اینجا دامغان است؟!

کد خبر: 52226

نویسنده: یکی از بینندگان فردا

اوایل اردیبهشت ماه سال جاری اتفاقی افتاد که همگان را برآن داشت تا بگونه ای دیگر به آینده خود فکر کنند. مسامحه و چشمپوشی دیگر کافیست! اگر چاره ای نکنیم کار به جاهای باریک تر هم می کشد . . . و براستی از این باریک تر دیگر کجا؟! شهرستان دامغان، جایی که کمی بیش از 4 ساعت تا تهران فاصله دارد و در مسیر ارتباطی تهران مشهد و محور شمال به اصفهان قرار گرفته است و اگر مسافر این مسیرها بوده اید حتما از آن عبور کرده و احتمالا از پسته های خوشمزه آن هم خرید کرده اید، دستخوش وقایعی است که امروز برای مردم آن روزمره و عادی شده است. از کجا باید شروع کرد نمی دانم اما می دانم این آخرش نیست. از خواننده محترم هم خواهشمندم پس از مطالعه متن نظر داده و اگر اطلاعات بیشتری به نیت اصلاح وضع جاری نیاز دارید ذکر کنید. حاشیه رفتن کافیست: شاید در پایتخت چندی پیش حمل سلاح سرد را که جرم تلقی می شد با شدت بیشتری پیگیری کردند و در برنامه های تلویزیونی فروش این قبیل لوازم را تقبیح کردند؛ اما در دامغان از شما چه پنهان چاقو، تیغ و در اصطلاح کلی تیزی! را در جیب بسیاری از کودکان!!! خواهید یافت. مردم اغلب با خود چئب و چماق و در خیلی موارد چاقو و قمه حمل می کنند چون مزاحمین امنیت عمومی در این منطقه حتما و قطعا و بدون هراس در تجاوزات خود به حریم دیگران، در امنیت کامل! حداقل از شمشیر یا تبر استفاده می کنند. شما اگر کمی در جامعه دامغان حل شوید و ساعات زیادی از اوقات خود را در کوچه و خیابان ها به گشت زنی بگذرانید( که بعلت نبودن حداقل امکانات تفریحی مثل سینما!!! در دامغان امروز تفریح همه نوجوانان و جوانان شده است) حتما قبل از 15 سالگی چند دعوای آب و لعاب دار آن هم از نوع چاقو کشی و قمه زنی را به چشم های خود خواهید دید. از طرفی قاچاقچیان عمده و فروشندگان خرده مواد مخدر و مشروبات الکلی برای همگان شناخته شده و معروفند. (همه این جملات واقعا عجیبند پس دیگر علامت تعجب نمی گذارم) و حتی در عبور از کنار برخی مغازه ها در ساعات عادی روز براحتی می توانید بوی تند الکل را تمیز دهید. انگار اینجا قوانین مجازات اسلامی جاری نیستند. باور کنید همین دامغان تا چندی پیش به دارالمؤمنین استان سمنان معروف بود و دومین شهر ایران است که به نسبت جمعیت خود بیشترین شهید را به این آب و خاک هدیه کرده است. تهیه حشیش و کراک و خیلی از انواع مخدرات هم بسادگی برای هر که اراده کند میسر خواهد بود.باور کنید اینجا نیت کنید کافیست. خود من پس از اینکه از مراسم شبهای قدر به خانه بر می گشتم با اینکه لباس مشکی داشتم و به نظر خودم به چهره ام هم نمی خورد تا به منزل برسم دو سه پیشنهاد داشتم برای داغ کردن اوقاتم تا صبح. اگر اقوامی در دامغان دارید می توانید بپرسید تا صحت گفته های مرا دریابید. و مسئولین منطقه اما ... در دامغان اشرار و اراذل و اوباش را به اسم فامیل می شناسند و کسی اسم مستعار ندارد. شاید چون مطمئن است کسی مزاحم کارش نخواهد بود و جرأت ندارد هم که مزاحم شود. اینجا یعنی دامغان مانند فیلم هندی ها انتقام و انتقام گیری دارد و مانند فیلم های گانگستری پدرخوانده های مافیایی. پس جالب است و نیاز به پرسیدن ندارد. شخصی علیه یکی از این اشرار شهادت می دهد و چند روزی پس از محاکمه دستش توسط خود شرور که حالا از زندان مرخصی گرفته در نظر عموم با تبر ضربه می خورد تا دیگر جنبنده ای نفس خلافی هم نکشد. بعد هم با خونسردی به زندان باز می گردد و اگر باز هم مرخصی بخواهد هست. در این شهر این است تعریف زندان: پناهگاه اشرار خانوادگی و شناخته شده و محبس بقیه. اگر خواستید شما را به ملاقات یک زندانی محترم می برم که با تلفن همراه و از داخل زندان معاملات مواد مخدر را رهبری کرده و راهنمایی می کند تا از کسب روزی حلال هم خدای ناکرده عقب نماند. باز هم هست و این یک بود از صدها و صدها ( خوبه هنوز به هزاران نرسیده فرصت داریم مسئولان عزیز عجله نکنند) خواندن این پند خط جالب به نظر می رسد اما در مقام خواندن و تعریف کردن و وقت گذرانی چون مثل مطالب جنایی فیلم هاست ولی مردم دامغان با آن دست به گریبان هستند. می ترسند از این اشرار که شکایت نمی کنند. و پرونده هایی هم که شماره خورده است به کرات از داخل بایگانی مدارک به سرقت رفته است. چتر قانون ... واقعا این واژه چه کاربردی دارد؟ دامغانی ها که نمی دانند یا شاید هم احساسش نکرده اند که فکر کنند چه مفهومی دارد. خودشان انتقام می گیرند و این کاملا مرسوم شده است. اشرار دامغان معروف به ... یا خانواده ... اوایل اردیبهشت امسال و در اقدامی(همان اتفاقی که ابتدای جملاتم خواندید) حد اعلای شرارت و بیرحمی خود را به همگان ثابت کردند و وحشانه به مغازه ای حمله ور شده و به اصطلاح برای انتقام گرفتن ( انتقام از کسی که اصلا طالب درگیری با این اراذل بی سروپا نبود اما حاضر نبود مثل بقیه باج بدهد و جالب است به قانون هم کمی اعتماد کرده بود چون طی گزارشی درخواست امنیت جانی برای خود و اعضای خانواده اش در برابر ... را تسلیم کلانتری و آگاهی کرده بود) با تبر و شمشیر وی را بشدت مضروب کرده و سر و دستش را شکافته (فیلم های مربوط به جنگ های قرون وسطی- کاملا دقت کنید- جنگهای قرون وسطی را تصور کنید) متواری شدند. جالب است که پس از اسن اقدام وحشیانه و غیر قابل توصیف در همان منطقه دامغان پنهان شدند چون از آنجا امن تر را سراغ نداشتند. مردم تا یکی دو روز پس از گذشت حادثه گویا چیزی ندیده بودند ولی چون این بار یکی از گروه های شرور را در مخمصه ای که احتمال می دادن گریبان گیرشان شود، یافتند حاضر شدند شهادت بدهند و حتی در برابر فرمانداری تحصن کرده و قاطعانه خواستار اعدام این اشرار شدند(البته فرماندار عزیر 4 صبح روز تحصن از قضیه با خبر شد و محل را محترمانه ترک کرد). حتی از خانواده جانباخته خواستند در صورتی که تنها جرم قتل در دادگاه (معنی: محل برقراری عدالت) ثابت شد، کمک مالی مردمی را پذیرفته و با دادن دیه قاتلان بر قصاص ایشان پافشاری کنند. دستگیری این محکومان پس از گذشت بیش از 3 هفته از قتل میسر نشد تا عاقبت خودشان تصمیم بگیرند تسلیم شوند تا در جرمشان تخفیف داده شود. باید دید پرونده قطور جرم های این اراذل که از زنا و لواط تا دزدیدن ناموس مردم از جلوی چشم پدر و مادرش تا مضروب کردن مأمور ملبس منکرات با چاقو و چندین و چند پرونده و ضرب و جرح و ... چه سر انجامی برایشان رقم خواهد زد. از هر کس این متن را می خواند و توانایی کاری دارد هرچند در حد گسترش این خبر تقاضای کمک می کنم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها