من را با شیطنت و فریب وزیر خارجه کردند

کد خبر: 424074

اوباما توضیح داد که باید بیش‌تر زمانش را صرف مسائل اقتصادی کند و به فرد مقتدری نیاز دارد که نماینده او در خارج از آمریکا باشد؛ به دقت به حرف‌هایش گوش دادم و مؤدبانه پیشنهادش را رد کردم.

من را با شیطنت و فریب وزیر خارجه کردند
مشرق : " هیلاری رودهام کلینتون" وزیر اسبق امور خارجه آمریکا در کابینه اول باراک اوباما و همسر " بیل کلینتون" چهل و دومین رئیس‌جمهور آمریکا است. کلینتون که نتوانست در سال 2008 میلادی نامزدی حزب دموکرات را برای شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری به دست آورد، به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات سال 2016 میلادی در نظر گرفته می‌شود . کلینتون در سال 2016 میلادی، 69 ساله خواهد شد و نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد در صورتی که بخواهد وارد عرصه انتخابات شود و به عنوان نخستین رئیس‌جمهور زن آمریکا انتخاب شود، از حمایت قابل‌توجهی در میان دموکرات‌ها برخوردار خواهد بود .

هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخاب‌های سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بن‌لادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلاب‌های عربی، سیاست‌های مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا می‌پردازد.

از اوباما اصرار بود و از من انکار/ با شیطنت و فریب من را وزیر خارجه کردند
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازه‌منتشرشده "انتخاب‌های سخت"

بخش هفتم /فصل "2008: تیم رقبا"

صبح پنجشنبه، سیزدهم نوامبر به همراه " هما " به شیکاگو پرواز کردم تا رئیس جمهور منتخب را ببینم و بدون مشکلی به آنجا رسیدیم. وقتی به مقر رئیس جمهور منتخب رسیدم، مرا به اتاق چوبی راهنمایی کردند که چند صندلی و یک میز در آن‌جا بود. جائی که قرار بود به تنهایی با رئیس جمهور ملاقات کنم .

اوباما آرام‌تر از چند ماه اخیر به نظر می‌رسید. گرچه با بد‌ترین بحران اقتصادی پس از " رکود بزرگ " مواجه شده بود، اما کاملا مصمم بود. خیلی مستقیم سر اصل مطلب رفت و از من خواست وزیر امور خارجه باشم. بعد‌تر هم این صراحت کلامش را زیاد دیدم. به من گفت که مدتی است مرا برای این پست در نظر دارد و معتقد است در حال حاضر و با چالش‌هایی که آمریکا در داخل و بیرون با آن مواجه است من بهترین گزینه -طبق حرف‌های او تنها گزینه- هستم که باید در این جایگاه خدمت کنم .

علی‌رغم همه شایعات، گمانه‌زنی‌ها و سوالات مطرح شده، هنوز مردد بودم. چندماه قبل من و اوباما در یکی از سرسخت‌ترین کمپین‌های انتخابات اولیه رقابت می‌کردیم و حالا از من می‌خواست به دولت او بپیوندم و یکی از مهم‌ترین سمت‌ها در کابینه را که چهارمین جانشین رئیس جمهوری است، عهده‌دار شوم . انگار این فصل آخر سریال "وست وینگ" بود که رئیس جمهور منتخب به رقیب انتخاباتی مغلوبش پیشنهاد می‌دهد وزیر خارجه شود. در این سریال تلویزیونی فرد مورد نظر ابتدا پیشنهاد را قبول نمی‌کند، اما رئیس‌جمهور منتخب زیر بار نمی‌رود .

اما در واقعیت، اوباما دلایل خوبی ارائه کرد و توضیح داد که باید بیشتر زمانش را صرف مسائل اقتصادی کند و به فرد مقتدری نیاز دارد که نماینده او در خارج از آمریکا باشد. به دقت به حرف‌هایش گوش دادم و مؤدبانه پیشنهادش را رد کردم. البته برایم افتخاری بود که او چنین درخواستی از من داشته است. من به سیاست خارجی بسیار اهمیت می‌دادم و معتقد بودم که سیاست خارجی برای بازگرداندن جایگاه تخریب شده آمریکا در جهان بسیار مهم است.

دو جنگ پیش روی دولت جدید بود که باید برنده می‌شد، تهدیدهایی در حال بروز و ظهور بود که باید با آن‌ها مقابله می‌شد، و فرصت‌های جدیدی پیش می‌آمد که می‌بایست از آن‌ها به خوبی استفاده کرد. اما من مشتاق بودم که به پیگیری افزایش بیکاری در داخل کشور، برطرف کردن سیستم خدمات درمانی و ایجاد فرصت‌های جدید برای خانواده‌های آمریکایی بپردازم. مردم آسیب دیده بودند و به قهرمانی نیاز داشتند که برایشان بجنگد.

از اوباما اصرار بود و از من انکار/ با شیطنت و فریب من را وزیر خارجه کردند
می‌خواستم سناتور باقی بمانم؛ " مردم به قهرمانی نیاز داشتند که برایشان بجنگد"

همه این کارها و حتی بیش از آن، انتظار مرا می‌کشید. علاوه بر این، دیپلمات‌های بسیاری بودند که فکر می‌کردم می‌توانند وزرای خارجه خوبی باشند، من به اوباما گفتم نظرت درباره "ریچارد هالبروک" چیست؟ یا "جورج میشل"؟ اما رئیس جمهور منتخب نمی‌پذیرفت و در ‌‌‌نهایت گفتم که به این موضوع فکر می‌کنم. در طول پرواز برگشت به نیویورک فقط به این موضوع می‌اندیشیدم .

قبل از اینکه هواپیما در نیویورک فرود بیاید، گمانه زنی‌های رسانه‌ای افزایش یافته بود. دو روز بعد "صحبت‌های اوباما با کلینتون" در صدر رسانه‌ها بود و نیویورک تایمز نوشت که معرفی من به عنوان مقام ارشد دیپلمات کشور پایان شگفت انگیزی برای "درام کلینتون-اوباما" در تبلیغات انتخاباتی است . به خاطر احترام به خواست رئیس جمهور منتخب، از تایید اینکه به من چنین پیشنهادی شده است خودداری کردم .

قول داده بودم به این موضوع فکر کنم و چنین کردم. طی هفته بعد از دیدارمان با دوستانم، خانواده‌ام و همکارانم صحبت کردم. بیل و چلسی با صبوری به حرف‌هایم گوش دادند و از من خواستند که با دقت این پیشنهاد را ارزیابی کنم. دوستانم بعضا مشتاق و بعضا به این موضوع بدگمان بودند. باید ظرف چند روز تصمیم می‌گرفتم. وزیر امور خارجه بودن، کار پرتکاپویی است و من اطمینان داشتم می‌توانم از پس آن بر بیایم. به عنوان بانوی اول و نماینده مجلس سنا، چندین سال با مشکلاتی که در جهان پیش روی آمریکاست، دست و پنجه نرم کرده بودم و با بسیاری از رهبران مهم دنیا از آنگلا مرکل گرفته تا حامد کرزای در ارتباط بودم .

"جان پودستا" دوست خوبم که یکی از مدیران تیم انتقالی اوباما و مسئول دفتر بیل در کاخ سفید بود، شانزدهم نوامبر با من تماس گرفت تا درباره چند موضوع با من صحبت کند و تاکید کند که اوباما می‌خواهد من پیشنهاد او را بپذیرم. با هم درباره چندین دغدغه‌ام صحبت کردیم، مثلا اینکه چطور 6 میلیون دلار بدهی کمپین انتخاباتی‌ام را بپردازم چرا که اگر وزیر امور خارجه شوم باید از فعالیت‌های سیاسی جناحی دور باشم. از طرف دیگر نمی‌خواستم برای کار حیاتی بیل در بنیاد کلینتون، خدشه و محدودیتی ایجاد کنم. در رسانه‌ها مطرح شده بود که احتمالا بین فعالیت‌های بشردوستانه بنیاد او و شغل من تناقضاتی وجود خواهد آمد.

از اوباما اصرار بود و از من انکار/ با شیطنت و فریب من را وزیر خارجه کردند
"نمی‌خواستم برای کار حیاتی بیل در بنیاد کلینتون، خدشه و محدودیتی ایجاد کنم"

وقتی تیم اوباما اسپانسرهای بنیاد را بررسی کرد و بیل هم قبول کرد نام آن‌ها را اعلام کند، مشکل خیلی زود برطرف شد. بیل باید برخی برنامه‌های بین المللی مانند "کنفرانس بشردوستی" که در دست داشت را نیز متوقف می‌کرد تا تداخلی پیش نیاید. بیل به من اطمینان داد: هر موفقیتی که در قامت وزیر خارجه کسب کنی، مهم‌تر از هر کاری است که من باید از انجامش خودداری کنم .

در این فرایند و طی چهار سال آتی بیل مثل چند دهه گذشته، مهم‌ترین حامی من بود. او به من گفت که فراتر از تیترها به موضوعات نگاه کنم و از تجربه‌ام لذت ببرم. از چندین نفر از همکاران مورد اعتمادم هم نظرخواهی کردم. سناتور "دیان فنشتاین" و "باربارا میکسولکسی"، و نماینده کنگره، "الن نوشر" و همینطور "چاک شومر"، سناتور نیویورک، همگی مرا تشویق کردند که این شغل را بپذیرم. گرچه بسیاری می‌گویند که من و چاک اختلاف‌های زیادی داریم و هر از گاهی هم رقیب هم بوده‌ایم، اما واقعیت این است که ما تیم خوبی بوده‌ایم و من برایش اعتبار و احترام قائلم. رهبر اکثریت در سنا "هری رید" اما پاسخی به من داد که مرا شگفت زده کرد، ‌او گفت نمی‌خواهد مرا در سنا از دست بدهد، اما دلیلی هم نمی‌بینید که من این پیشنهاد را رد کنم .

بررسی‌ها ادامه داشت. ساعتی حس می‌کردم که باید بپذیرم و ساعتی بعد به قوانینی که می‌خواستم در کنگره مطرح کنم فکر می‌کردم. آن زمان نمی‌دانستم که تیم من و رئیس جمهور منتخب هم شیطنت‌هایی به خرج می‌دهند که من نتوانم به راحتی این پیشنهاد را رد کنم. تیمم به من گفتند که تولد جو بایدن است و من باید دور روز قبل از تولد او به او زنگ بزنم؛ بدین ترتیب به جو بایدن فرصتی دادند که او هم بیشتر مرا فریب دهد . وقتی هم می‌خواستم زنگ بزنم و به اوباما "نه" بگویم، رئیس دفتر جدید کاخ سفید "روهم امانوئل" نیز تظاهر کرد که اوباما مریض است و در دسترس نیست .

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها