از شعری که رهبری چند بار آن را تحسین کردند تا شوخی با تولید داخلی!/ شعری برای ایران اسلامی و سلطان خراسان

کد خبر: 682261

هر چند که به اعتقاد برخی از حاضران در این مراسم، اشعار خوانده شده در این جلسه نسبت به سال گذشته تا حدودی افت کرده است ولی در میان بودند شاعرانی که با سروده‌های خود حضار را به وجد آوردند و مورد توجه مقام مظعم رهبری قرار گرفتند.

از شعری که رهبری چند بار آن را تحسین کردند تا شوخی با تولید داخلی!/ شعری برای ایران اسلامی و سلطان خراسان
دیدار شعرا با رهبری
سرویس فرهنگی فردا: شب گذشته به رسم هر سال جمعی از شاعران و اهالی ادبیات با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی به شعرخوانی پرداختند که در ادامه مروری بر برخی از مهم‌ترین اشعار خوانده شده در این دیدار و واکنش مقام معظم رهبری به آن‌ها داریم.
تصاویر دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب با رهبری اینجا ببینید
شعری برای ایران اسلامی/ حمیدرضا برقعی
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم
رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده ی ساده
دوبیتی های باباطاهرم عریان عریانم
شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حمله ی چنگیزخان آمد؛ نمی دانم -
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانه ام می سوخت؛ گفتم آه...دیوانم...
چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم
من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو
پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم
فراوان داغ دیدن ها؛ به مسلخ سر بریدن ها
حجاب از سر کشیدن ها؛ از این غم ها فراوانم
شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغ دار کشته ی حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم
صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم
رهبر انقلاب پس از این شعر زیبای برقعی فرمودند: آفرین، خیلی خوب، آفرین.
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است/ محمد سهرابی
دعای زنده‌دلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین می‌شنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بی‌صدا حسن است
به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست
درست گفت برادر! خود دوا حسن است
مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد
به حُسن بینی اگر هر امام را، حسن است
حسین نهی به قاسم دهد، حسن دستور
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
بیا که کنیه‌ی شیرخدا «اباحسن» است
رهبر انقلاب اما در پایان شعرخوانی سهرابی خطاب به این مصرع «مبین ز نسل حسن هیچکس امام نشد» فرمودند: از امام باقر(ع) به بعد هم اولاد امام حسن(ع) هستند. اما دو بیت انتهایی شعر تحسین مجدد رهبر انقلاب را برانگیخت ایشان دو مرتبه فرمودند آفرین، آفرین.
شعری برای سردار شهید مدافع حرم/ جواد محقق
زرد اﺳﺖ بهار ﺑﺸﺮ از ﺑﺎد ﺧﺰاﻧﯽ
ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن ﻣﯽﺧﻮرد اﯾﻦ ﺑﺎغ نهاﻧﯽ
دردا ﮐﻪ ﺧﺪاﯾﺎن زر و زور در ﻋﺎﻟﻢ
ﯾﮏ روز ﻧﮑﺮدﻧﺪ ﺑﺮ اﯾﻦ گله ﺷﺒﺎﻧﯽ
ﺑﺎ اﯾﻦ همه ای راﯾﺤﻪ روﺷﻦ اﯾﻤﺎن
دارد ﻧﻔﺲ ﺳﺒﺰ ﺗﻮ از ﺑﺎغ ﻧﺸﺎﻧﯽ
ﮐﺲ ﭼﻮن ﺗﻮ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺳﺖ ﺑﻪ هـﺮ ﺣﺎدﺛﻪ ﺑﯽ‌ﺑﺎک
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﺪاری ﺗﻮ در اﯾﻦ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺛﺎﻧﯽ
در واژه نگنجید ﭼﻮ اﯾﺜﺎر ﺗﻮ دﯾﺮوز
ﻟﻨﮓ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺗﻮ اﻣﺮوز ﻣﻌﺎﻧﯽ
در ﺧﻂ ﺧﻄﺮ، آن هـﻤﻪ ﭼﺎﻻک دوﯾﺪی
ﺗﺎ ﻧﺎم شهیدان وطﻦ، ﮔﺸﺖ ﺟهاﻧﯽ
تنها ﻧﻪ در اﻧﺪﯾﺸﻪ‌ی اﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ رﻓﺘﯽ
ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ هـﻤﺴﺎﯾﻪ ز دﺷﻤﻦ ﺑﺴﺘﺎﻧﯽ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺑﻤﺎن! رﻓﺘﯽ و از ﺧﻮﯾﺶ ﮔﺬﺷﺘﯽ
رﻓﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﻮدت را ﺑﻪ ﺷهیدان ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ
در ﺧﺎطﺮ اﯾﻦ ﺑﺎغ ﺑﻤﺎن ﺗﺎ ﺷﺐ ﻣﻮﻋﻮد
ﭼﻮن ﺻﺮف وطﻦ ﮐﺮده ای ای ﺳﺮو، ﺟﻮاﻧﯽ
ﺑﺎ آﯾﻨﻪ‌ی ﺻﺒﺢ ﺑﻪ دﯾﺪار ﻣﯿﺎﯾﯿﻢ
ﻣﺎ را ﺗﻮ اﮔﺮ از ﺷﺐ دیجور ﺑﺨﻮاﻧﯽ
رهبر انقلاب خطاب به محقق فرمودند: خیلی خوب، بسیار خوب، انصافا شایسته برای شهید همدانی بود.
شعر طنز تولید داخلی/ محمدحسین مهدویان
این طرف استکان یونانی
آن طرف قاشق لهستانی
گاز و یخچال بهترینش چیست؟
آلمانی و انگلستانی
برده از رو تمام قزوین را
سنگ پاهای ازبکستانی
معنوی کرده حالت ما را
مهر و تسبیح ارمنستانی
در خود چین هم احتمالاً نیست
جنس چینی به این فراوانی
هرچه دستت رسید وارد کن
شده از کشور موریتانی
فکر چیزی نباش غیر از سود
سود دارد کلاه سودانی
در همین حال و روز وانفسا
می نویسم چنان که میدانی
می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
هر که تولید می شود هنرش
آنچنان میزنند توی سرش
که بریزد تمام کرک و پرش
و در آید ز شش جهت پدرش
چوب قاچاق از قضا و قفا
می خورد چون چماق بر کمرش
بعد هم هرچه دست و پا بزند
در نیاید حقوق کارگرش
میزند توی کار دلالی
تا که محسوس تر شود اثرش
بعد سی سال، شخص صنعتگر
دُم ندارد هنوز کره خرش
جنس تولید داخلی اوخ است
هموطن جان نگرد دور و برش
دولت وقت هم که فی الجمله
ریشه‌اش را زده است با تبرش
می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
این جوان زور قابلی بزند
یا به دریا اگر دلی بزند
یا برای گرفتن یک وام
رو به هر کور و کاملی بزند
می‌تواند نهایتاً در شهر
یک دکان فلافلی بزند
یا اگر بیشتر هنر بکند
یک فلان‌شاپ فسقلی بزند
یا که دائم پی مسافرها
برود دور باطلی بزند
البته راه بهترش این است
که به موهای خود ژلی بزند
و سپس بین دود یک قلیان
دل خود را به غافلی بزند
وای اگر جنس خارجی روی
دست تولید داخلی بزند
می‌رود رو به سمت ویرانی
روزگار جوان ایرانی
رهبر انقلاب پس از اتمام شعر خطاب به شاعر فرمودند: آن بیت فوق برای مسافران قم است البته. این جمله رهبر انقلاب حاضران را خشنود کرد. آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: آفرین، خیلی خوب بود.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها