سرویس فرهنگی « فردا »: یکی از ضعف های اصلی در فیلم های کوتاه فیلمسازان جوان ما نبود ریتم و نداشتن دانش لازم درباره این عنصر ساختاری است .ریتم ، چیزی نیست که تنها در فیلم و سینما و هنرهای دیگر وجود داشته باشد ، بلکه جزیی جدایی نشدنی از زندگی و حیات ما را تشکیل می دهد . اصلا انسان بدون ریتم ، معنا ندارد . ما با ریتم زاده می شویم و با ریتم از دنیا می رویم . تکرار شدن شب و روز و یا فصل ها ، همگی ریتم های طبیعت هستند و این تکرار شدن ها به زندگی رنگ و معنا می بخشد. تصور اینکه همیشه شب باشد یا همواره بهار یا زمستان باشد ، بسیار کسل کننده و حتی ترسناک می نماید . بنابراین آفرینش هر چیزی به نام هنر ، به داشتن ریتم متکی است . ریتم در هر هنری به گونه ای متفاوت استفاده می شود ، اما این مطلب بیشتر به مسیله ریتم در فیلم کوتاه می پردازد. سینما ، ترکیبی است از ریتم همه هنرها . سینما یعنی دیدن تصاویر و سپس دریافت و حس كردن ریتم آن تصاویر . ریتم ، زبان حرکات درونی فیلم است ؛هماهنگی عناصر متعددی که درون فیلم موجودند و در نهایت اینکه ریتم را باید به صورت کاملا لمسی و فیزیکی دریافت کرد، یعنی در بدن خود حس کرد و با حرکات دست و
پا به اجرای آن پرداخت. در سکانس آخر فیلم «رزمناو پوتمکین» اثر آیزنشتاین که به مقابله با اسکادران تزاری معروف است ، ملوانان بر علیه فرمانده های شان به پا می خیزند و آنها را می کشند و به دریا می اندازند . ریتم تند این سکانس به همراه موسیقی که از وسایل الکترونیک و ارکستر کلاسیک تشکیل شده ، بسیار تاثیر گذار است و این ریتم است که به این فصل فیلم ، انرژی می دهد. ریتم حرکتی است که آهسته آهسته ، تند می شود ، اندکی در یک وضعیت می ماند و آهسته آهسته کند می شود ، یعنی از افزایش و کاهش سرعت شکل می گیرد.. ژان میتری ، فیلمساز و تیوریسین فرانسوی ، فیلمی دارد به نام پاسفیک 231 که در 1950 برنده اسکار هم شده است . نام فیلم ، در واقع نام یک قطار است که طول مسیر آن ، نقطه ای از پاریس را به روستای کوچکی متصل می کند و موضوع فیلم نیز حرکت در این مسیر است . از طرفی نام فیلم ، هم نام قطعه موسیقی درخشان آن نیز هست که توسط آرتور اونه گر فرانسوی ، سال ها پیش از این فیلم ساخته شده بوده و حالا روی این فیلم و هماهنگ شده با تصاویر آن قرار دارد . فیلم با ریتم تند شونده آغاز می شود ، سپس ثابت و یکنواخت می شود و در پایان کند شونده می گردد.
ریتم را به راحتی می توان از درون فیلم بیرون کشید . اگر داستانی انتخاب شود که ریتم نداشته باشد ، باید برایش ریتم ، طراحی کرد . در سینما ، ریتم را باید دید، در موسیقی باید شنید . در سینما گرچه موسیقی نیز وجود دارد و عنصری از فیلم است ، اما در نهایت ریتم باید دیده شود . ریتم درونی هر فیلمی ، بر اساس نوع داستان آن باید طراحی شود ؛اگر تحرک و کشمکش بین شخصیت های داستان زیاد است ، ریتم تند را می طلبد و بر عکس آن محتاج ریتم کند است . ضمن اینکه ممکن است داستانی ترکیبی از ریتم تند ، یکنواخت و کند را در خود داشته باشد.برای ایجاد این سه حالت ، به طرق زیر عمل باید کرد: برای ریتم تند داشتن نماهای بیشتر ، نماهای کوتاهتر ، پرتحرک تر ، متنوع از نظر اندازه نما لازم است ، برای ریتم کند ، نماهای کمتر ، نماهای بلندتر از نظر طولی و عدم تنوع اندازه نما ضروری است و برای ریتم یکنواخت ، نماهای یکدست و بدون تغییر و بدون کات ، می تواند به ایجاد آن کمک کند. فیلم کوتاه قطار صبحگاهی ساخته مستند ساز آمریکایی دان الن پنی بیکر تماما بر مبنای ریتم تند شکل گرفته است . فیلم به دلیل قطعه موسیقی اش که ساخته دوک الینگتن ، موسیقیدان جاز آمریکایی
است به شهرت رسید و به نوعی شبیه به کار ژان میتری است . قطار صبحگاهی در واقع زندگی مردم امریکا را نشان می دهد که با ریتم تند همراه است و شاید دلیل اصلی تند بودن و پرهیجان بودن فیلم های آمریکایی و بخصوص هالیوودی نیز به دلیل همین نوع زندگی باشد . بی دلیل نیست که کارهای تارکوفسکی یا بلاتار و یا آنجلوپولوس در میان مردم آمریکا ، کمتر بازتاب و طرفدار پیدا کرده است.فیلم های این فیلمسازان بزرگ ، که درون مایه هایی شاعرانه و فلسفی دارند ، در ریتم کند می گنجند. اسنتدیش لاودر ، در فیلمش سیاهه مردگان یا نکرولوژی از ریتم یکنواخت بهره برده است . تمام فیلم یک پله برقی است در مترویی که مردم را در حال با لا رفتن از آن نشان می دهد ، و کسل کننده بودن این وضعیت را به خوبی نشان می دهد . نمونه دیگر این نوع ریتم ، شیرین عباس کیارستمی است . ریتم به مانند مزه غذاست که موجب دلپذیر تر شدن آن می شود و می طلبد که درباره آن بحث و تحلیل بیشتری صورت گیرد . منبع: بانی فیلم
دیدگاه تان را بنویسید