نقشه شوم میلیشیای فاشیست/ چرا اوکراین برای پوتین مهم است؟/ رویای آمریکا محو روسیه بوده و هست!
شستوا بر نقش اساسی نیروهای رادیکال در اوکراین در سرنگونی یاناکوویچ تاکید میکند. مخصوصاً میلیشیای فاشیست اوکراین.این میلیشا سابقه ای تاریک در تاریخ اوکراین دارد. گروه های سازمان یافته ای که در جریان جنگ جهانی دوم یهودیان و کمونیستها را در اوکراین قتل و عام میکردند. حضور این نیروها در صحنه تحولات اوکراین، نقشی سرنوشت ساز و تأثیر گذار برای نقشه های غرب در این کشور دارد.
سرویس سیاسی «فردا»: ا ین روزها بحران اوکراین در صدر اخبار تمام رسانه های جهان قرار دارد. اوکراین-با موقعیتی استراتژیک که در میانه روسیه، اروپا، دریای سیاه و قفقاز قرار دارد-مکانی است که نقشی تعیین کننده در سرنوشت آینده معادلات سیاسی در منطقه خواهد داشت. روسیه به هیچ عنوان حاضر نیست اوکراین را از دست بدهد و آمریکا به بحران اوکراین، به عنوان نقطه شروع حرکت علیه روسیه در منطقه مینگرد. پیتر شوارتز-تحلیل گر پایگاه کانادایی گلوبال ریسرچ- در مقاله ای به بیان ابعاد ژئوپولیتیک بحران اوکراین پرداخته است.
********************
رابرت گیتس-وزیر دفاع سابق آمریکا-در مقاله ای که اخیراً درباره بحران اوکراین منتشر کرده، چنین مینویسد: «پس از فروپاشی شوروی در سال 1991,دیک چنی که در آن زمان وزیر دفاع آمریکا بود، اعتقاد داشت که باید کاری کرد که فروپاشی شوروی به فروپاشی روسیه هم منتهی شود. به اعتقاد او، تنها با فروپاشی روسیه است که این کشور دیگر هیچ گاه تهدیدی برای بقیه جهان نخواهد بود»
این اظهار نظر بر ابعاد ژئوپولیتیکی بحران اخیر اوکراین پرتو میافکند. آنچه در این بحران حائز اهمیت است، مسائل و مشکلات داخلی اوکراین و یا مبارزه بر ضد فساد و دیکتاتوری نیست، بلکه در اصل نزاعی بینالمللی بر سر قدرت و نفوذ در منطقه در جریان است که از ربع قرن پیش آغاز شده است.
فایننشال تایمز هم در مقالات خود از همین منظر به بحران اوکراین پرداخته است. سردبیر روزنامه در مقاله خود در تاریخ 23 فوریه در این باره مینویسد: به مدت یک ربع قرن این منطقه از جهان دست خوش نزاع قدرت روسیه و غرب بوده است. در سال 2008, تلاشهای جرج بوش برای پیوستن اوکراین و گرجستان به ناتو شکست خورد. اما بحران اخیر در اوکراین بهترین فرصت برای اتحادیه اروپا و غرب است که اوکراین را از بلوک روسیه خارج کرده و متحد خود کنند.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991, فرصتی استثنایی برای گسترش نفوذ قدرتهای امپریالیستی بود. انقلاب اکتبر 1917 روسیه، بخش بزرگی از کشورهای جهان را از منطقه تحت نفوذ سرمایه داری جهانی خارج کرد. علی رغم اینکه بعدها، بوروکراسی استالینی چیزی از اهداف اولیه انقلاب سوسیالیستی 1917 را باقی نگذاشت، اما سرمایه داری جهانی، اتحاد جماهیر شوروی را هم چنان تهدیدی اساسی برای حیات و بقای خود میدانست. علاوه بر این توان اقتصادی و نظامی شوروی، مانعی اساسی بر سر راه سلطه جهانی آمریکا بود.
این مانع در سال 1991 از سر راه برداشته شد و جمهوریهای وابسته شوروی، به سرمایه داری جهانی پیوستند. این سقوط، آغازی بود بر فرایند تاراج ثروت و داراییهای عمومی مردم این کشورها توسط الیگارشی بازار آزاد جهان. ثروت اجتماعیای که در طی نسلها متمادی، توسط مردم و کارگران، خلق شده بود، یک شبه به جیب سرمایه داران غربی رفت. همه دستاوردهای این کشورها در زمینه آموزش عمومی، مراقبتهای بهداشتی و پزشکی و زیر ساختهای اقتصادی، دود شد و به هوا رفت.
اما این برای اروپا و آمریکا کافی نبود. آنها میخواستند مطمئن شوند که دیگر هیچ گاه روسیه تهدیدی برای سلطه جهانی آنان نخواهد بود. آرزویی که به خوبی خود را در نقل قول ابتدایی مقاله از دیک چنی نشان میدهد. تا سال 2009, ناتو توانست تقریباً تمامی کشورهای شرقی اروپا را که قبلاً متحد و تحت نفوذ روسیه بودند را به خود ضمیمه کند. اما تلاش برای الحاق جمهوریهای سابق شوروی به ناتو با مقاومت سرسختانه مسکو شکست خورد. البته به غیر از سه کشور حوزه بالتیک:لتونی، لیتوانی و استونی. اوکراین با جمعیتی بالغ بر 46 میلیون نفر، به واسطه موقعیت استراتژیک خود که در حد فاصل روسیه، اروپا، قفقاز و دریای سیاه قرار دارد، در مرکز تلاشهای غرب بود.
در سال 1997, زبیگنیف برژینسکی-مشاور سابق امنیت ملی آمریکا-در کتاب اش «شطرنج بزرگ» نوشت که بدون حضور اوکراین، تمام تلاشهای مسکو برای بازسازی نفوذ خود در قلمرو سابق اتحاد جماهیر شوروی شکست خواهد خورد. ایده اصلی این کتاب این بود که آمریکا تنها زمانی میتواند جایگاه خود را به عنوان تنها ابر قدرت جهانی تثبیت کند که بتواند مانع ظهور ابرقدرتی در منطقه اوراسیا شود.
در سال 2004, آمریکا و کشورهای غربی از انقلاب نارنجی در اوکراین حمایت مالی و سیاسی انجام دادند. حمایتی که باعث به قدرت رسیدن احزاب و گروه های طرفدار غرب در اوکراین شد. اما به علت مسائل و درگیریهای داخلی، حکومت طرفداران غرب مدتی کوتاه بیشتر نپایید. تلاش برای الحاق گرجستان به ناتو به وسیله مهیا سازی شرایطی برای جنگ با روسیه نیز شکست خورد.
اکنون آمریکا و کشورهای غربی میکوشند که از فرصت به دست آمده در اوکراین برای اجرایی کردن نقشههایشان بهره برداری کنند. بی ثباتی اوکراین شرایط را برای اضافه شدن این کشور، به جمع متحدان غرب فراهم میکند. آمریکا و متحدانش چنان در تصمیم خود راسخ و جدی هستند که برای به رسیدن به این هدف، خطر درگیری نظامی با روسیه را نیز پذیرفتهاند. بعد از اوکراین نوبت به دیگر کشورهای تحت نفوذ روسیه خواهد رسید. کشورهای غربی میکوشند که اتفاقات اوکراین را به جنبشی گسترده علیه روسیه در سایر کشورها تبدیل کنند. در حال حاضر هیاتی گرجستانی در واشنگتن به سر میبرند و قرار است نخست وزیر گرجستان -ایراکلی گاریباشویلی- در هفته آینده با باراک اوباما، جو بایدن و جان کری دیدار کند. هم چنین قرار است نخست وزیر مولداوی در 3 مارس با جو بایدن در کاخ سفید دیدار کند. این دیدارها برای ایجاد مسیر های تازهی برقراری ارتباط نزدیکتر گرجستان و مولداوی با آمریکا و اتحادیه اروپا صورت میگیرد.
لیلیا شتسوا-از اعضای بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی ( SIC )- در این باره میگوید: «احتمال دارد وقایع اوکراین در دیگر کشورهای منطقه و حتی خود روسیه نیز تکرار شود. اوکراین ضعیفترین حلقه زنجیره متحدان روسیه در عصر پسا شوروی بود. وقایع مشابه در سایر کشورها کاملاً ممکن و محتمل است.» شستوا بر نقش اساسی نیروهای رادیکال در اوکراین در سرنگونی یاناکوویچ تاکید میکند. مخصوصاً میلیشیای فاشیست اوکراین.
این میلیشا سابقه ای تاریک در تاریخ اوکراین دارد. گروه های سازمان یافته ای که در جریان جنگ جهانی دوم یهودیان و کمونیستها را در اوکراین قتل و عام میکردند. حضور این نیروها در صحنه تحولات اوکراین، نقشی سرنوشت ساز و تأثیر گذار برای نقشه های غرب در این کشور دارد.
از سوی دیگر اوضاع وخیم اقتصادی اوکراین زندگی را برای مردم این کشور بیش از گذشته سخت کرده است. تورم بالا در این کشور، هزینه زندگی را به نحو سرسام آوری افزایش داده است. تورمی که تمام ذخیره و سپرده مردم اوکراین در طی این سالها را نابود میکند. برنامه ریاضت اقتصادی، خود را در کاهش هزینه های اجتماعی و حمایتی دولت نشان میدهد. شش برابر شدن قیمت گاز خانگی یکی از ابعاد این سیاست است. اوکراینی ها دیگر نمیتوانند حتی خانه های خود را گرم کنند. سیاستهای ریاضت اقتصادی شرط اصلی نهاد های مالی بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول برای اعطای وام به اوکراین است.
اگر آمریکا به اوکراین به کشوری برای تسویه حساب سیاسی با روسیه و محاصره این کشور مینگرد، آلمان، اوکراین را منبعی سرشار از نیروی کار متخصص و ارزان مییابد. قیمت نیروی کار در اوکراین حتی از چین هم کمتر است. رییس جمهور سابق اوکراین-یاناکوویچ-خود یکی از اعضای برجسته الیگارشی ثروت در اوکراین بود. در اوکراین میانگین قیمت کار در هر ساعت، معادل 2.5 یورو است. این در حالی است که این رقم برای کارگران چینی 3.17 یورو، برای کارگران لهستانی 6.46 یورو، برای کارگران اسپانیایی 21.88 یورو و برای کارگران آلمانی 35.66 یورو است. به بیان دیگر دستمزد کارگران در آلمان 14 برابر بیشتر از اوکراین است.
دیدگاه تان را بنویسید