سرداری که میگفت آشپز مدافعان حرم است! +عکس
روز قبل از این حادثه هم جبار دچار مجروحیت از ناحیه سینه شده بود، ولی اهمیتی به مداوا نداده بود. زمانی هم که خمپاره تروریستها شلیک میشود ترکش خمپاره به زانوی جبار اصابت میکند و به شهادت میرسد.
مشرق: «خانم فاطمه حمیدی فر» مادر یکی از رزمندگان دلیری که روزگاری نه چندان دور در جریان دفاع مقدس مدافع خاک و مام وطن خویش بود، اما وقتی دشمن متجاوز را به کمک همرزمان وهم محلیهای خود از کشور بیرون ریخت، هیچگاه نبض مقاومتش از حرکت باز نیاستاد، اما این سردار مقاومت تا چندی پیش خاکریزهای سنگری دیگر را این بار نه در برابر خود صدام بلکه در مقابل حرامیانی دیگر از نسل صدام بناد نهاد...
باری، مقصد بعدی او نه اهواز بود نه خرمشهر و نه سوسنگرد، دشمن او این بار از چندین کیلومتر دورتر قصد تعرض به تمامیت ارضی کشورش را داشت.
از «سردارشهید جبار دریساوی» از مدافعان نامدار حرم حضرت زینب روایت کردیم. وی در سال ۹۳ در منطقه حلب سوریه به فیض رفیع شهادت نایل آمد. به بهانه سوم خرداد روز آزاد سازی خرمشهر پای صبحتهای شیرین مادر این شهید نشستیم و پرسش و پاسخی ترتیب دادیم که در متن زیر میخوانید:
ابتدای امر قدری از خودتان بفرمایید، زمانی که بعث عراق در سال ۵۹ به خرمشهر حمله کرد کجا بودید و فرزند شهیدتان چند ساله بود؟
شهید من (جبار) متولد سال ۱۳۴۶ است و قبل تولد متاسفانه پدرش به رحمت خدا رفت. در آن مقطع من ساکن آبادان بودم، ولی پس از سه سال به حصیر اهواز مهاجرت کردیم. همزمان با پیروزی انقلاب جبار کلاس پنجم بود، اما علی رغم سن کم همیشه خود در جریان مسایل مربوط به انقلاب قرار داشت.
وقتی هم که جنگ شروع شد دقیقا آن روز را به یاد دارم. هشت صبح نوبت دکتر داشتم آماده میشدم که یکی از بچهها را برای درمان به بیمارستان ببرم و بستری کنم. وقتی سر خیابان رسیدم که سوار ماشین شوم به یک باره متوجه حضور هواپیماهای جنگی در آسمان شدم. جریان را پرسوجو کردم که همه گفتند عراق حمله کرده.
درآن زمان چند سال داشتید، جبار چندمین فرزند شما بود؟ از شرایط آن روز بازگو کنید.
۳۳ یا ۳۴ ساله و متولد آبادان و جبار اولین فرزند من بود که او هم در آبادان به دنیا آمد. دایما حمله هوایی انجام میشد و مردم همه خانهها را خالی کرده بودند. در جنگ خیلی سختی کشیدیم یادم هست آرد برای پخت نان نداشتیم و من دایما دنبال تهیه نان بودم.
جبار چکار میکرد؟
جبار معلمان و بسیجیان شهر را سازمان دهی میکرد و برای صرف غدا به منزل ما میآورد. از طرفی وقتی هواپیماهای بعثی حمله میکردند سراسیمه به خانه میآمد و خواهرانش را به آغوش میگرفت.
چون مدارس بخاطر جنگ تعطیل یا نیمه تعطیل بود در محله چادر دایر کرده بود و، چون در درس ریاضی قوی بود به همکلاسیهای خودش ریاضی درس میداد تا عقب نمانند.
منطقه را ترک نکردید؟
والا ما ۱ ماه طاقت آوردیم و قصد رفتن نداشتیم، اما وقتی دیدیم جنگ ادامه پیدا میکند و تمام شدنی نیست و جانمان در خطر است به منطقه شیبان در ۵ کیلومتری جاده اهواز آمدیم.
تا قبل از آزادسازی خرمشهر جبار چکار میکرد؟
خوب همانطور که میدانید خرمشهر در سال ۶۱ آزاد شد و جبار خیلی کوچک بود، اما با این حال پشت جبهه و در مساجد به رزمندگان کمک میکرد. جبار در همین محله مدرسه را ادامه داد و در کنار تحصیل عضو فعال بسیج بود و خاطرم هست تقریبا ۱۶ یا ۱۷ ساله بود که در سال ۶۴ عازم جبهه شد و طی چهار سال در عملیاتهای مختلف هم شرکت داشت.
گفتید از ۶۴ به مدت چهار سال در جببه بود یعنی تا پایان جنگ در جبههها حضور داشت بعد از اتمام جنگ چکار کرد؟
بعد از پایان جنگ در سال ۷۰ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و یک سال بعد در سال ۷۱ برای دوره تخصصی مکانیک زرهی از طرف سپاه عازم روسیه شد و پس از طی یک دوره فشرده ۵ ماهه به ایران برگشت و در رسته زرهی سپاه به خدمت ادامه داد.
احتمالا در این زمان برای پسرتان آستین بالا زدید؟
بله وقتی از روسیه آمد به فاصله دو سال درخرداد ۷۳ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج الان دو فرزند است.
خوب، جنگ تمام شده بود، ایشان هم در سپاه دورههای فنی کار را فرا گرفتند و بعد هم ماجرای حضور او در سوریه کمی از نحوه حضور ایشان درسوریه بعنوان مدافع حرم برای ما تعریف کنید؟
با شروع جنگ مردم سوریه با تکفیریهای داعش مشغول رفت و آمد به این کشور بود، اول به ما چیز زیادی نمیگفت: حقیقت ما اول متوجه حضور جبار در سوریه نشدیم بعدها که متوجه شدیم درباره این مسئله پرسجو میکردیم عنوان میکرد که من کارهای نیستم و در آنجا آشپزی میکنم و برای گردانهای مستقر در سوریه غذای گرم تهیه میکنم.
همرزمان جبار در سوریه چه نظری در مورد این شهید دارند؟
والا الان که فیلمها و عکسهای حضور جبار را در سوریه به ما نشان میدهند او آشپز نبود و در رده فرمانده زرهی مشغول دفاع از حرم و مردم سوریه بود، اما پسرم هیچگاه این موضوع را به روی ما نیاورد و این در حالی بود که خودش هم در رشته مدیریت بحران نظامی تحصیل کرده بود.
از تاریخ دقیق شهادت ایشان بفرمایید و اینکه چطور از خبر شهادت مطلع شدید؟
در منطقه حلب سوریه ۱۶/۷/۹۳ به شهادت رسیدند البته همرزمان ایشان تلاش داشتند تا به یکباره موضوع را برای ما اعلام نکنند برای همین اول خبر مجروحیت جبار را به ما دادند.
پس کی و چطور خبردار شدید؟
تا اینکه هنگام شب از طریق اینترنت و تلویزیون فهمیدیم که جبار من در سوریه توسط تروریستهای تکفیری در حلب به شهادت رسیده است.
جبار دوریساوی چندمین شهید حرم در استان خوزستان است؟
سومین شهید. اولین نفر «شهید سید مهدی موسوی» بود که متاسفانه کمتر از او نامی برده میشود، دوم شهید مدافع حرم شهید ناصر مسلم سواری بود و پسر من هم که سومین شهید مدافع حرم استان لقب گرفت.
اگر ممکن است براتون در خصوص نحوه شهادت جبار هم برای ما توضیح دهید؟
این طور که من از همرزمان این شهید شنیده ام وقتی در حلب مشغول ساماندهی حرکت تانکها بوده یکی از تانکها دچار نقص فنی میشود جبار اصرار دارد که تانک را یک جوری دوباره راه اندازی کند و از منطقه خارج کند.
در آن لحظه به همراه خود جبار تنها ۷ تن بودند که در آن منطقه باقی مانده بودند هر قدر دوستانش به او میگویند تانک را رها کن برویم قبول نمیکند. ظاهرا تکفیریها متوجه نفرات اندک مدافعان و خرابی تانک میشود به همین خاطر بسوی این هفت تن شروع به شلیک خمپاره میکنند.
البته این را هم اضافه کنم روز قبل از این حادثه هم جبار دچار مجروحیت از ناحیه سینه شده بود، ولی اهمیتی به مداوا نداده بود. زمانی هم که خمپاره تروریستها شلیک میشود ترکش خمپاره به زانوی جبار اصابت میکند و متاسفانه در اثر شدت خون ریزی و موج انفجار و اینکه کسی نبوده او را کمک کند به شهادت میرسد.
بعنوان یک خوزستانی در ایام سالروز آزاد سازی خرمشهر است چه احساسی دارید؟
اینکه مانند هر ایرانی دیگر از این بابت بسیار خوشحالیم. اتفاقا وقتی همه ساله برای این روز مراسم برگزار میکنند خود جبار تانکها را برای برپایی نمایشگاه دفاع مقدس در کوچه وخیابان سازماندهی میکرد. الان هم چند سال پس از جنگ ۲۲ سال که در خرمشهر زندگی میکنیم.
به عنوان کلام آخر توصیف شما بعنوان یک مادر از شهدای مدافع حرم چیست؟
امروز باید همه جوانان ما این روحیه را داشته باشند که در دفاع از دشمن چه خارجی و چه تروریستها از کشور و مسلمانان دفاع کنند. جبار همیشه میگفت: «مادر جان ما اگر جلوی تروریستها را در سوریه نگیریم آنها به ایران خواهند آمد و شرایط ما را هم مانند سوریه و عراق بحران زده و جنگی میکنند».
جوانان بدانند این آزادی و امنیتی که ما در شبانه روز داریم مدیون جان فشانی جوانان و رزمندگان در جنگ ایران وعراق و امروز مدیون دفاع نسل بعدی این جوانان از سوریه و عراق هستیم. نسل امروز باید وضعیت فعلی سوریه و عراق را ببیند و با درک درست از شرایط همواره خود را برای دفاع از کشور آماده کند.
پیرو این نا امنی سوریه و عراق مطلبی به شما عرض کنم، وقتی به کربلا سفر میکنیم زنهای عراقی در دیدار با ما گریه میکنند و به حال و روز و امنیت ما غبطه میخورند و حتی گاها دختران خود را از بیم دشمن در ایران نگهداری میکنند.
همین الان برادر کوچک جبار که ۳۰ سال دارد چندین بار قصد داشت عازم سوریه شود که مسئولین امر به او این اجازه را ندادند و گفتند شما برادرتان شهید شده و در حال حاضر منزل و خواهران به حمایت شما نیاز دارد. اما او هر لحظه آماده است هر موقع اجازه دادند عازم شود.
دیدگاه تان را بنویسید