سخنان تأثیرگذار آیت الله مجتبی تهرانی در باب دعا: شتر دیدی، ندیدی!/ این لشکر کوچک شکست خورده!/ در محضر بهجت عارفان: توفیق شب بیداری و تهجد/ نجوا با امام زمان با نوای مناجات میثم مطیعی

کد خبر: 355560

روايتي است از امام ‌‌صادق(صلوات‌‌الله‌‌عليه) كه دارد: «إِذَا دَعَوْتَ‌‌ فَأَقْبِلْ‌‌ بِقَلْبِكَ‌‌»؛- وقتي دعا مي‌‌كني با دلت به خدا رو بياور؛ يعني لقلقة زبان و توهّمات نباشد. «اقبال به قلب» معنايش اين است، يعني آن بعد وجودي من، كه اشرف ابعاد وجودي من است، توجّه تام پيدا مي‌‌كند. هرچيزي كه انسان به آن توجّه قلبي داشته باشد، كاربرد دارد.

سخنان تأثیرگذار آیت الله مجتبی تهرانی در باب دعا: شتر دیدی، ندیدی!/ این لشکر کوچک شکست خورده!/ در محضر بهجت عارفان: توفیق شب بیداری و تهجد/ نجوا با امام زمان با نوای مناجات میثم مطیعی
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهره‌مند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری می‌سازند. این بار هم «فردا» ويژه‌نامه‌هایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.
دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ اغْسِلْني فيهِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ طَهِّرْني فيهِ مِنَ العُيُوبِ، وَ امْتَحِنْ قَلبي فيهِ بِتَقْوَى القُلُوبِ، يامُقيلَ عَثَراتِ المُذنِبين.
خداوندا! در این روز مرا از گناهان پاکیزه گردان و از هر عیب و نقصي پاک ساز و دلم را در آزمایش، رتبه دلهای اهل تقوی بخش، ای پذیرنده عذر لغزشهای گناهکاران!
تفسیری از جزء بیست و سوم: این لشکر کوچک شکست خورده!
آیات ٨ تا ١١ از سوره مبارکه ص
أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمّا یَذُوقُوا عَذابِ (٨)
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهّابِ (٩)
أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ (١٠)
جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (١١)
معنای آیات
آیا از میان همه ما، قرآن تنها بر او [= محمد ]نازل شده؟!» آنها در حقیقت در اصل وحى من تردید دارند، بلکه آنان هنوز عذاب الهى را نچشیده اند (که این چنین گستاخانه سخن مى گویند). (٨)
مگر خزاین رحمت پروردگار توانا و بخشنده ات نزد آنهاست (تا به هر کس میل دارند بدهند)؟! (٩)
یا این که حکومت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟! (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند (و از نزول وحى بر پیامبر جلوگیرى کنند)! (١٠)
اینها لشکر کوچک شکست خورده اى از گروه هاى مختلفند! (١١)
تفسیر آیات
در آیات گذشته، سخن از موضع گیرى منفى مخالفان در برابر خط توحید و رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود، در آیات مورد بحث، نیز این سخن ادامه دارد.
مشرکان «مکّه» هنگامى که منافع نامشروع خود را در خطر دیدند، و آتش کینه و حسد در دل آنها شعلهور شد، براى اغفال مردم، و قانع کردن وجدان خویش در مورد مخالفت با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، به منطق هاى سست گوناگونى دست مى زدند، از جمله از روى تعجب و انکار مى گفتند: «آیا از میان همه ما قرآن تنها بر محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل شده»؟! (أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا).
از میان این همه پیرمردان پر سن و سال، این همه پولداران ثروتمند و سرشناس، آیا کسى پیدا نشد که خدا قرآنش را بر او نازل کند، جز محمّد یتیم تهیدست؟
این منطق، منحصر به آن زمان نبود که در عصر و زمان ما نیز، هر گاه مسئولیت مهمى به کسى واگذار شود، روح حسادت شعلهور مى گردد، چشمها خیره و گوشها تیز مى شود، و نق زدنها و بهانه گیرى ها آغاز مى گردد، و مى گویند: آدم پیدا نمى شد که این کار به فلان کس که از خانواده گمنام و فقیرى است واگذارده شده؟
آرى، دنیاپرستى از یک سو، و حسد از سوى دیگر، سبب شد که اهل کتاب («یهود» و «نصارا») که قدر مشترکى با مسلمانان داشتند، از اسلام و قرآن فاصله گیرند و به سراغ بت پرستان روند و بگویند: راه شما بهتر از راه اینها است: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً: «آیا ندیدى کسانى را که بهره اى از کتاب خدا دارند، به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ایمان مى آورند و به مشرکان مى گویند: آنها از کسانى که به محمّد ایمان آورده اند هدایت یافته ترند».(1)
بدیهى است، این تعجب ها و انکارها که علاوه بر حسد و حب دنیا، سرچشمه دیگرى یعنى اشتباه در «تشخیص ارزشها» داشت، هرگز نمى توانست معیار منطقى براى قضاوت باشد، مگر شخصیت انسان در اسم، آوازه، پول، مقام و سن و سال او است؟ مگر رحمت الهى بر این معیارها تقسیم مى شود؟
لذا در دنباله آیه مى فرماید: درد آنها چیز دیگرى است، «آنها در حقیقت در اصلِ وحى و ذکر من، شک و تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی شَکّ مِنْ ذِکْرِی).
ایراد به شخص محمّد(صلى الله علیه وآله)، بهانه اى بیش نیست و این شک و تردید آنها در مسأله، نه به خاطر وجود ابهام در قرآن مجید است، بلکه سرچشمه آن هوى و هوسها و حب دنیا و حسادتها است.
و سرانجام آنها را با این جمله تهدید مى کند: «آنها هنوز عذاب الهى را نچشیده اند که این گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ایستاده اند، و با این سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته اند» (بَلْ لَمّا یَذُوقُوا عَذابِ).
آرى، همیشه گروهى وجود دارند که گوششان بدهکار منطق و حرف حساب نیست، و چیزى جز تازیانه هاى عذاب، آنان را از مرکب غرورشان پیاده نمى کند، باید مجازات شوند; که درمانشان تنها عذاب الهى است.
* * *
سپس، در پاسخ آنها مى افزاید: «راستى مگر خزائن رحمت پروردگارِ قادر و بخشنده تو نزد آنها است» تا هر که را میل دارند، فرمان نبوت بدهند، و هر کس را مایل نیستند، محروم سازند؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهّابِ).
خداوند، به مقتضاى این که «ربّ» است (و پروردگار، مالک و مربى عالم هستى و جهان انسانیت است) کسى را براى رسالتش برمى گزیند که بتواند مردم را در مسیر تکامل و تربیت، رهبرى کند، و به مقتضاى «عزیز» بودنش، مغلوب خواسته هیچ کس نیست، تا مقام رسالت را به فرد نالایقى واگذارد، و اصولاً مقام نبوت، مقامى است بس عظیم که تنها خدا قدرت دارد آن را به کسى بدهد و به مقتضاى «وهّاب» بودنش، هر چه را بخواهد و به هر کس صلاح بداند مى بخشد.
قابل توجه این که، «وهّاب» صیغه مبالغه و به معنى بسیار بخشنده است، اشاره به این که: نبوت تنها یک موهبت نیست، بلکه موهبتهاى متعددى است که دست به دست هم مى دهد، تا کسى بتواند عهده دار آن منصب گردد، موهبت علم، تقوا، عصمت، شجاعت و شهامت.
نظیر این سخن را در سوره «زخرف» آیه 32 نیز مى خوانیم: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ: آنها به خاطر نزول قرآن بر تو ایراد مى گیرند، «مگر رحمت پروردگارت به دست آنها تقسیم مى شود»؟
ضمناً از تعبیر به «رحمت»، به خوبى استفاده مى شود که: نبوت رحمت و لطف خدا بر جهان انسانیت است، و به راستى چنین است، چرا که اگر انبیاء نبودند، انسان ها، هم راه آخرت و معنویت را گم مى کردند، و هم راه دنیا را، چنان که دور افتادگان از مکتب انبیاء، هر دو راه را گم کرده اند.
* * *
باز در آیه بعد، همین معنى را از طریق دیگرى تعقیب کرده، مى گوید: «آیا مالکیت و حاکمیت آسمان ها و زمین و آنچه در میان این دو است، از آن آنها است ؟ اگر چنین است به آسمان ها بروند و جلو نزول وحى الهى را بر قلب پاک محمّد بگیرند»! (أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ).
این سخن، در حقیقت تکمیلى است بر بحث گذشته، در آنجا مى گفت: «خزائن رحمت پروردگار در دست شما نیست که به هر کس که با تمایلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشید»، حال مى گوید: اکنون که این خزائن به دست شما نیست و فقط در اختیار خدا است، تنها راهى که در پیش دارید این است که: به آسمان ها بروید، و مانع نزول وحى او شوید، و خود مى دانید که از این کار نیز سخت عاجز و ناتوانید!
بنابراین نه «مقتضى» در اختیار شما است و نه قدرت بر ایجاد «مانع» دارید، با این حال چه کارى از دست شما ساخته است؟ از حسد بمیرید، و هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید.
به این ترتیب، این دو آیه مطلب واحدى را تکرار نمى کنند ـ آن چنان که جمعى از مفسران گفته اند ـ بلکه هر کدام ناظر به یکى از ابعاد مسأله است.
* * *
در آخرین آیه مورد بحث، در مقام تحقیر این مغروران سبک مغز و فخرفروش مى گوید: «اینها لشکر کوچک شکست خورده اى از احزابند»! (جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ).(2)
«هُنالِکَ» به معنى «آنجا» و براى اشاره به بعید است، به همین دلیل، جمعى آن را اشاره به شکست مشرکان در جنگ «بدر» مى دانند که در نقطه نسبتاً دوردستى از «مکّه» واقع شده.
تعبیر به «احزاب» ظاهراً اشاره به تمام گروه هائى است که بر ضد پیامبران قیام کردند، و خداوند آنها را در هم کوبید، این جمعیت مشرکان، گروهک کوچکى از آن گروهها هستند که به سرنوشت آنان گرفتار خواهند شد.
(شاهد این سخن آیات آینده است که به این مسأله تصریح کرده).
فراموش نکنیم که این سوره، از سوره هاى مکى است، و این سخن را قرآن زمانى مى گوید که: مسلمانان در اقلیت شدیدى بودند، آنچنان که ممکن بود مشرکان آنها را همچون یک لقمه بربایند (تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ).(3)
آن روز، هیچ نشانه اى از پیروزى براى مسلمانان به چشم نمى خورد.
آن روز، پیروزیهاى «بدر»، «احزاب» و «حنین» پیش نیامده بود، ولى قرآن با قاطعیت گفت: «این دشمنان سرسخت لشکر کوچکى هستند که دچار شکست خواهند شد».
امروز هم، قرآن همین بشارت را به مسلمانان جهان که از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفته اند، مى دهد که: اگر همچون مسلمانان نخستین، بر سر عهد و پیمان خدا بایستند او نیز وعده خودش را در زمینه شکست جنود احزاب تحقق خواهد بخشید.
* * *
1 ـ نساء، آیه 51.
2 ـ «ما» در جمله بالا «زائده» است که به منظور تقلیل آمده، و «جُند» خبر مبتداى محذوفى است و «مهزوم» خبر بعد از خبر است و در اصل «هُمْ جُنْدٌ ما، مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ» بوده است.
بعضى معتقدند: جمله، محذوفى ندارد و «جُند» مبتدا و «مَهْزُوم» خبر است اما نظر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
3 ـ «ما» در جمله بالا «زائده» است که به منظور تقلیل آمده، و «جُند» خبر مبتداى محذوفى است و «مهزوم» خبر بعد از خبر است و در اصل «هُمْ جُنْدٌ ما، مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ» بوده است.
بعضى معتقدند: جمله، محذوفى ندارد و «جُند» مبتدا و «مَهْزُوم» خبر است اما نظر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
در محضر بهجت عارفان: توفیق شب بیداری و تهجد
ما در بيدارى درست به وظيفه‌ خود عمل نمى‌كنيم، با اين حال منتظر هستيم كه بيدار شويم و تهجد به‌جا آوريم. اگر توفيق شامل حال انسان گردد، از خواب بيدار مى‌شود و مشغول تهجّد مى‌گردد، ولى اگر توفيق نباشد، چنانچه بيدار هم بشود، از آنها بهره نمى‌برد.
اين مطلب به يقين ثابت است و خيلى‌ها نيز نقل كرده‌اند كه اگر از حال انسان معلوم شود كه مى‌خواهد نماز شب بخواند، بيدارش مى‌كنند، بدون احتياج به دعاها و آيات معهوده. اين بيداركردن به طرق مختلف است: يا در مى‌زنند و يا صدايى مى‌آيد و يا او را به نام صدا مى‌زنند و …
منبع: وب سایت دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت
در محضر آیت‌الله بهجت، ج۲، ص۱۱۷.
به خودم که نگاه می‌کنم، نا امید می شوم!
مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی (ره): گفته شد ماه مبارك رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است؛ يعني دعاي به خير كردن براي خود و ديگران، چه دنيوي باشد يا اخروي. به مناسبت ايّام تذكّراتي را دادم و اشاره ‌‌كردم و رد شدم امّا باز هم مقداري راجع به آن‌‌ها بحث مي‌‌كنم. عرض كردم كه در باب مسئلة اجابت دعا از ناحية خداوند، بستگي به نظر داعي دارد؛ هر طور كه دعا كننده به خداوند نظر داشته باشد كه از او تقاضا كند و او را صدا بزند، خدا هم طبق نظريّة او با او رفتار مي‌‌كند. اين جزو معارف ما است كه سرنخ دست دعا كننده است. بعد هم در كيفيّت دعا به اين معنا كه به چه كيفيّتي باشد بحث كرديم. گر چه در روايات تعبير به «حسن ظنّ نسبت به مَدعُوْ» شده است. ولي آنچه هست اين است كه داعي، آنچه را از خدا درخواست مي‌‌كند، بايد نسبت به آن توجّه داشته باشد كه به هر مقدار، قلب او متوجّه به خدا و اميّد او به خدا بستگي داشته باشد، خدا دعاي او را رد نمي‌‌كند. به تعبير من نسبت به دريافت حاجتش حالت قطعيّت داشته باشد كه به اجابت نزديك است.
حواست به خدا باشد!
روايتي است از امام ‌‌صادق(صلوات‌‌الله‌‌عليه) كه دارد: «إِذَا دَعَوْتَ‌‌ فَأَقْبِلْ‌‌ بِقَلْبِكَ‌‌»؛- وقتي دعا مي‌‌كني با دلت به خدا رو بياور؛ يعني لقلقة زبان و توهّمات نباشد. «اقبال به قلب» معنايش اين است، يعني آن بعد وجودي من، كه اشرف ابعاد وجودي من است، توجّه تام پيدا مي‌‌كند. هرچيزي كه انسان به آن توجّه قلبي داشته باشد، كاربرد دارد.
حاجتي كه مي‌‌خواهي، حاضر است!
«وَ ظُنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ» دقّت كنيد! دو تا چيز مطرح مي‌‌كند؛ يك: با تمام دلت از خدا درخواست كن و متوجّه خدا بشو. از اين طرف هم با اين تعبير بيان مي‌‌كند: «وَ ظُنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ»؛ [2] با دلت به خدا رو كن و دعا كن و حاجت را بخواه و بعد هم حاجت خود را ببين. كنايه از اينكه حاضر و آماده ببين. عرض كردم: سرنخ اجابت دست داعي است. در اينجا هم همين را مي‌‌رساند. لذا اين‌‌ها را اشاره كردم. قبلاً بحث‌‌هاي مفصّل كرده‌‌ام و تقريباً اين سخنان تكرار است. [3]
يك نگاه به خودم، يك نگاه به خدا
انسان در دعاهايي كه مي‌‌كند بايد دو نظر داشته باشد. يك: نظر به خودم، دو: نظر به خداي خودم. يعني چه؟ نظر به خودم، يعني «نعوذبالله» كارها و خطاهايي كه كرده‌‌ام را نبايد فراموش كنم و گفتم شايد اين نوعي بررسي است. همة اين‌‌ها را فشرده‌‌ كردم و رد شدم. روايتي مي‌‌خوانم كه از زين‌‌العابدين(عليه‌‌السّلام) است. بيان مي‌‌كند، به وضع خودم نگاهي كنم كه از نظر اعمالم در گذشته، چه‌‌ كار كرده‌‌ام؟ و بعد نظر دوّم كه نسبت به خدا است. بنابراين داعي بايد يك نظر به وضع حال خودش از نظر رفتارش در گذشته با خداي خودش بكند، يك نظر هم به خداي خودش كه از او تقاضا دارد بكند. يك نگاه به خود و يك نگاه به خدا.
به خاطر اين سه چيز، از تو چيزي نمي‌‌خواهم
به خودم كه نگاه بكنم، اجمالاً سه چيز را نسبت به كارهايم مي‌‌بينم. [4] اين جملات از زين‌‌العابدين(صلوات‌‌الله‌‌عليه) است: «اللَّهُمَ‌‌ إِنَّهُ‌‌ يَحْجُبُنِي‌‌ عَنْ‌‌ مَسْأَلَتِكَ‌‌ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِي عَلَيْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ»؛ خدايا سه چيز مرا باز مي‌‌دارد تا از تو درخواست كنم. دقّت كنيد! اين همان نظر اوّل است. يعني وقتي به خودم، سوابقم، اعمالم و رفتارم با تو نظر مي‌‌كنم، موجب مي‌‌شود كه من از تو درخواست نكنم؛ هيچ تعارف هم ندارم.
به خودم نگاه نمي‌‌كنم!
از آن طرف، تنها يك چيز مرا وامي‌‌دارد كه از تو درخواست كنم و آن نظر كردن به تو است نه خودم؛ امّا وقتي به خودم نظر كردم: «يَحْجُبُنِي أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ»؛ باز مي‌‌دارد مرا كه از تو درخواست كنم، آن فرماني را كه تو به من كردي. امر كردي كه اين كار را بكنم ولي من در انجام آن كندي و كوتاهي كردم. در اين اوّلي‌‌ به خودم نگاه كردم.
گفتي نكن، امّا كردم...
دوّم، «وَ نَهْيٌ نَهَيْتَنِي عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْه‌‌»؛ نهيي كه تو نسبت به من كردي؛ «آن كار را نكن!». امّا من به سرعت رفتم و همان خطا و گناه را كردم. اين را كه نگاه مي‌‌كنم، مي‌‌بينم كه مربوط به خودم است و من را از اينكه از تو درخواست كنم باز مي‌‌دارد. «وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ فَقَصَّرْتُ فِي شُكْرِهَا»؛ و نعمتي كه به من عنايت كردي، امّا من در سپاسگزاري آن كوتاهي كردم.
چگونه از خدا سپاسگزاري كنيم؟
سپاسگذاري و شكر نعمت چيست؟ شكر نعمت: يكي قلبي داريم و يكي زباني و ديگري عملي است. اينجا اشاره به عملي است. شكر كنم، يعني بايد در راه رضاي تو مصرف كنم، امّا نكردم. «وَ يَحْدُونِي عَلَى مَسْأَلَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْكَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَيْكَ»؛ [5] آنچه كه مرا به درخواست كردن وا مي‌‌دارد، نگاه به تو است. به خودم نگاه نمي‌‌كنم.آنچه كه مرا به درخواست كردن از تو مي‌‌كشاند، تفضّل تو بر كسي است كه به درگاهت رو آورده و با خوش گماني به‌‌سوي تو مي‌‌آيد. روايت اوّل كه از امام صادق(عليه‌‌السّلام) خواندم: هر احساني كه مي‌‌كني براي تفضّل و هر نعمتي كه مي‌‌دهي، تو آغازگر آن هستي، «يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ‌‌ اسْتِحْقَاقِهَا»؛ [6] كه مفاد همين است.
شتر ديدي، نديدي!
نظر به خود، مانع از درخواست است و نظر به تو راه‌‌گشا براي درخواست، حالا چرا اين‌‌طور شده است؟ [7] يك تعبير ساده‌‌اي در گذشته كردم و گفتم: خدايا! شتر ديدي نديدي! گناه از من ديدي، نديدي! تصوّر نكنيد كه اين جمله همين‌‌طور از دهانم در آمده. اصلاً و ابداً اين‌‌طور نيست. طاووس يماني مي‌‌گويد: در مسجدالحرام بودم. شنيدم كه زين‌‌العابدين(صلوات‌‌الله‌‌عليه) در مسجدالحرام اين جملات را مي‌‌گويد: «سُبْحَانَكَ‌‌ تُعْصَى‌‌ كَأَنَّكَ‌‌ لَا تَرَى‌‌»؛ اي خدا! تو منزّهي. اي خدايي كه معصيّت تو و نافرماني مي‌‌شود، امّا كأنّه نمي‌‌بيني. اين همان جمله است.
گناهم را نديده مي‌‌گيرد
در اينجا مي‌‌گويد: نه اينكه نمي‌‌بيني، بلكه گناه را نديده مي‌‌گيري. ببينيد چه تعبير زيبايي است. «وَ تَحْلُمُ كَأَنَّكَ لَمْ تُعْصَ»؛ بردباري به خرج مي‌‌دهي و انگار اصلاً معصيت و نافرماني تو را نكرده‌‌ايم، «تَتَوَدَّدُ إِلَى خَلْقِكَ»؛ به مخلوقت محبّت و لطف مي‌‌كني، چرا؟ چون كارهايت كارهاي خوب است، «بِحُسْنِ الصَّنِيعِ»؛ يعني به مخلوقت محبّت مي‌‌كني، يعني با آن‌‌ها خوب رفتار مي‌‌كني.
خدا به من احتياج دارد؟
«بِحُسْنِ الصَّنِيعِ كَأَنَّ بِكَ الْحَاجَةَ إِلَيْهِمْ»؛ مثل كسي كه به مخلوقش احتياج دارد. چون ما اين‌‌طور هستيم، مثلاً اگر بفهميم كه به كسي احتياج داريم، او را خيلي تحويل مي‌‌گيريم؛ براي اينكه فطرت ما همين است. مي‌‌گويد: با مخلوقت خوب رفتار مي‌‌كني، كأنّه به او احتياج داري. مثل تعبيرات عوامانة خودمان است وقتي در اين شرايط به خودمان مي‌‌گوييم: بايد هواي فلاني را داشته باشيم، کارمان در دست او است. در اينجا هم مي‌‌گويد: به خلق خود محبّت مي‌‌كني با خوب رفتار كردن با آن‌‌ها، «كَأَنَّ بِكَ الْحَاجَةَ إِلَيْهِمْ»؛ مثل كسي كه به او احتياج دارد، «وَ أَنْتَ يَا سَيِّدِي الْغَنِيُّ عَنْهُم‌‌»؛ و حال آنكه: اي آقاي من! تو از اين بي‌‌نياز هستي. بعد دارد: «ثُمَّ خَرَّ إِلَى الْأَرْضِ سَاجِداً»؛ [8] طاووس يماني مي‌‌گويد: يك وقت ديدم زين‌‌العابدين روي زمين افتاد و شروع كرد به سجده كردن. [9]
خدا آن چيزي كه فكر مي‌‌كني، نيست!
من و تو خدا را نشناخته‌‌ايم. ببينيد كه چطور اولياا‌‌ش با او صحبت مي‌‌كنند؟ اين اوليا، آن كساني هستند كه شناخت دارند.
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرحوم حضرت آیت الله مجتبی تهرانی
نوای شهر رمضان
میثم مطیعی
(شب 21 ماه رمضان 1393)
دانلود
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها