فرارو: محمدحسين جعفريان در تهران امروز نوشت: «عبدالله جاسبي» در جمع مسئولان و مديران ارشد دانشگاه آزاد اعلام كرده قصد دارد پس از فراغت از دانشگاه آزاد، ديوان حافظ را به سبكي جديد تاليف كند! بله اشتباه نخواندهايد. البته ايشان گويا مرادش از اين تاليف، گزينش برخي از ابيات بديع و ماندگار حافظ بوده، كاري كه هر اهل ذوقي ـ يا حتي غير آن ـ در چند ساعت قادر به انجام آن است و نيازي به فراغت حاصل از بازنشستگي ندارد. باري طي اين سالها گويا دولتمردان اين ديار، بامي را كوتاهتر از شعر و شاعري نيافته و به همين منوال، هر كه از راه رسيده، ناخنكي به آن زده است. دورهاي در مجلس، چنان بازار شعر و شاعري داغ شده بود كه برخي، جلسات عمومي و عادي مجلس را به شب شعر تشبيه كردهاند. از سوي ديگر نگارنده كه خود دستي در شعر دارد و همهساله در محافل شعر ماه رمضان رهبر انقلاب نيز حاضر بوده، برخي مقامات و نمايندگان مجلس را نيز آنجا ديده كه در برابر شاعران جوان و آرزومندي كه گاه صدها و هزارها كيلومتر راه را براي شركت در شعرخواني در اين محفل آمدهاند اصرار به خواندن شعرشان داشتهاند و دست بر قضا شعرهايي نيز خواندهاند كه دستكمي از كيفيت
اجراي مسئوليتهاي سياسيشان نداشته! جالب آنكه جناب آقاي دكتر احمدينژاد نيز از اين وسوسه تاريخي مصون نمانده و چندين بار در سخنرانيهايشان، شعرهايي كه تاكيد كردهاند از خودشان است را خواندهاند و آخرين آنها همان شعري بود كه به آقاي حداد عادل تقديم كردند كه شعري ضعيف و اگر درست به يادم مانده باشد از حيث وزني نيز مغشوش بود. كسي نيست بگويد؛ شما را به خدا! لااقل شعر را ديگر به شعرا واگذاريد! بله! ملاحظه ميفرماييد كه تب شاعري، اصلاحطلب و اصولگرا و كارگزاران و رايحه خوش نميشناسد و جادويي است كه همه را افسون خود كرده است و حالا نيز آقاي جاسبي را. باري چنانچه مسئول و مديري، طبعي در حد معمول و قابل اعتنا داشته باشد، اين مهم قابل چشمپوشي و حتي مايه فخر است چرا كه نظير سرودههاي امام (ره)، رهبر انقلاب يا حتي برخي شعرهاي آقاي حداد عادل، غنيمتي است براي گنجينه ادب فارسي اما وقتي چنين نيست و طرح آنها باعث مزاح و مطايبه اهالي ادب ميشود، چه اصراري بر نقل و پافشاري بر آن است؟! بهخاطر دارم چند سال قبل، آقاي دكتر احمدينژاد در مراسم جشنواره بينالمللي شعر فجر، همان شعر دوبيتي معروفشان با مطلع «ما از تبار رستم و فرهاد و
آرشيم» را خواندند. قبلا هم چند جا آن را خوانده بودند و برخي دلسوزانه گفته بودند؛ اگر ايشان حكايت فرهاد را به دقت ميخواند شايد در شعرش تجديدنظر ميكرد و يك نشان اسلامي وارد شعر خود ميكرد و مثلا ميسرود: «ما از تبار رستم و سلمان و آرشيم» در آن محفل استاد علي معلم دامغاني هم بود و پس از رئيسجمهور ايشان پشت تريبون رفت و آن استعفانامه عجيبش را اعلام كرد. بله! هيچكس نفهميد چرا استاد مثل فوتباليستها كه از فوتبال خداحافظي ميكنند، آن روز از شعر خداحافظي كرد و گفت ديگر شعر نميگويد. حالا تا حافظشناسان از كارشان خداحافظي نكردهاند، بهتر است آقاي جاسبي اين مقوله را به آنها واگذارد!
دیدگاه تان را بنویسید