نامه بی‌نام به رهبر انقلاب/ آقا! جوانان دارند هلاک می‌شوند، مسئولان می‌بینند ولی ساکت‌اند

کد خبر: 675378

آقا! خیلی وقت است که می نویسم. خیلی وقت است که تلاش می کنم حق خودم را، حق جوانان را، حق کارگران را، حق تمام کسانی که می بینم بهشان ظلم شده است را با قلمی که در دست دارم بگیرم.

سرویس اجتماعی فردا: داستان من، داستان جوانی است که همیشه تلاش کرده روی پای خودش بایستد. با اینکه عاشق خانواده اش است ولی می خواهد مستقل زندگی کند. دستش توی جیب پدرش نباشد و خودش گلیمش را از آب بیرون بکشد. داستان من داستان پسری است که همیشه تلاش کرده خواسته ای از پدرش نداشته باشد و فقط همین که بداند تن پدر و اعضای خانواده اش سالم است برایش کفایت می کند، اما اگر این پسر یک روزی کم آورد چه؟ اگر در این شهر عظیم تلاش کرد حقش را بگیرد، حق همنوعش را بگیرد اما زمین خورد یا زمینش زدند چه؟ باز هم نباید لام تا کام حرف بزند؟ نباید به پدرش پناه ببرد؟
آقا! خیلی وقت است که می نویسم. خیلی وقت است که تلاش می کنم حق خودم را، حق جوانان را، حق کارگران را، حق تمام کسانی که می بینم بهشان ظلم شده است را با قلمی که در دست دارم بگیرم. خیلی وقت است که تلاش می کنم با تمام بدی هایم، آدم خوبی باشم. برای اطرافیانم و برای مردم این کشور تمام تلاشم را بکنم و بجنگم تا آنها را به آنچه که لیاقتش را دارند برسانم و همیشه تلاشم این بود که مزاحم پدر نشوم. پدری که میلیون ها فرزند کوچک و بزرگ دارد و من نباید به جای این که مواظب برادران و خواهران دیگرم باشم، با گلایه هایم مزاحمتی برایش ایجاد کنم. ولی اگر جانم به لبم رسیده بود چه؟
آقا! بیشتر از یک سال است که برای مسئولان می نویسیم که سایت های قمار و پوکر آنلاین روزبه روز جوانان این خاک را به سمت خود می کشند و می بلعند و پیکر بی جانشان را بی رحمانه در جامعه رها می کنند و زندگی خیلی از خانواده ها را به تباهی کشانده اند. بیشتر از یک سال است که می نویسیم که تا دیر نشده این دزدها را از جامعه و از فضای مجازی ریشه کن کنید ولی هیچ اتفاقی نمی افتد. بیشتر از یک سال است که می نویسیم عزیزان! ما حتی آدرس سایت و آدرس کانال تلگرام و مشخصات این افراد را در اختیارتان قرار می دهیم، لطفا پیگیری کنید ولی باز هم می بینیم که روز به روز این افراد با قدرت بیشتری به کار خود ادامه می دهند و هیچکس واکنشی نشان نمی دهد. می نویسیم روزانه هر کدام از این سایت ها میلیاردها تومان پول جابه جا می کنند و ردیابی این پول ها کار بسیار آسانی است ولی هیچکس اهمیتی نمی دهد.
آقا! این فقط یک نمونه کوچک از مواردی است که صدای من و امثال من به هیچ جا نمی رسد. دلم می خواست نه تنها جلوی این فساد، بلکه جلوی خیلی دیگر از فسادهایی را که فریاد می زنیم و صدایمان به گوش کسی نمی رسد را بگیرم ولی افسوس که این قلم، آن قدر نوشت و خوانده نشد که افسردگی گرفته است. قلممان پوسید، دلمان پوسید و ناامید و درمانده از بی توجهی معنادار مسئولان در لاک خودمان فرو رفتیم. همیشه فکر می کردم با قلم می توانم حق برادران و خواهرانم را بگیرم ولی ظاهرا کسانی که باید بخوانند و کمک کنند تا دست در دست هم از حقوق جوانان کشورمان دفاع کنیم، خیلی وقت است که چشمشان را بسته اند.
آقا! کاش می شد ایران را از این ناپاکی ها شست. کاش می شد اگر من و امثال من به مقامی رسیدیم که زندگی و آینده جوانان و مردم این خاک به تصمیمات ما بستگی داشت، خودمان را در آن پست و مقام گم نکنیم. خودمان را فراموش نکنیم و خاطره زیبایی را از خودمان به جا بگذاریم. کاش می شد حرف نزنیم ولی عمل کنیم و هزاران «کاش» دیگر که هیچوقت رنگ واقعیت به خودشان ندیده اند.
آقا! داستان من داستان پسری است که خسته و ناامید، سرش را روی شانه پدرش گذاشته تا فراموش نکند هر اتفاقی که بیفتد یک نفر هست که حتی اگر از هم دور باشند، حتی اگر به خودش اجازه ندهد خواسته ای از او داشته باشد، باز هم هست. باز هم هست و او دلش به همین بودن خوش است. داستان من داستان پسری است که یک پدر قدرتمند دارد ولی همیشه تلاش کرده روی پای خودش بایستد و برای پدرش مزاحمت ایجاد نکند و وقتی بسیار خسته و درمانده شد، کنار پدرش بنشیند یک لیوان چای بنوشد و طوری که پدرش را زیاد نگران نکند، حرف دلش را بزند. الآن هم آن پسر خسته و درمانده حرف دلش را می زند و بیشتر از این مزاحم شما نمی شود: «آقا! جوانان دارند هلاک می‌شوند، مسئولان می‌بینند ولی ساکت‌اند»
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها