دعوت از امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی برای جدل فلسفی/ کلاس فلسفه امام چرا تعطیل شد؟/ کتاب اخلاقی که ساواک دزدید

کد خبر: 441552

آیت الله در دوران نوجوانی با امام خمینی (ره) آشنا و شیفته مراتب معنوی ایشان بود. همچنین ایشان در عرصه های مختلف نهضت اسلامی نقش و فعالیت برجسته ای داشتند. از این رو نگاهی به خاطرات ایشان می تواند در شناخت معنوی و همچنین نگرش مبارزه امام با سلطنت طاغوت نکات برجسته‌ای را به علاقه‌مندان منتقل سازد.

دعوت از امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی برای جدل فلسفی/ کلاس فلسفه امام چرا تعطیل شد؟/ کتاب اخلاقی که ساواک دزدید
سرویس سیاسی فردا:

آیت الله در دوران نوجوانی با امام خمینی (ره) آشنا و شیفته مراتب معنوی ایشان بود. همچنین ایشان در عرصه های مختلف نهضت اسلامی نقش و فعالیت برجسته ای داشتند. از این رو نگاهی به خاطرات ایشان می تواند در شناخت معنوی و همچنین نگرش مبارزه امام با سلطنت طاغوت نکات برجسته‌ای را به علاقه‌مندان منتقل سازد. درادامه بخشی از خاطرات آیت الله امینی از بنیانگذار جمهوری اسلامی به نقل از کتاب خاطرات ایشان ذکر می شود: ماجرای شیطنت طلبگی آیت‌الله امینی زمانی که در مدرسه حجتیه ساکن بودم، در درس خارج فقه و اصول امام خمینی و درس فلسفه علامه طباطبایی شرکت می کردم و به این دو استاد بزرگوار شدیدا ارادت داشتم، قصد کردم آن دو عزیز را به مهمانی در حجره مدرسه دعوت کنم، ولی در پذیرفتن دعوت اطمینان نداشتم، خوشبختانه با کمال سادگی دعوتم پذیرفته شد. از این توفیق بسیار شادمان بودم؛ زیرا مدت ها بود که آرزو داشتم روزی با این دو استاد محبوب هم غذا شوم. غذایی ساده و طلبگی در حجره طبخ کردم ( پلو خورش لپه) و در انتظارشان بودم. بعد از نماز ظهر و عصر تشریف آوردند. برخورد آن دو بزرگوار در حد احترام و سلام و احوالپرسی متعارف بود. بعد ازپذیرایی مختصر خواستم از فرصت استفاده کنم و با طرح یک مسئله فلسفی آن دو استاد فلسفه را به بحث و جدل طلبگی بکشانم. بدون اینکه به شخص خاصی توجه کنم، مسئله ای را مطرح ساختم. هر دو نفر کاملا گوش دادند و قریب یک دقیقه هر دو نفر سکوت کردند. بعد از آن علامه به عنوان احترام نگاهی به امام کرد، شاید در جواب پیشقدم شود، ولی با تبسمی از ایشان مواجه شده، علامه جواب سئوال را داد و امام همچنان ساکت بود و گوش می داد. ولی وارد بحث نشد. به هر حال موفق نشدم این دو استاد را به بحث طلبگی وارد سازم. جلسه جالب و شنیدنی بود.

چرا امام کلاس فلسفه را به کلی تعطیل کردند؟ با اینکه حاج آقا روح الله در فقه و اصول از شاگردان مبرز آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری و حاج میر سید علی یثربی کاشانی بود و دروس سطح فقه و اصول را تدریس می کرد، اما به فلسفه و عرفان بیشتر شهرت داشت. منظومه حکمت سبزواری و کتاب اسفار را تدریس می کرد و در این باره شاگردان زبده‌ای مانند آقای آشیخ مرتضی مطهری و آشیخ حسینعلی منتظری و حاج آقا مهدی حائری و دیگران را پرورش داد. اما در ان زمان که من به قم آمدم، فلسفه را به کلی تعطیل و تمام اوقاتش را صرف فقه و اصول می کرد. به طوری که حتی در درس فقه و اصول هم حاضر نبود به سئوالات فلسفی پاسخ دهد و می گفت: « این مسائل را بگذارید جای خودش». روزی به ایشان عرض کردم شما که اهل فلسفه هستید؛ چرا با مسائل فلسفی اینگونه برخورد می کنید؟ جواب داد: « در این زمان اسلام احتیاج به فقه و فقیه دارد.» من در آن زمان مقصود ایشان را خوب نفهمیدم. تا سال 1342 که مبارزات بر ضد رژیم پهلوی شروع شد و در بین فقها و مراجع حاج آقا روح الله پرچم مبارزات را بر دوش گرفت و مردم دیندار ایران دعوت او را پذیرفتند و در نهایت رژیم طاغوتی را سرنگون و نظام اسلامی را جایگزین ساختند، در آن زمان احساس کردم تغییر روش ایشان از تدریس فلسفه و عرفان به فقه و اصول هدفدار بوده است. زیرا نفوذ کلمه مرجعیت دینی بود که قلوب توده مردم دیندار را به سوی خود جذب می کرد. ماجرای کتاب اخلاقی که امام(ره) تالیف کردند در آغاز طلبگی (سال 1321) در حدود سه ماه در درس اخلاق امام شرکت کردم و شیفته آن بودم. در مرتبه دوم که به قم آمدم، متاسفانه درس اخلاق تعطیل شده بود. چندی بعد در جلسه ای که با دوستان داشتیم سخن از درس اخلاق امام به میان آمد. من از تعطیل شدن آن اظهارتاسف کردم، یکی از آنان گفت خوشبختانه ایشان کتابی در اخلاق نوشته که هنوز چاپ نشده است. در یکی از ایام به امام خمینی (ره) عرض کردم: « شنیده‌ام کتابی در اخلاق دارید اگر مانعی ندارد لطف کنید مطالعه کنم». فرمود: «مانعی ندارد». نسخه خطی کتاب را گرفتم و مشغول مطالعه شدم. جلد چرمی مشکی داشت و در حدود پانصد صفحه به خط زیبای امام نگاشته شده بود. با دقت و شوق فراوان کتاب را خواندم، و عمیقا تحت تاثیر قرار گرفتم. بعد از چندی کتاب را تحویل ایشان دادم و تشکر کردم. سئوال کردند: « کتاب را چگونه یافتی؟» عرض کردم: «بسیار جالب بود» کتاب را به دو بخش می توان تقسیم کرد. بخشی از آن شرح احادیث ساده اخلاقی بود که برای همه قابل فهم است، ولی بخش دیگر مربوط به شرح احادیث عرفانی است که جز برای علما و فضلا قابل فهم نبود. متاسفانه بعد از دستگیری امام و حمله ماموران ساواک به منزل ایشان آن نسخه گرانبها به همراه سایر کتاب‌ها به تاراج رفت و هرگز پیدا نشد. بعد از پیروزی انقلاب هم هر چه در بایگانی های ساواک جستجو شد چیزی به دست نیامد. از چند نفر از فضلا که احتمال می دادم از آن نسخه برداری کرده باشند سئوال کردم ولی اظهار بی اطلاعی کردند. یک روز برحسب اتفاق یکی از فضلا گفت: من در کتابخانه آخوند ملاعلی همدانی نسخه خطی کتاب را دیدم به نام اربعین. نوشته بود این کتاب را از روی نسخه خطی کتاب اربعین حاج آقا روح الله خمینی استنساخ کردم. از این خبر مسرت بخش بسیار خشنود شدم. به او گفتم این نسخه را به هر قیمت شده خریداری کنید، پولش را می پردازم. بعد از چندی خبر داد: نسخه را گرفتم و با اجازه امام در حال چاپ و نشر است. این کتاب با نام « چهل حدیث» منتشر شد. ماجرا مجلس ختم امام برای آیت الله بروجردی بعد از فوت آیت الله بروجردی مراجع و علمای بزرگ قم یکی پس از دیگری مجلس ختم می گذاشتند و احیانا بر یکدیگر سبقت می گرفتند. سخنران مجالس مهم غالبا آقای فلسفی بود و از صاحب مجلس تجلیل به عمل می آمد. ولی حاج آقا روح الله از تشکیل مجلس ختم خودداری می کرد و اصرار شاگردان مفید واقع نمی شد. روزی خدمت ایشان رسیدیم و گفتم: « مگر شما با آیت الله بروجردی اختلاف داشته‌اید؟» فرمودند: «نه این چه سئوالی است» گفتم: « در بین طلاب گفته می شود علت خودداری شما از تشکیل مجلس ختم وجود اختلاف و دلخوری است.» گفتند: « لااله الا الله! این چه حرفی است می زنند؟ وجود آیت الله بروجردی قدرت و شوکتی بود برای اسلام: ارتحال ایشان ضربه بزرگی بر حوزه وارد ساخت؛ آن قدر از فوت او ناراحت شدم که تحمل حضور بر قبر و فاتحه‌خوانی هم برایم دشوار است.» سپس فرمودند:« اکنون که این حرف‌ها زده می‌شود مجلس ختمی برقرار سازید، ولی بر منبر از آقای فلسفی دعوت نکنید و به سخنران تذکر بدهید نام مرا در منبر نبرد.»
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها