چرا سطح رهبران در جهان رو به افول است؟

کد خبر: 28172

محمود سریع القلم

*استاد دانشگاه شهيد بهشتي انتخاب «ساركوزي» به سمت رئيس‌جمهوري فرانسه، يك نكته مهم تاريخي را مطرح مي‌كند: ميتران‌ها، پمپيدوها و دوگل‌هاي فرانسه كجايند؟ در مقام مقايسه با اين غول‌هاي سياسي، هيچ كدام از رقباي ساركوزي، قابل توجه نبودند. آيا اين افول تنها در فرانسه قابل مشاهده است؟ چرا انسان‌هاي بزرگ، چه به معناي فكري و چه به مفهوم اخلاقي آن، ديگر در صحنه سياسي ظهور نمي‌كنند؟ چرا سطح سياستمداران اين قدر افول كرده است؟ چرا هنرپيشگي در سياست جايگاه ويژه‌اي به خود گرفته است؟ اين سياستمداران را با پيشينيان آنان مقايسه كنيد: «پوتين» با «گورباچف»؛ «احمد بداوي» با «ماهاتير محمد»؛ «جيانگ زِمين» با «دنگ‌شائوپينگ»؛ «جورج بوش» با «جان اف كندي»؛ «ژاك شيراك» با «شارل دوگل»؛ «توني بلر» با «وينستون چرچيل»؛ «شيزو آبه» با «كويزومي» و حتي «بشار اسد» با پدرش «حافظ اسد». با هر شاخصي كه بخواهيم بسنجيم، سياستمداران فعلي جهان فاصله قابل توجهي با پيشينيان خود دارند. شايد بتوان چهار دليل را براي اين افول سياستمداري در سطح جهان مطرح كرد: 1)اصالت خانوادگي سياستمداران كمرنگ شده است. جان‌ اف كندي به رياست‌جمهوري نرسيد بلكه سمت رياست‌جمهوري با نام و خانواده او مزين گشت. كندي از خانواده‌اي قديمي و صاحب فرهنگ و علاقه‌مند به سياست بود و تجربيات چند نسل از سياستمداران و صنعت‌گران در يك خانواده جمع شده بود. اين سنت در اغلب كشورها مانند فرانسه، آلمان، اتريش و بعضي كشورهاي عربي مانند عراق و مصر هم بوده است. در قديم، هر دو حرفه سياست و تجارت نيازمند وقار، اخلاق، خويشتنداري، درستي و درايت بود زيرا افراد صرفا با كتاب خواندن و مدرك گرفتن، توانا و فهيم نمي‌شوند. روانشناسان علوم تربيتي اعتقاد دارند كه شخصيت پدر، مادر و اطرافيان يك فرد تا پيش از سيزده سالگي به يك فرد منتقل مي‌شود. درواقع ريشه تربيت، درايت و متانت كلام، عمدتا به خانواده مربوط مي‌شود. خاطرم هست در اوايل دهه 1370 با جمعي خدمت يكي از عرفاي بزرگ شيعه در قم رسيده بوديم. ايشان نزديك به 45 دقيقه از گذشته خانوادگي و ويژگي‌هاي پدر و مادر جمع حاضر سؤال كردند و سپس وارد بحث شدند. مدرك، سمت و ظواهر براي ايشان حكم ثانوي را داشت. در سياست امروز جهان، هر فردي با هر گذشته‌اي مي‌تواند به هر سمتي برسد. در گذشته كارت شناسايي سياستمداران در اروپا، تركيه و كشورهاي عربي، خانواده آنها بود زيرا همه از طريق خانواده به سطح و كيفيت آن فرد پي مي‌بردند. اين‌كه در سياست امروز جهان اين‌قدر دروغ، وارونه جلوه دادن حقايق و عوام‌فريبي رواج پيدا كرده است، شايد تا اندازه‌ قابل توجهي به بي‌ريشه بودن سياستمداران مربوط باشد زيرا اولين مكاني كه فرد، دروغ گفتن را مي‌آموزد و فريب را با تدبير اشتباه مي‌گيرد، در نهاد خانواده است. اين‌كه در جهان امروز در ميان سياستمداران و مسئولان بانك‌ها، شركت‌ها و وزارتخانه‌ها اين‌قدر فساد مالي رونق دارد و افراد با هر روشي، حاضرند درآمد خود را افزايش دهند و سمت خود را حفظ كنند، شايد به از ميان رفتن اثرات تربيتي خانواده‌ها مربوط باشد. اگر به مبارزات انتخاباتي در بسياري از كشورها توجه كنيم، درمي‌يابيم نامزدها براي آن‌كه بتوانند رأي مردم را جلب كنند، به هر روش و تاكتيكي متوسل مي‌شوند در حالي كه سياستمداران اصيل، حريم مي‌شناسند. عموم بزرگان سياست در تاريخ، دوره‌هاي طولاني بلوغ فكري و الگوهاي تربيتي داشته‌اند. در سياست امروز، توانايي نمايش، مهم‌تر از توانايي فكري و اصالت خانوادگي شده است. 2) نقش گروه‌ها و افراد مرجع در شكل‌دهي ديدگاه‌هاي شهروندان رو به كاهش است. در گذشته، نظر و يا نگرش افراد صاحب منزلت اجتماعي و اخلاقي براي بسياري از آحاد مردم، حجت بود زيرا قضاوت اين افراد از پشتوانه‌هاي فكري و تجربي و آينده‌نگري برخوردار بود اما امروز نظرات يا تمايلات سياسي پاپ واتيكان، هدايت‌گر جامعه كاتوليك چه در اروپا و چه در آمريكاي لاتين هم نيست. براي نزديك به سي سال در طول جنگ سرد، «والتر كرانكايت»، اخبار يكي از شبكه‌هاي مهم تلويزيوني آمريكا را ساعت 7 شب براي نزديك به صد ميليون نفر ارايه مي‌داد. او به اندازه‌اي در ميان مردم، اعتبار كسب كرده بود كه ديدگاه‌هاي غيرمستقيم او در مورد نامزدهاي انتخاباتي بر مخاطبان اثر مي‌گذاشت. امروزه ظاهر كسي كه اخبار را مي‌گويد، مهم‌تر از ديدگاه‌هاي اوست. زماني «ريمون آرون» استاد برجسته علم روابط بين‌الملل فرانسه، بر اعماق فكري طيف وسيعي از جامعه فرانسه اثر مي‌گذاشت. امروز فرانسه، ريمون آرون ندارد. سابق به اين، استاد دانشگاه منزلتي داشت و تمام زندگي او به درك، تحقيق، كتاب و تربيت دانشجو اختصاص داشت و اين نوع زندگي كردن، مورد احترام عامه مردم بوده و اعتماد به نظرات اساتيد دانشگاه و عاري بودن آنها از حوزه قدرت و منافع سياسي و پول غيردانشگاهي، موجب توجه خاص مردم به آنها و ديدگاه‌هاي آنان مي‌شد. اما تخصصي شدن علم و بازرگاني شدن دانشگاه‌ها، جايگاه «اساتيد مسلط و اثرگذار» بر جامعه را تقليل داده است. حتي در كشور ما، صدها مدير و شخصيت سياسي سعي مي‌كنند به دانشگاه «سر بزنند» و ارتباط خود را با دانشگاه‌ها حفظ كنند و بعضا با مراقبت مأموران حفاظتي، «تدريس» كنند. استاد دانشگاه كسي است كه فكر توليد مي‌كند. مجهولات را كشف مي‌كند و بر جامعه اثر مي‌گذارد. نخبه دانشگاهي نمي‌تواند هم سمت سياسي داشته باشد و هم در حوزه انديشه اثرگذار باشد. جنس قدرت، منافع است و ماهيت دانشگاهي‌، آزادگي در انديشه. اين دو مقوله را اصالتا نمي‌توان در يك جا جمع كرد. به همين دليل، حوزه انديشه و حوزه قدرت در دنياي جديد، حداقل متداخل شده است. انديشه نويسندگان، محققان، هنرمندان و رسانه‌ها مانند گذشته از استقلال كافي برخوردار نيست و عامه مردم با سنسورهاي روحي و وجداني كه دارند، اين مسئله را درك مي‌كنند. 3) تبليغات، جايگزين برنامه شده است. در جهان امروز، رسانه‌ها مهم‌ترين نقش را در شكل‌‌گيري افكار و ديدگاه‌هاي مردم بر عهده گرفته‌اند. با توجه به اين‌كه بيشتر شهروندان در كشورهاي مختلف، مشغول كار و فعاليت هستند و فشارهاي شغلي و اجتماعي، فرصت درك عميق مسائل سياسي را به آنها نمي‌دهد، فضاي تبليغاتي رسانه‌هاي تصويري و غيرتصويري در تحليل‌هاي چند دقيقه‌اي از موضوعات و شخصيت سياستمداران، «چهره» مي‌سازند و تصوير ايجاد مي‌كنند. زندگي ماشيني و پيگيري اخبار از طريق تلفن همراه، فرصت تجزيه و تحليل چندوجهي از پديده‌هاي سياسي و سياستمداران را نمي‌دهد. اين مهم نيست يك سياستمدار از استدلال و برنامه برخوردار باشد، بلكه هر كسي كه بهتر در رسانه‌ها نمايش دهد، مي‌تواند در چند دقيقه‌اي كه وارد ذهن شهروندان پرمشغله مي‌شود، اثرات خود را بگذارد. در تأثير نقش تصويري رسانه‌ها حتي گفته مي‌شود در سال 1961 و زماني كه تلويزيون سياه و سفيد بود، در مناظره تلويزيوني ميان نيكسون و جان اف كندي، اغلب مردم به كندي تمايل پيدا كردند زيرا او شاداب‌تر به نظر مي‌رسيد و با آرامش عجيبي بحث مي‌كرد در حالي كه نيكسون پس از يك عمل جراحي در اين مناظره شركت كرده بود. اصولا ابعاد بصري در حوزه سياست، قوي‌تر از ابعاد فكري و استدلالي كار مي‌كنند. روش‌هاي تبليغاتي، استفاده بهينه از نمادها و تأكيد بر حساسيت‌‌هاي مردم، اثرات بيشتري نسبت به پيچيدگي فكري و استدلالي و برنامه‌اي بر داوري رأي دهندگان مي‌گذارد. از اين رو، سياستمداراني كه توانايي تسخير رسانه‌ها را دارند، مي‌توانند رأي بيشتري جمع كنند. بي دليل نيست كه يكي از استوانه‌هاي نظري و عملي سياست، روانشناسي است. در روانشناسي كشورهاي شرقي، سياستمدار بايد متواضع باشد ولي در فرهنگ غرب، مدير و سياستمدار بايد كارآمدي خود را به نمايش گذارد و از طريق كلام و رفتار و واكنش‌هاي غيركلامي، توانمندي‌هاي خود را در ذهن و قلب مخاطب حك كند. نتيجه مطالعات مقايسه‌اي در كشورهاي مختلف معرف اين واقعيت است كه غلظتي از هنرپيشگي (البته به همراه عوامل ديگر) براي موفقيت در انتخابات ضروري است. شايد اگر امروز دوگل يا چرچيل يا ماهاتير محمد بخواهند نامزد سمت سياسي شوند، با توجه به روش‌هاي غيررسانه‌اي كه بدان عادت كرده بودند، نتوانند رأي پيروزي به دست آورند. در نهايت، متخصصين زيبايي، روانشناسي و ارتباطات نقش مهم‌تري در پيروزي نامزدها نسبت به اقتصاددانان و استراتژيست‌هاي سياسي پيدا كرده‌اند. 4) خواسته‌هاي رأي‌دهندگان، كوتاه‌مدت است. با توجه به رشد جمعيت و افزايش مسئوليت‌هاي فردي و رقابت در صحنه زندگي اجتماعي و حرفه‌اي، اكثر رأي‌دهندگان در پي نامزدهايي هستند كه بتوانند نيازهاي كوتاه‌مدت رفاهي و اجتماعي آنها را برآورده كنند. زندگي جديد و ديجيتالي باعث افزايش خواسته‌هاي مقطعي شده است. انسان‌ها حوصله ندارند ده يا بيست سال صبر كنند تا موردي به تحقق برسد. براي اكثريت جوامع، نگرش درازمدت به زندگي، اهميت خود را از دست داده است. هرچند اين مسئله از كشور به كشور فرق مي‌كند ولي حداقل در فضاهاي شهري و حرفه‌اي همه كشورها صدق مي‌كند. سياستمداران بزرگ گذشته در پي جهت‌دهي‌هاي كلان، ائتلاف‌هاي استراتژيك، تغيير ساختارها و شكل‌دهي به افكار نوين بودند. امروز در همه كشورها، نظام تصميم‌گيري به شدت چندوجهي شده و حالت اختاپوسي پيدا كرده است. نقش رسانه‌ها، افكار عمومي، گروه‌هاي فشار و منافع متضاد جريان‌هاي مختلف كلاف سردرگمي در نظام تصميم‌گيري كشورها ايجاد كرده است. سياستمداران بايد دائما در داد و ستد سياسي باشند تا بتوانند مشكلي را حل كنند و مسائل كشور خود را سامان بخشند. جهان پيچيده امروز، فرصت كارهاي بزرگ را از سياستمداران گرفته است. به ندرت سياستمداري بتواند ساختارها را جابه‌جا كند يا روح جديدي در ساختارهاي موجود بدمد. براي راضي كردن رأي‌دهندگان و جلب اعتماد آنان در رأي مجدد به سياستمداران، نگاه كوتاه‌مدت به پديده‌ها افزايش پيدا كرده است. با اين تغييرات اجتماعي و سياسي، كارچاق‌كنان جاي سياستمداران باتدبير و انديشه، سير، باوقار و باشخصيت را در سراسر جهان گرفته‌اند. كافي است نوع برخورد گورباچف با منتقدين خود را با روش پوتين مقايسه كنيم. در انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا در دهه‌هاي 70 و 80 ميلادي، درجه مدنيت به مراتب بالاتر از سال‌هاي بعد است. بنابراين، طيف خواسته‌هاي كوتاه‌مدت رأي‌دهندگان و كنترل و حفظ وضع موجود به جاي مديريت كلان، سطح سياستمداران را تنزل بخشيده است. جمع‌بندي: در عصر جهاني شدن، مديريت سياسي صرفا به توانايي افرادي محصور مي‌شود كه ظرفيت تسهيل كردن و تسريع كردن را داشته باشند. عصر نزاع‌هاي سياسي ـ فلسفي به پايان رسيده است. شهروندان علاقه‌مند شده‌اند كه قبوض برق، آب و تلفن خود را از طريق اينترنت پرداخت كنند و در كيف پول خود به جاي پول نقد، ده‌ها كارت اعتباري حمل كنند. رأي‌دهندگان مي‌خواهند هر خبر را در ده ثانيه بشنوند. زندگي مكانيكي و ديجيتال، فرصت فكر كردن و مقايسه كردن را كاهش داده است. انسان‌ها به شدت به آرامش و حتي تنهايي نياز پيدا كرده‌اند. يكي از ماندگارترين سخنان در دهه‌هاي اخير، سخنان «مارگارت تاچر» است كه پس از انتخاب به نخست‌وزيري در پاسخ به اين پرسش كه هدف شما در دوران نخست‌وزيري چه خواهد بود، گفت: قصد من اين است كه الترناتيوهاي شهروندان انگلستان را افزايش دهم و فرصت‌هاي شغلي، تنوع بانك‌ها، شركت‌هاي بيمه، پارك‌ها، كالاها و حتي زمينه‌هاي رشد روحي و معنوي شخصي را گسترش دهم. هرچند چه در كشورهاي در حال توسعه و چه در كشورهاي صنعتي، سطح و كيفيت سياستمداران رو به افول است، اما يك تفاوت اساسي ميان اين دو گروه از كشورها وجود دارد: سياستمداران نازل در جهان سوم با خود تيم‌هاي مديريتي نازل نيز به همراه مي‌آورند، اما ساركوزي فرانسه و مركل آلمان، توانمندترين سياستمداران و مديران و مشاوران را به كار گماشته‌اند. اگر مقتضيات سياست ايجاب مي‌كند كه سياستمدار اصلي اين كشورها بيشتر تئاتر بازي كنند، اما زيرمجموعه عظيمي سرگرم حل و فصل مسائل و مشكلات است. در نتيجه، سياست در جهان امروز، كاري تخصصي و در عين حال گروهي شده است. دن شائويينگ، دوگل، ماهاتير محمد و گورباچف، تضادهاي فلسفي كشورهاي خود را سامان بخشيدند. آنها سياستمداران تنومندي بودند كه چشم‌‌انداز را نه تنها تعريف، بلكه تسطيح كردند. سياستمداري در عصر جديد، حكم نرم‌افزاري را پيدا كرده است. در گذشته، حيات معقول، هم نياز به جاذبه داشت و هم محتاج دافعه بود. امروز، همه چيز جاذبه شده است و آنها و سيستم‌هايي كه ظرفيت انتقال از غريزه به عقلانيت را پيدا كرده‌اند متوجه‌اند كه حتي براي طرح و اجراي دافعه، بايد در ظرف‌ها و مدارهاي جاذبه فعال شد. هنر سياست امروز اين است كه در ميدان‌هاي جاذبه، با رقبا و منتقدين صلح كرد. دافعه، هنر نمي‌خواهد زيرا عين غريزه است. «فرانسوا ميتران» از سه رئيس‌جمهور فرانسه يعني دوگل، پمييدو و ژيسكاردستن شكست خورد تا شكست دادن را آموخت. او به مدت سي سال ظرافت‌هاي جاذبه را تمرين كرد. در سياست جهان امروز، ديگر نيازي به گاندي‌ها و ماندلاها نيست. مسير زندگي بشريت مشخص شده است. سياستمداران متوسط و زير متوسط، مشكلات و بحران‌ها را مديريت مي‌كنند. غول‌هاي فكري و سياسي ديگر مانند گذشته، زمين براي بازي كردن ندارند. سياستمداري افول كرده است اما چرخه تاريخ نيازمند تراكم مجدد بحران است تا بار ديگر همه به سراغ سياستمداراني فراتر از قد و قامت زمان خود بروند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها