نتایج جستجو :
-
انگار بازى قرآن و نیزه رسم كوفىهاست
تاریخ همیشه نگاهش به كوفه مشكوک بوده، كوفه انگار هیچ وقت روى خوشش با قرآن نبوده، انگار بازى قرآن و نیزه رسم كوفىها…
-
بنیاسد آمده بودند برای تدفین شهدا که سواری از دور رسید
نوشته سوارى كه ناشناس آمده بود، پیش از آن كه راه آمده را برگردد دست روى خاک قبر پدرش كشید و روضهاى نوشت: این قبر…
-
تاریخ دیده نماز عمر سعد بر اشقیا و آه زینب را
تاریخ زینب را دیده كه دلش نماز بر برادر مىخواسته، نماز را برادر زادهاش بخواند و بعد برسد به تكبیر چهارم و بلند،…
-
از همان روز خراب شدم ...
دختر ناله میزد و پدرش را میخواست. هر چه عاقله زنی سعی میکرد ساکت نمیشد. ناله میزد و دقیقه به دقیقه آجری از ما میا…
-
و قصه ما به «سر» رسید ...
تاريخ اين شب فقط روضه تنور خوانده، فقط از خاكستر گفته و از صدايى كه تا صبح آيه به آيه قرآن خوانده: "والسلام علي يوم…
-
من انگشتر نیستم، من مهر مظلومیتم...
من تنها چند سوال دارم. مگر نه اینکه حسین(ع) فرزند امیرالمومنین علی(ع) بود؟ مگر نه اینکه علی (ع) در رکوع نماز انگشتری…
-
من یک سندم، میشناسیدم؟
هر دو دست را زیر گلو گرفت و چون از من پر میشد، مرا به سر و محاسن خود میمالید میفرمود:《به همین حال با خدای خویش…
-
سلام بر مادرِ ماه
همین بود که لشکر، مشک را هدف کرده بود. همه میدانستند آبِ مشک که چکه چکه بر زمین بریزد، هستی عبّاسِ شما، ذرّه ذرّه آب…
-
من دست نه، سایه ای بی قرار بودم!
به سرعت عقب و جلو می رفتم و هوا را می شکافتم. انگشت هام را مشت کرده بود و می دوید. صدای عمه اش از دور می رسید: «بایست…
-
عمهات هست به جای همهی مادرها
توی آن صحرا، بانویی اما بود که بلد بود بار مصیبت همهی مادرها را یکتنه به دوش بکشد. سیدابن طاووس از راوی نقل میکند…
-
من یک شمشیر محتاج شفاعت بودم!
حالا سالهاست فکر میکنم که وقتی حسین(ع) بر جنازهاش رسید و گفت: (پاداش خود و یاران حامی خود را از خدای تعالی انتظار…
-
تشنگی بهانه بود
چه سرنوشت شومی داشتم! من تنها یک تکه چوب بودم و حالا بزرگترین گناهکار عالم. آن لحظهی آخر چشمانم را بستم اما صدای حسین…
-
انگار عشق خونم را عوض کرده بود
عرض کرده بودم: «درست که نسب درستی ندارم، تنم سیاه است و رایحهی بدی دارد، اما منتی بر من بگذارید تا بهشتی شوم و تنم…
-
من، همسرت جای دستهایت شمشیر میزدم
و تو رفتی وهب. آن هنگام که دستهات از تن جدا شدند، بیخود از خود با آن عمود سنگین به میدان آمدم. اگر فرمان امامم نبود…