تفاوت معاویه، جرداق، احمد حنبل و مالک در نسبت با علی بن ابی‌طالب

کد خبر: 569584

ولایت چیست؟ این ولایت، بالاتر از محبت و دوستی و عشقی است؛ که عشق علی در دل دشمنان او هم خانه داشت.

تفاوت معاویه، جرداق، احمد حنبل و مالک در نسبت با علی بن ابی‌طالب
مرحوم شیخ علی صفایی حائری
سرویس سبک زندگی فردا، مرحوم شیخ علی صفایی حائری: ولایت چیست؟ این ولایت، بالاتر از محبت و دوستی و عشقی است؛ که عشق علی در دل دشمنان او هم خانه داشت. آنها که شکوه و وقار کوه و زیبایی دشت و عظمت کویر و دریا و جلوه ی طلوع و غروب، اسیرشان می کند و چشمشان را میگیرد و دلشان را به بند میکشد، چگونه می شود شکوه و عظمت آن روح بزرگتر از کوه، زیبایی و گستردگی آن قلب وسیع تر از هستی و عظمت و ناپیدایی آن سینهای ناپیداتر از کویر و عمیق تر از دریا و جلو می آن طلوع بی غروب، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نکند. هر کسی با هر مشربی و عقیده ای، میتواند دوستدار علی باشد. در علی،

علم و عشق، تدبیر و شمشیر، حریت و عبودیت نجوای دل و آتش سخن، زمزمه ی شبیب و فریادروز، قدرت و عزت و تواضع و ذلت،

نرمش و آشنایی و خشونت و پایداری،

در علی این همه هست و این همه بخاطر حق است و برای اوست و این است که همه ی او دوست داشتنی است و حتی دشمنش در دل شیفته ی اوست و مخالفش در پنهان شیدای او.

ولایت علی، نه علی را دوست داشتن که فقط علی را دوست داشتن است.
ولایت علی، علی را سرپرست گرفتن و از هواها و حرفها و جلوه ها بریدن است. و این ولایت، ادامه ی ولایت حق است و دنباله ی توحید، "آن هم توحیدی در سه بعد؛ در درون و در هستی و در جامعه؛ که توحید در درون انسان، هواها و حرف ها و جلودها را میشکند؛ هواهای دل و حرف ہائی خلق و جلوه های دنیارا و در جامعه طاغوت ها را کنار میریزد و در هستی خدایان و بیت ها را.
در این حاد، موحد، جز خدا کسی را حاکم نمیگیرد. جز وظیفه چیزی او را حرکت نمیدهد. هیچ قدرت و ثروت و جلوهای در روح او موجی نمی آورد و هیچ دستوری او را از جا نمی کند. جز دستور حق و امرالله، از هر زبانی که این دستور برخیزد و از هر راهی که این امر برسد. و هنگامی که روحی به آزادی رسید و جز امر حق امری نداشت و جز خواست او خواهشی نداشت، این روح به ولایت میرسد و به سرپرستی میرسد و دستور او و حتی نگاه او در دل های موحد عاشق، حرکت می آفریند. و این است که رسول به ولایت رسید و به اولویت رسیده که النبی اولی بالمُؤمنين من أنفسهم " و این است که علی به ولایت میرسد؛ که: من کنتت مولاه فهذا علی مولا" این هم پس از آن جمله‌ی استفهامی و اقراری الست اولی بکم من انفسکم؟ و این است که پیشوایان دیگر به ولایت میرسند؛ که به عصمت و آزادی و آگاهی رسیده بودند. اذهب عنهم الرجس و طهر هم تطهیرا" و این معنای ولایت است ولایت یعنی تنها علی را حاکم گرفتن و تنها او را دوست داشتن و این ولایت و سرپرستی است که معاویه و احمد حنبل و جرج جرداق و وو ازآن بهره ای ندارند، که حاکم در درون آنها و محرک در وجود آنها امر علی ودستور علی نیست؛ که هواها و حرف ها و جلوه ها در آنها حکومت دارند.
معاویه گر چه علی را دوست دارد، ولی سلطنت را بیشتر از علی خواهان است و دوستدار آن است.

احمد حنبل گر چه برای علی شعر میسراید اما حکومت دیگری را به عهده دارد

و جرج جرداق گرچه از علی مینویسد، اما برای علی نمی نویسد؛ که محرکی دیگر دارد و عاطفه ای فقط او را به چرخ انداخته است.
اما مالک؟ این مالک است که ولایت علی را به عهده دارد و این بار گران را به آسائی می کشد.
مالک چند سال برای نابودی معاویه رنج کشیده و کوشش کرده است. خویش و فامیل و قبیله اش را به خون کشیده، شب ها و روزها را بر روی لبه ی تیع و سرنیزه ها گذرانده و شمشیر زده و شمشیر زده تا این که لشگر شام را عقب رانده و معاویه را به حرکت وادار کرده و در بیرون از خیمه آماده ی فرار نموده، هان چیزی نمانده تا این بت بزرگ بشکند و این طاغوت سرکش بمیرد و یا فراری شود و مالک به هدف نهایی، به پیروزی محبوب دست بیابد و در میان قومش و در میان تمام مردم به بزرگی معرفی شود و بر رقیب خودش، اشعث و بر قبیله ی رقیبش، کنده، پیروز شود. درست در این هنگام، در این هنگام، علی او را میخواند، علی او را میطلبد. علی میگوید که برگرد.
و این از مرگ سختتر و این از مرگ جانکاه تر است. مخالفت یک هوی، مخالفت یک هوس، مخالفت با یک حرف و گذشتن از حرفهای خلقی، مخالفت با یک جلوه از جلوه های دنیا ما را میشکند، ما را از پای در می آورد. ما از راه حق با یک حرف با یک فحش با یک پشیز باز می گردیم و اما مالک ؟ و اما مالک ؟ او از تمام هواهای چند ساله و تمام حرفهای تمام مردها و زن های عرب و از زمزمه ی خفیف زبان ها بر سر راه مردان فاتح و از نگاه های شیفته ی سرداران پیروز و از تمام جلوه های دنیا، از این همه میگذرد و باز میگردد و به علی این سرپرست آگاه ملحق می شود. چرا؟ چون در درون مالک، دیگر هواها و غریزه ها حرفها و زمزمه های زن های عرب جلوه های پررنگ و برق دنیا حاکم نیست، ایتها کوچکتر از این هستند که روح بزرگ مالک موجی و حرکتی ایجاد کنند. این بادهای بی رمق بیچارتر از این است که در این دریای بزرگ، طوفانی بپا کند: مالک از هواها از حرف ها از جلوه های دنیا بزرگتر است و عظمت او اسیر این حقارت ها نیست. او در سطح غریزه نیست. او انسانی است که در حد وظیفه زندگی میکند و زندگی و مرگ او با این معیار میخواند، او کوه است از طوفان نامی لرزد او کاه نیست تا با نسیمی از دهنی زیر و رو شود.
او به ولایت رسیده و از نعمت ولایت برخوردار است. نشستن و ایستادن و آمدن و رفتن و دوست داشتن و دشمن داشتن او همه از سمت ولی کنترل می شود؛ نه از طرف هواها و حرف ها و جلوه ها.
مالک این را یافته که علی این مرد آزاد از غیر حق و این انسان آگاه حق، بیش از مالک به مالک علاقه دارد و بیش از مالک از مصالح و منافع مالک آگاهی دارد و بیشتر از مالک به منافع او میاندیشد و بهتر به منافع او میاندیشد؛ پس دیگر جای درنگ نیست و جای سرکشی نیست؛ که سرکشی ها حماقتهای زیان آوری بیش نیستند. جای تسلیم است و اطاعت و پیروی و تشیع و دنباله روی
منبع: کتاب غدیر
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها