاه و جلال دنيايى بود - پيامبر را شماتت كردند و گفتند تو ابتر هستى - يعنى بىدنباله - و با مرگ تو، همه چيز از آثار و نشانههاى وجود تو تمام خواهد شد! خداوند متعال اين سوره را بر پيامبر نازل كرد، تا هم قلب پيامبر را تسلى بدهد، هم حقيقتى را براى آن بزرگوار و براى مسلمانان روشن كند؛ لذا فرمود: ((انّا اعطيناك الكوثر))؛ ما به تو كوثر بخشيديم؛ آن حقيقت عظيم و كثير و فزاينده. مصداق كوثر براى نبىاكرم، چيزهاى گوناگون است. يكى از برجستهترين مصاديق كوثر، وجود مقدس فاطمهى زهراست؛ كه خداوند متعال در اين وجود مبارك، دنبالهى معنوى و مادى پيامبر را قرار داد. برخلاف تصور دشمنان ملامتگر، اين دختر بابركت، اين وجود ذىجود، آنچنان مايهى بقاى نام و ياد و مكتب و معارف پيامبر شد كه از هيچ فرزند برجسته و باعظمتى، چنين چيزى مشاهده نشده است. اولاً از نسل او يازده امام و يازده خورشيد فروزان، معارف اسلامى را بر دلهاى آحاد بشر تابانيدند؛ اسلام را زنده كردند؛ قرآن را تبيين كردند؛ معارف
را گسترانيدند؛ تحريفها را از دامن اسلام زدودند و راه سوء استفادهها را بستند. يكى از اين يازده امام، حسينبنعلى (عليهالسّلام) است كه پيامبر طبق روايت فرمود: ((انا من حسين و حسين سفينة النّجاة و مصباح الهدى)). با آن همه آثار و بركاتى كه در آن شخصيت، در آن شهادت و بر آن قيام در تاريخ اسلام مترتب شده است، او يكى از ذرارههاى فاطمهى زهراست. يكى از اين خورشيدهاى فروزان، امام باقر، و يكى ديگر امام صادق (عليهماالسّلام) است كه معارف اسلامى، مرهون زحمات آنهاست. نه فقط معارف شيعى، كه ائمهى معروف اهل سنت، يا بىواسطه، يا باواسطه، بهرهمندان از فيض دانش آنها هستند. اين كوثر فزايندهى روزبهروز درخشندهتر، نسل عظيم پيامبر را در تمام اقطار اسلامى پراكند؛ كه امروز هزاران، بلكه هزاران هزار خاندانهاى مشخصِ شناخته شدهى در همهى دنياى اسلام، نمودار بقاى نسل جسمانى آن بزرگوارند؛ همچنان كه هزاران مشعل هدايت در دنيا نمودار بقاى معنوى آن مكتب و آن وجود مقدسند؛ اين كوثر، فاطمهى زهراست. سلام خدا بر او، درود همهى انبيا و اوليا و فرشتگان و آفريدگان پروردگار بر او تا روز قيامت.
روضه استاد فاطمی نیا در شهادت صدیقه کبری (سلام الله علیها)

بارها عرض كردم كه لازم نيست همه چيز را بگويم. اين ها اين قدر بزرگاند و اين قدر مصيبت ديدهاند كه حتى زيارتنامهشان مصيبت است. من به عنوان يك شيعه، به عنوان يك سيد روسياه، هيچ وقت مصيبت ها را نمى توانم بگويم. حالا شما زيارتنامه شان را جمع بندى كنيد مى شود مصيبت. مى گويد: "السلام عليك يا بنت رسول الله" سلام بر تو اى دختر پيغمبر! چه دخترى؟! به سلمان فرمود: كه سلمان! هر وقت دلم براى اهل بهشت، تنگ مى شد، عطر فاطمه عليهاالسلام را استشمام مى كردم. يك همچنين دخترى. اين بند اول، بند دوم "السلام عليك يا زوجة ولى الله" سلام بر تو اى همسر اميرالمؤمنين. بند سوم "السلام عليك يا ام الحسن و الحسين." سلام بر تو اى مادر حسن عليه السلام و حسين عليه السلام. يك شعرى هست حتما شنيده ايد. اما براى روضه امشب برايتان بخوانم. خيلى از اين شعر خوشم مى آيد. اين را شاعر توانمند و كبير، شيخ عبدالحسين اعظم نجفى (رضوان الله تعالى عليه) مى گويد: ببينيد چقدر علمى است. و اذا اتت بنت النبى تشكوا لربها / و لا تخفى عليه خافيه و به ياد بياور وقتى
كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيايد در محشر شكايت كند. مگر براى خدا چيزى مخفى است؟ نه، "و لا تخفى عليه خاقية" چيزى بر خدا مخفى نيست . منتهى يك كسانى بودند كه عده آن ها يك چيزى مى دانستند كه خانم شكايت مى كند و آنها رسوا مى شوند. "قل ان الاولين و الاخرين لمجموعون الى ميقات يوم معلوم" در بيت سوم چيز عجيبى مى گويد. تمام سنى ها آن را نقل كرده اند كه خدا به خاطر خشنودى حضرت زهرا عليها السلام خشنود مى شود و بخاطر غضبش ، غضبناك مى شود. اصلا خانم ولو نفرين و شكايت هم نكند، همين كه غضبناك بشود، اثر وضعى دارد. اين را دقت كنيد اين ها را در قالب شعر آورده است آن هم چقدر ماهرانه: و الله يغضب للبتول بدون ان تشكوا / فكيف اذا اتيته شاكية خدا براى غضب بى شكايت اين خانم، غضبناك مى شود چه مى شود اگر شكايت هم بكند؟! خب! در شكايتش چه مى گويد؟ يك بيت شعرى است كه هر مصرعش يك باب شد. چه مى گويد در شكايتش مصرع اول اين است ؛ خدايا! انتقام بگير از آن هايى كه بچه هاى مرا كشتند. اين مطلب عمومى است ، معنايش عام است . مصرع بعدى خاص است . دقت كنيد لطيف است . از چه كسى انتقام بگيرد؟ از آن هايى كه دختران حسينم را سوار
شترها كردند.
آخرین روضه حاج آقا مجتبی تهرانی برای حضرت زهرا ـ شب 23 ماه رمضان

شب 23 رمضان سال 1391، مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) در مسجد جامع بازارتهران، به روضه خوانی برای حضرت زهرا(س) پرداخت. روضه ای که به گفته خود ایشان برای اولین بار به این صورت خوانده می شد. این روضه جانسور که آخرین روضه حاج آقا مجتبی تهرانی قبل از رحلت ایشان بود را بشنوید:
محل دفن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) کجاست؟
حضرت فاطمه زهرا(س) به حضرت علی(ع) سفارش نمودند که قبرشان را پنهان سازند تا دلیل و شاهدی بر ستمهای روا شده بر او باقی گذارند و مخالفت و مبارزه خویش را با غاصبان و خلافکاران جاوید سازند. آن حضرت نیز وی را شبانه دفن کردند و موضع قبرش را پنهان ساختند. در مورد محل دفن حضرت فاطمه(س) چهار قول وجود دارد: 1. برخی مزارش را در بقیع میدانند؛ از جمله اربلی در کشف الغمه و سیدمرتضی در عیون المعجزات. اهل سنت نیز بر این باورند. آنان مزاری را که در کنار مرقد چهار امام قرار دارد، مدفن فاطمه زهرا(س) میدانند. علامه مجلسی مینویسد: چون علی، فاطمه را به مصلّا آورد و نماز خواند، دستها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت پروردگارا! اینک فاطمه دختر پیامبر توست که او را از ظلمات دنیا به سوی نورانیّت آخرت حمل کردم. در این وقت، منادی ندا در داد که بقعه بقیع، محل دفن است و به سوی آن بروید. وقتی امیرالمؤمنین به آنجا رسید، دید قبری ساخته و لحدی پرداختهاند. پس پیکر فاطمه را آنجا به خاک سپرد. ابن جوزی هم مینویسد: فاطمه در بقیع مدفون است و این مطلب را شاید از آنجا استفاده کردهاند که علی بن ابیطالب صورت چهل قبر جدید را در بقیع
احداث کرد و چون مخالفان خواستند قبور جدید را مورد تعرّض قرار دهند، آن حضرت عصبانی شد وآنها را تهدید به قتل کرد و با این وصف مشخص میشود که یکی از مزارها به فاطمه(س) تعلق دارد. علامه نور الدین سمهودی میگوید: ارجح آن است که تربت شریفش در بقیع است.(1) ولی گفتهاند قبری که در بقیع وجود دارد، قبر فاطمه بنت اسد است نه حضرت فاطمه(س). 2. عدهای چون ابن سعد، صاحب طبقات، خاطرنشان کردهاند که فاطمه در خانه عقیل دفن شده است.(2) 3. بعضی گفتهاند آن بانو در روضه رسول خدا دفن است. مجلسی از محمد بن همام نقل کرده که وی گفت: علی، فاطمه را در روضه پیامبر مدفون ساخت، ولی آثار قبر را از بین برد. باز مجلسی از کنیز زهرا، فضه، نقل کرده است: در روضه پیامبر بر فاطمه نماز خواندند و او همان جا دفن شد. شیخ طوسی میگوید: از جمله شواهدی که میتوان برای این احتمال اقامه کرد، حدیثی است که از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: "بین قبر من و منبرم، روضهای از روضههای بهشت وجود دارد". شاهد دیگر اینکه نوشتهاند: علی در روضه نبی اکرم(ص) بر فاطمه نماز خواند، سپس پیامبر را مخاطب ساخت و فرمود: سلام من بر تو و دخترت باد یا رسول الله که در
جوارت دفن است.(3) 4. عدهای گفتهاند: فاطمه را در خانهاش دفن کردند که قرائن و روایات زیادی این قول را تأیید میکند؛ از جمله اینکه حضرت علی پس از دفن بدن فاطمه، از جای برخاست و رو به قبر پیامبر گفت: "درود من و دخترت بر تو باد ای فرستاده الهی که اکنون دخترت در جوار تو فرود آمده است" و میدانیم که خانه فاطمه در مجاورت روضه پیامبر قرار داشت.(4) شیخ صدوق (م 389) مینویسد: برایم ثابت شده که فاطمه را در خانهاش به خاک سپبردهاند و پس از آنکه مسجد را توسعه دادند، قبر آن بانو در مسجد واقع شد. من سالی که به سفر حج رفتم، در مدینه رو به سوی خانه فاطمه ـ که از استوانه رو به روی باب جبرئیل تا پشت خظیره مرقد نبوی است ـ کردم و در آنجا زیارت فاطمه را به جای آوردم.(5) سید محسن امین عاملی نوشته است: آن حضرت در خانهاش به خاک سپرده شد و این قول به صواب نزدیکتر است. شیخ طوسی یادآور میشود: قبر فاطمه را در خانه پیامبر میتوانی زیارت کنی و برخی او را در خانهاش مدفون میدانند. این دو قول از نظر من، به هم نزدیکاند و بهتر است حضرت در هر دو مکان زیارت شوند، ولی روایت دفن فاطمه در بقیع از صحت دور است.(6) :: منابع: 1. اخبار
مدینه (خلاصة الوفاء باخبار دار المصطفی) ص291. 2. طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 20؛ اخبار مدینه، ص 290. 3. بحارالانوار، ج 43، ص185. 4. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص652، خطبه195. 5. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص469 و 906. 6. بحارالانوار، ج 97، ص 196 ـ 197؛ فاطمه زهرا، علامه سید محمد حسین فضل الله، ص96
(به نقل از باشگاه خبرنگاران)
فرازهایی از خطبه فدکیه
::::: بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ. اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّي بِالْخِذْلَةِ الَّتي خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتي
تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَيْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٌ شَديدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ. واى بر گروهى كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند، و خواستند پيامبر را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مؤمنيد. آگاه باشيد مى بينم كه به تن آسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته ايد، با راحت طلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيده ايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بى نياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بى وفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينه ام و
بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله ور خدا كه بر قلبها احاطه مى يابد متصل است. آنچه مى كنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مى دانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى كنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى بريم. ::::: ثم عطفت على قبر النبيّ صلى اللَّه عليه و آله، و قالت: قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَيْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى الْعِزَّةِ الْكُتُبُ وَ كانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ فَلَيْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر (صل الله علیه و آله) كرد و فرمود: بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى كرد. ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند. هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما. مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه ها را آشكار كردند. بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مى گرديد. جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد. اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد.
شرح سیلی (شعری از آیتالله صافی)
اي دخـــت گــرامـي پـيمبر * اي سرّ رســول در تو مـضمر در بـيت شريف وحي، خاتـون * بــر چــرخ رفــيع مَجد اختر اي شبه نبي به خلق و اوصاف * اي نــور مـجسّــم مــصــوّر اي خـــادم خــانهي تـو حوّا * و اي حاجــب درگه تو هاجـر در طــورِ لــقا يــگانـه بانو * در مُـلك وجود زيــب و زيـور بــا شــير خــدا عـليّ عالي * هـم سـنگر و هم پيام و همســر مانند تو زن جهان نديدهاست * غــمـخوار و نـگاهبانِ شـوهــر اي عــين كمال و جان بينش * اي شخص شخيـص عصمت و فرّ بـر رفـعت قدر تو گواه است * بــيت و حجــر و مقــام و مشعر اي ســيّــده زنــان عــالـم *اي بــضــعه حــضــرت پيمــبر تـو اصلي و ديگران همه فرع * تــو جـاني وديــگران چـو پيكر در مُـــلــك وَلا ولــيّـة الله* بـر نــخلِ وجـــود احمـــدي بَر قــرآن بــه فـضيلت تو نازل* بـــرهان تــو مـــحكم و مقــرّر روي تــو جــمال كــبريايي* كـــوي تـــو رواق قُـــرب داور از جوي تو شبنمي است زمزم* و از بحــر تو شعبــهاي است كوثر زآن خـطبه آتشين كه پيـچيد * در ارض و سـمــا بســـان تـنـدر مـحكوم شد آن نظام و گرديد* حــق روشن و غــالب و مظـــفّر مـن عاجزم از بــيان
وصفت * تـــو بحري و مـــن ز قطره كمتر اي امّ مــحـامـد و مـعــالي * اي از تــو مــشام جـــان معـطّر بــا اين همه عزّ و رفعت شأن* بـا آن همـــه فخر بي حــد و مرّ از ظــلـم مــنافـقين امّــت* شــد قــــلـب مـنــير تـو مكدّر آن را كــه نـمـــود حــقّ مقدّم* كـــردند مــعانــدان مـؤخّر بردند فــدك به غصب و بسـتند * بــر بــاب تو گفته اي مـزوّر افســوس شكست دشمــن دين * پـهلوي تو را بــه ضربـت در بـــازوي تـو را به تــازيـــانه * زد قــنفذ مــــلحد سـتـمگر از سيلــي و شـرح آن نگـــويم* كــافتد بـه دل از بيــانش آذر در مــاتــم مـحســن شهيـدت * مايــيم به ســوگ و ناله اندر بر لــطفي صافــي از ســر لطف* بنگـــر كه بُوَد پريش و مضطر بس فخــر از آن كنـــد كه دارد * بر سـر ز سـتــايش تـو افسر
روضهخوانی حاج منصور ارضی ـ فاطمیه 92
دیدگاه تان را بنویسید