هیاهوی بسیار یک فیلم برای هیچ
چهارمین روز جشنواره فیلم فجر روز انتظارهای برآورده نشده بود با نمایش فیلم زنانه کارگردان پیشکسوت، فیلم کمجان یک کارگردان جوان، فیلمی با موضوعی جسورانه و نهایتاً یک فیلم جادهای پر از اتفاقات پراکنده. «متروپل» جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی است که بعد از همه حرف و حدیثها به نمایش درآمد. فیلمی که تنها امتیاز آن محوریت یک زن در اثری از کارگردان رفاقتهای مردانه است. فیلمی که هرچند این بار نام عبدالرضا منجزی را به عنوان فیلمنامهنویس مشترک بر پیشانی دارد اما چیزی فراتر از همان قصه نصفه و نیمه تکراری و همیشگی نیست. فیلم همچون مجموعه آثار کیمیایی متکی بر دیالوگهای شعارگون و رد و بدل شدن جملات قصار بین شخصیتهای اصلی است. جملاتی که گاه در ذهن میمانند اما واقعیت این است که قصه محکم و قوی آنها را به یکدیگر پیوند نمیدهد.
این بار زن به عنوان قهرمان محوری از دست مردان اجیرشده همسر اول شوهرش به سینما متروپل سابق که تبدیل به یک باشگاه بیلیارد شده، با چهرهای کتکخورده و زخمی پناه میبرد. چهرهای که نمیتواند یادآور مردان زخمخورده و قهرمانان به یادماندنی آثار قدیمی کیمیایی باشد بلکه کاریکاتوری اغراقشده است که سفره دلش همه جا باز و منفعلانه در انتظار کمک مردان اطرافش است.
مردانی که در حال بیلیاردبازی شبانه درباره زندگی و وضعیت غریب او اظهار نظر کرده و صحت و سقم حرفهایش را به ظاهرش داوری کرده و نهایتاً فقط به خاطر زن بودن حکم به موجه بودن و دفاع از این زن میدهند.
نکته مهم اینجاست که آنچه ظاهراً به عنوان گره مرکزی فیلم مطرح شده، شبحی از یک گره بازشده است که دو زن را در سهلالوصولترین شکل ممکن به سازش و مدارا وامیدارد تا پس از رویاروییِ سستِ نمایشی آنها، مخاطب تنها به این جمله فکر کند (هیاهوی بسیار برای هیچ).
«با دیگران» نخستین فیلم ناصر ضمیری است که با زبانی تمثیلی و پر ابهام به تلاشهای تکراری یک زن برای بچهدار شدن میپردازد. فیلم شروع خوب و کنجکاویبرانگیزی دارد که با مدفون کردن جنین مرده در شبی تاریک آغاز میشود و سپس در چند سکانس مجزا به چرایی آن و نهایتاً مشکل نازایی زن میپردازد که راهی جز رحم اجارهای ندارد.
اما واقعیت این است که فیلم نیاز به درام قویتری برای پیگیری تلاشهای یک زن از مسیری تکراری دارد تا بتواند مخاطب را به همراهی واداشته و برایش جذاب شود. نکتهای که در ادامه کمرنگتر هم میشود و مهمترین رویدادهای فیلم را تنها باید در تکجملههای کاراکترها جستجو کند که در سکوت و سکون کاراکتر مقابل و رخوت فیلم گم میشود و قابل پیگیری نیست.
پایان ناتمام فیلم هم نه مصداق پایان باز و معلق بلکه نوعی فرار از متمرکز کردن اتفاقها و رویدادهای پراکنده و رسیدن به انسجامی است که معلوم نیست چرا فیلم عامدانه از آن فرار میکند؟ تصویر دو مرد در کوپه قطار در حال سیگار کشیدن نه بیثباتی زندگی بشری بلکه بیثباتی فیلمنانه و فیلم را به رخ میکشد.
«فصل فراموشی فریبا» تازهترین فیلم عباس رافعی است که بر اساس فیلمنامهای از علی اصغری ساخته شده است. نویسندهای که سال گذشته فیلمنامه «دهلیز» او مورد تحسین بسیار قرار گرفت.
فیلم قصه و موضوع جسورانهای دارد که حول محور بحران زندگی یک زن خیابانی سابق حرکت میکند. زنی که به یک زندگی آبرومند با مردی متعصب رضایت داده تا به نوعی گذشته خود را پاک کند غافل از آنکه سایه گذشته هیچوقت او را رها نمیکند.
چراکه شوهر با تکیه بر تیپ مردان جنوب شهری متعصب و غیر قابل انعطاف، هر لحظه از غیبت فریبا را با خیال بازگشت او به زندگی سابقاش و متهم کردن او میگذراند. پناه بردن به یک تیپ کلیشهای و آشنا برای مرد چه بسا میتوانست زمینهای برای شخصیتپردازی دقیقتر و جزئیتر زن باشد اما در عمل این اتفاق به شکلی کامل نیفتاده است.
موقعیت فریبا با تکیه بر جسارت او برای حل مشکلات زندگی در شرایطی که شوهرش روی تخت بیمارستان است، سرآغاز سیر افشاگری این شخصیت است که این مسیر میتوانست عمق و بسط بیشتری پیدا کند. اما چه بسا عبور عجلهای از کنار برخی از این موقعیتها و وارد نشدن به لایههای درونیتر موقعیت، آن را ناکامل جلوه میدهد.
زنی که جسارت حضور و حرکت در محیطهای مردانه را با قواعد بازی خاصشان بلد است و مهارتهای بسیاری دارد اما همچنان به تحقیر شدن در کنار شوهر چه موقع بیماری چه قبل از بیماری رضایت میدهد و یک علامت سوال را مقابل خود باقی میگذارد.
«ناخواسته» اولین تجربه کارگردانی برزو نیکنژاد است که اخیراً با نگارش فیلمنامه سریال «دودکش» با مخاطب تلویزیونی در ارتباط بود. فیلمی جادهای که برخلاف الگوی قصههای چنینی، خط و ربط مرکزی دراماتیکی برای پیگیری ندارد. گذرگاههایی که در طول مسیر طراحی شدهاند، نه مکمل یکدیگر میشوند و نه میتوان تأثیر حضورشان را در انتها یا بخشی از فیلم مورد توجه قرار داد.
فیلم نه میتواند چهرهای منحصر به فرد از دختر جوانی ثبت کند که طلبه جوان در طول سفر یک روزه عاشقاش میشود و نه موفق به ارائه تصویری متفاوت از طلبهای میشود که دل در گرو عشق دختری با نقاط ضعف بسیار دارد که همه آنها در طول سفر برملا میشوند.
کاراکترهای فرعی و خرده داستانهای فرعی نیز نه تنها منجر به تغییر یا تأثیرگذاری در روند قصه و شخصیتها نمیشوند بلکه به نوعی بسط و پرداخت گسترده خود را زیر سوال میبرند و در واقع معابر گذر بدون بده بستان دراماتیک در فیلم هستند.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید