سهم «هیچ» کودکان این روستا از امکانات آموزشی

کد خبر: 731072

درست یک سال از مرگ فریبا می‌گذرد؛ فریبا چهاردیواری، 6 ساله که بخاطر سقوط درِ مدرسه. تصور پیکر بی‌جان دختر نحیف، زیر در آهنی بزرگ راحت نیست. دو لنگه دمپایی کوچک، تنها نشان از دختری بود که تا چند لحظه پیش از حادثه، صدای خنده‌اش در فضا پیچیده بود. حادثه در مدرسه مریم روستای «بجاربازار» رخ داد. یکی از روستاهای دهستان پیرسهراب منطقه دشتیاری بخش مرکزی چابهار؛ بزرگترین و محروم‌ترین منطقه آموزشی کشور.

سهم «هیچ» کودکان این روستا از امکانات آموزشی

نبود امکانات آموزشی برای روستائیان

سرویس اجتماعی فردا: روزنامه ایران در گزارش امروز خود به شرایط نامناسب کودکان روستایی در چابهار پرداخته است که بخشی از آن را در ادامه می خوانید:

درست یک سال از مرگ فریبا می‌گذرد؛ فریبا چهاردیواری، 6 ساله که بخاطر سقوط درِ مدرسه. تصور پیکر بی‌جان دختر نحیف، زیر در آهنی بزرگ راحت نیست. دو لنگه دمپایی کوچک، تنها نشان از دختری بود که تا چند لحظه پیش از حادثه، صدای خنده‌اش در فضا پیچیده بود. حادثه در مدرسه مریم روستای «بجاربازار» رخ داد. یکی از روستاهای دهستان پیرسهراب منطقه دشتیاری بخش مرکزی چابهار؛ بزرگترین و محروم‌ترین منطقه آموزشی کشور.

بچه‌های بجاربازار حالا در همان مدرسه‌ای درس می‌خوانند که خاطره تلخ مرگ دختر کوچک را دارد. صدایشان در راهرو طنین می‌اندازد. راهروی ناهموار که چارچوب بدون درِ کلاس‌ها را مثل دریچه‌هایی دلمرده به روی دختران بلوچ باز می‌کند. دریچه‌های بی‌در با دیوارهایی که به زور می‌شود یک تکه سالم روی‌شان پیدا کرد. صدای دخترها از کلاس‌ها به گوش می‌رسد. سطرهای کتاب را با معلم همخوانی می‌کنند. بجاربازار تازه اوضاعش از خیلی مدارس پیرسهراب بهتر است. در منطقه دشتیاری تا دلتان بخواهد مدرسه فرسوده پیدا می‌شود. مدرسه‌هایی که کلاس‌های‌شان در و پنجره ندارند، مدرسه‌های دو سه کلاسه، مدرسه‌های کانکسی، مدرسه‌ای که قبلاً زندان بوده و حالا هم آدم را یاد همان می‌اندازد. می‌شود برای هرکدام‌شان یک رمان بلند نوشت؛ از آرزوهایی که جوانه می‌زنند، رشد می‌کنند و هنوز به ثمر نرسیده، به باد می‌روند.

بچه‌های مدرسه خیام روستای «رگیتی» دشتیاری سهم‌شان کمتر از بچه‌های مدرسه مریم بجاربازار است. مهر را در مدرسه 3 کلاسه روستای‌شان شروع کرده‌اند. 6 پایه در 3 کلاس. برای همین است که در ساعت مدرسه، تعدادی‌شان در حیاط جمع شده‌اند. منظور از حیاط، محوطه اطراف مدرسه کوچک است که با خاک و سنگ پوشیده شده. حصاری در کار نیست. در واقع تمام محوطه می‌تواند حیاط مدرسه باشد.

بچه‌ها ردیف روی زمین نشسته‌اند و کتاب‌ها روی زانوی‌شان باز است. دخترها در یک ردیف و پسرها در یک ردیف دیگر. «چکار می‌کنید بچه‌ها؟» یکصدا جواب می‌دهند: «درس می‌خوانیم.»، «اینجا؟!» باید بیرون منتظر باشند تا نوبت کلاس‌شان شود. 6 پایه را به زور هم نمی‌شود توی 3 کلاس جا داد. 3 کلاسی که 2 تای‌شان خیلی کوچک است و از آن 2 تا، یکی، هم حکم کلاس را دارد و هم دفتر مدرسه. دبستان خیام 89 دانش‌آموز دارد. نه برق دارد و نه آب. این را امیر جدگال، مدیر مدرسه می‌گوید و ادامه می‌دهد: «سقف مدرسه کاملاً فرسوده است. آب از سقف وارد کلاس‌ها می‌شود. کلاس هم که کم داریم. مشکل کمبود معلم هم که همیشه هست. فعلاً 3 تا معلم برای 6 پایه داریم. همیشه درخواست معلم داریم اما نیست.»

دشتیاری همیشه مشکل معلم دارد. بعضی معلم‌ها بومی خود منطقه هستند و بعضی دیگر از شهرهای دیگر استان می‌آیند، مثل زاهدان. از بندر ترکمن و شهرهای دور هم معلم می‌آید به منطقه ولی آنجور که اهالی می‌گویند بعد از چند سال به بهانه‌های مختلف انتقالی می‌گیرند و می‌روند. منطقه، محروم است و راحت‌تر می‌شود استخدام شد اما معلم‌های زیادی به قصد ماندن نمی‌آیند.

مدرسه سال 74 ساخته شده. آن موقع 2 تا کلاس داشته و یک کلاس را بعداً خود اهالی اضافه کرده‌اند. 2 کلاس دیگر را هم منطقه آزاد چابهار ساخته بوده. کابل‌های برق مدرسه را پارسال دزدیده بودند و مدرسه کولر نداشت. امسال بچه‌های مؤسسه «دست یاری به دشتیاری» با کمک خیران سه تا کولر برای مدرسه خریده‌اند که باید نصب شود. مدارس را برای نوسازی و تجهیز شناسایی می‌کنند و با کمک خیران دست به کار می‌شوند. کولرها را باید موقع تعطیلی از جا بکنند و ببرند وگرنه ممکن است دزدیده شود.

درس خواندن در گرمای بلوچستان طاقت فرساست. برق مدرسه به زور شاید جواب کولرها را بدهد. مدرسه نه آبخوری دارد و نه سرویس بهداشتی؛ کمترین توقعی که از یک مدرسه می‌شود داشت. اینجا در دشتیاری سطح توقعات پایین است. گاهی حتی توقعی در کار نیست. آنها همواره خدا را شکر می‌کنند حتی بابت نداشته‌های‌شان. از اوضاع‌شان که بپرسید، قبل از هرچیز این را می‌شنوید: «خدا را شکر.»

اینجا مدرسه نیست و اگر هم باشد، بی‌امکانات است. سهم‌شان از تحصیل، همین است. سهم ما چیست از فردای آنها؟ گاهی با سهمی اندک، ماهی 20 هزار تومان، می‌شود شرایط تحصیل یکی از فرزندان ایران را فراهم کرد؛ سهم ما از فردای دشتیاری؛ بزرگترین و محروم‌ترین منطقه آموزشی ایران.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها