تطهیر امپریالیسم، باعث تکرار فجایع انسانی است

کد خبر: 433633

رسانه‌ها با پاک کردنِ جنایاتِ امپریالیسم، احتمالِ تکرار فجایع را بیشتر می‌کنند.

تطهیر امپریالیسم، باعث تکرار فجایع انسانی است
ترجمان: جنایاتِ علیه بشریت در آمریکای لاتین، بنگلادش یا تیمور شرقی را خیلی‌ها به ياد نمی‌آورند. به همین دلیل این وقایع به عنوان اشتباهاتِ بزرگ تاریخ ثبت نشده‌ است و عاملان آن‌‌ شخصیت‌های بدنامی در تاریخ نیستند. این فراموشی در انزوایِ مطلق رخ نمی‌دهد بلکه محصول فشارهای ساختاریِ صنعت رسانه است. معیارهای سردبیران حاصلِ نیازهای بازار است؛ بنابراین روایتی که ارزش بازاری ندارد، به حاشیه رانده می‌شود.
خبری کوتاه در آخرین هفته‌های تابستان، گذشته‌ای را زنده کرد که اهالیِ شمال ریوگرند اکثراً به فراموشی سپرده بودند. سرخط اخبار دربارۀ اسقفِ شهیدِ السالوادوری بود. «مشکلِ اعلامِ آمرزشِ۱ اسکار رومرو، توسط پاپ فرانسیس برطرف شد». واتیکان قبلاً دستیابیِ اسقف رومرو به مقام قدیسی را مسدود کرده بود؛ زیرا نگران نفوذ سیاسیِ اسقفِ فقید بود. رومرو یکی از قهرمانان جنبشِ الهیاتِ آزادی‌بخش در آمریکای لاتین بود. او به دلیل انتقادهایش نسبت به فجایعی که نیروی نظامی السالوادر به پشتیبانی آمریکا مرتکب می‌شد، در آئینِ عشای ربانی در مارس ۱۹۸۰ ترور شد. رومرو پیش از ترورش، در نامه‌ای از کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، درخواست کرد کمک نظامی به کودتاچیان را پایان دهد. او پیش‌بینی کرد چنین حمایتی «قطعاً بی‌عدالتی را در این کشور افزایش خواهد داد و سرکوب تشکیلاتِ مردمی را تشدید می‌کند. حال آنکه این مردم برای دفاع از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی‌شان در حال مبارزه‌اند.» کارتر به وی پاسخ مستقیم نداد. رومرو کشته شد، پیش‌بینی ناگوارش به وقوع پیوست و از حد انتظار نیز فراتر رفت. چرا که بلافاصله السالوادر درگیر جنگِ داخلی تمام عیاری شد. نزاعی که تا دوازده سال طول کشید، بیش از یک میلیون نفر را آواره و زندگی ۷۵ هزار نفر را قربانی کرد. بیشتر قربانیان توسط رژیم حاکم به قتل رسیده بودند. دولت کارتر از رومرو بعنوان فردی یاد می‌کرد که: «به نفع فقرا و برای عدالت اجتماعی که مردم به شدت به آن نیاز داشتند، صحبت می‌کرد» کسی‌که «تروریسم پیام همدردی‌اش» را سرکوب کرد. آنان ادعا می‌کردند تروریسم ابزاری است برای اعمال فشار که «نمی‌تواند و نباید بتواند افرادی را که در جستجوی عدالت اجتماعی هستند، مرعوب سازد». البته تلاش خود واشنگتن برای خاموش کردنِ این کشیش محبوب و نادیده‌گرفتن درخواست‌هایش از یکسو و کمک‌های سرنوشت‌ساز به آدمکش‌ها از سوی دیگر مسکوت ماند. رونالد ریگان به محض دستیابی به قدرت، حمایت از برنامۀ تروریسم دولتیِ رژیم السالوادور را افزایش داد. آموزش، تجهیز و تأمین مالی جوخه‌های به رغمِ وحشت و هراس تحمیل‌شده بر آمریکای مرکزی پس از نسل‌کشی گواتمالا، عموم مردم آن را فراموش کردند. این فراموشی عمدتاً به‌خاطر کوتاهیِ رسانه‌ها رخ داد. وسایل ارتباط جمعی با فراموش‌کردن سریع گذشته به رئیس‌جمهور قبلی و همدستان جنایتکارش کمک کردند تا از پاسخگویی جدی طفره روند. مرگ از جمله این حمایت‌ها بود. جوخه‌هایی که برخی از بدترین فجایع را در تاریخ معاصر آمریکایِ لاتین مرتکب شدند. با تشدید خشونت‌ها آمریکا تلاش کرد امکان هر گونه حل‌وفصل مسالمت‌آمیز اختلافات را از بین ببرد و در نتیجه عدۀ بیشتری از غیرنظامیان قتل‌عام شدند. جنگ‌طلبانِ دولتِ ریگان مصمم بودند پیروزی نظامیِ تمام‌عیاری برای متحدان خود به دست آورند. در همان زمان، خشونتِ مورد حمایت آمریکا در گواتمالا منجر به انبوهی از تلفاتِ جانی شد. شمارِکشتگان در آنجا به صدها هزار نفر رسید و وقوع نسل‌کشی را در این کشور سرعت بخشید. این نسل‌کشی به سرعت فراموش شد و بقایای فروپاشیِ اجتماعی حاصل از آن از بین رفت. به رغمِ وحشت و هراس تحمیل‌شده بر آمریکای مرکزی پس از این فاجعۀ نکبت‌بار، عموم مردم آن را فراموش کردند. این فراموشی عمدتاً به‌خاطر کوتاهیِ رسانه‌ها رخ داد. وسایل ارتباط جمعی با فراموش‌کردن سریع گذشته به رئیس‌جمهور قبلی و همدستان جنایتکارش کمک کردند تا از پاسخگویی جدی طفره روند و درعین‌حال بازیابیِ تاکتیک‌های مرگبار امپریالیستی را برای واشنگتن آسان‌تر کردند. رومرو سابقاً محافظه‌کار بود. او تقریباً تنها طرفدار الهیات آزادی‌بخش بود که طعم سرکوب را چشید. آمریکا و واتیکان (تا زمان فرانسیس) از تعالیم و مطالباتی که منجر به کاهش نفوذ ایشان در بخش فقیر قاره می‌شد، به‌شدت نگران بودند. واشنگتن به نوبه خود تاکتیک‌هایی را بکار برد که منجر به کشته‌شدنِ کشیش‌های شورشی گردید. نویسندۀ سرشناس انگلیسی پاول والِلی۲، اخیراً در صفحه دوم روزنامۀ نیویورک تایمز که به بزرگداشت یاد و خاطرۀ رومرو اختصاص یافته بود، اظهار داشت: «سازمان سیا برای لو دادنِ صدها کشیش و راهبۀ رادیکال واحدی ویژه ایجاد کرد. بسیاری از کشیش‌ها و راهبه‌هایی که در جنبش دست داشتند قربانیِ دیکتاتوریِ نظامیِ منطقه شدند.» ایالات متحده در مدرسۀ ارتش ایالات متحده۳ به کسانی که در آمریکای لاتین جزو متجاوزینِ به حقوق بشر بودند، آموزش نظامی داد. از جمله این شخصیت‌هایِ بدنام افرین ریوز مانت۴ - بانی نسل‌کشی در گواتمالا- و رهبر شبه‌نظامی و فاشیست السالوادور یعنی روبرتو دِ-آوبیسِن۵ بودند. دنیل کوالک، مدافع حقوق بشر، اینطور بیان کرد: مدرسۀ ارتش ایالات متحده «پرسنلِ نظامیِ آمریکای لاتین را طوری آموزش داد که کشیش‌های منطقه را بعنوان مظنون نگریسته و بر همین اساس به ایشان یورش برند.» البته، فقط کشیشانِ مخالف نبودند که خونشان ریخته می‌شد. هدف اولیۀ ارتشِ السالوادور سازمان‌دهندگان کارگران، فعالان حقوقی، اجتماعات روستائیان بومی و مجموعۀ متنوعی از دیگر طبقات وابسته به جریانِ چپ بودند. شورشی‌ها به طرز سختگیرانه‌تری کشته می‌شدند؛ بنابراین هرکس که گمان می‌رفت از حامیانِ ایشان باشد ربوده، مجازات، قتل عام، شکنجه و یا از طریق هوایی بمباران می‌شد. یکی از عجیب‌ترین نتایجِ حمایت‌های مالی، دیپلماتیک و اطلاعاتی واشنگتن، قتل عام ۱۹۸۱ «موزوت» بود. فقط یکی از جوخه‌های مرگی که با کمک واشنگتن ایجاد شده بود، هزار نفر از غیرنظامیانِ این روستا را قتل عام کرد. براساسِ گزارش نیویورک تایمز اولین کودک، در حالی به قتل رسید که «به هوا پرتاب و به سرنیزه کشیده شد». دخترانی ده ساله مورد تجاوز قرار گرفتند و همراه با صدها زن اعدام شدند، درحالیکه مردان مرتباً بازجویی، شکنجه و کشته می‌شدند. یکی از معدود کسانی که سازمان سیا برای لو دادنِ صدها کشیش و راهبۀ رادیکال واحدی ویژه ایجاد کرد. بسیاری از کشیش‌ها و راهبه‌هایی که در جنبش دست داشتند قربانیِ دیکتاتوریِ نظامیِ منطقه شدند. جان سالم به‌دربرد روفینا آمیا۶ بود. او پشت درختی مخفی شده بود و قدرت هیچ کاری نداشت جز شنیدن فریاد کودکانش هنگامی که کشته و سوزانده شدند. آمیا بعداً به روزنامه‌نگارها گفت: «خداوند مرا نجات داد؛ چون به کسی نیاز بود تا ماجرایی را که اتفاق افتاده است، بازگو کند.» وقتی خبر فجایع موزوت به آمریکا رسید، سخنگوی دولت تکذیبیه‌ای دروغین صادر کرد و علیه دو روزنامه‌نگاری که از محل اجساد بازدید کرده بودند، شایعه‌پراکنی کرد. واشنگتن در این ماجرا به طرق مختلف یاری می‌ِشد. مثلاً به‌وسیلۀ سرمقاله‌ای پرسروصدا و خبرساز در نشریه وال استریت، انتقاد از آثارِ نویسندگان در مجلۀ تایم و یا با حملات بدخواهانۀ ناظران اخبار که در موسسۀ صحت در رسانه۷ فعالیت می‌کردند. بالاخره بعد از اینکه اجساد قربانیان را از خاک بیرون آوردند و کارشناسانِ پزشکی قانونی هویتشان را تعیین کردند؛ رقابت بر سرِ انکارِ وقایع فروکش کرد. کمیتهٔ حقیقت‌یاب سازمان ملل نیزگزارشِ روزنامه‌نگارهایی را که از محل بازدید کرده بودند، کاملاً تأیید کرد. هر چند، به خاطر اینکه هیچ اطلاع‌رسانی متعهدانه‌ای در آن زمان صورت نگرفت؛ جوخهٔ مرگی که متهم به دست داشتن در قتل‌عام بود، برای ارتکاب فجایع بیشتر نظیر کشتار کشیش‌های مخالف (که در بالا بدان اشاره شد)، اختیار مطلق داشت. تنها اندکی از مطبوعاتِ منتسب به جریان اصلی، صفحات انتقادی یا سرمقاله‌هایی منتشر کردند که خلاصه‌ای از میزان ویرانی‌های ناشی از این عملیات‌ها منعکس می‌کردند. اگر از مزایایِ بازاندیشی در وقایع گذشته هم صرف‌نظر کنیم، باز چنین تحلیل‌هایی از آن زمان تابه‌حال همچنان کمیاب بوده‌اند. وقایع این دوره در زمرۀ اشتباهاتِ بزرگِ فراموش‌نشدنی ثبت نشده‌اند. وقایعی که به درس‌هایِ هرگز تکرارنشدنیِ تاریخ بدل می‌شوند. این فراموشی در انزوایِ مطلق رخ نمی‌دهد. بلکه محصول فشارهای ساختاریِ صنعت رسانه است. علل و انگیزه‌های این فشارها تا کنون سوژۀ مجموعه‌ای از کتاب‌های تخصصی بوده است. خلاصۀ کلام اینکه معیارهای سردبیران برای انتخاب محتوا بیش از آنکه متأثر از منافع عمومی باشد، حاصلِ نیازهای بازار است. به علت چنین ملاحظاتی، روایت‌هایی که به نظر می‌رسد ارزش کمی برای عرضه در بازار دارند، به حاشیه رانده می‌شوند. این اقدامات درعمل به معنای تطهیر یا نادیده گرفتن جنایات امپریالیسم آمریکایی است. نمونه‌های فراوانی هم وجود دارد مثلاً: چه کسی جنایاتِ علیه بشریت را در بنگلادش، تیمور شرقی۸، یا جنوب شرقی ترکیه به یادمی‌آورد؟ جنایاتی که با تبانی دو محورِ غربی-آمریکایی روی دادند و اتفاقی شبیه به نسل‌کشی رقم زدند. جدا چه کسی گمان می‌کرد از دهۀ ۶۰ که با حمایت آمریکا موجی از سرکوب‌ها علیه جناح چپ شروع شد، در آمریکای لاتین آمار زندانیان سیاسی، قربانیان شکنجه و اعدام مخالفانی که روش‌های مسالمت‌آمیز را اگر از مزایایِ بازاندیشی در وقایع گذشته هم صرف‌نظر کنیم، باز چنین تحلیل‌هایی از آن زمان تابه‌حال همچنان کمیاب بوده‌اند. وقایع این دوره در زمرۀ اشتباهاتِ بزرگِ فراموش‌نشدنی ثبت نشده‌اند. پیش‌گرفته بودند، از شوروی سابق و اقمارش در اروپای شرقی فراتر رود؟ اعتراض محدود مردم ایالات متحدۀ آمریکا نسبت به جنگ‌های کثیف ریگان در آمریکای مرکزی به کمکِ سکوت و یا حرف‌های مبهمِ مطبوعات، منجر به میراثی از مرگ و فروپاشیِ اجتماعیِ حاصل از آن شد. به هر حال این پایان خرابی‌ها نبود. سکوت موجب شد در جاهایی مثل عراق نیز با استفاده از همان مدل‌ها جنایاتی صورت بگیرد. وقتی مامورانِ آمریکا در طول جنگ عراق «گزینه السالوادری»۹ را مطرح کردند، وقوع بسیاری از فجایع قابل پیش‌بینی بود. با روی کار آمدنِ جرج دبلیو بوش، تعدادی از چهره‌های آشنای زمان ریگان و بوش پدر همچون پل وُلفویتز، دیک چنی، دونالد رامسفلد والیوت آبرامز، به اوج سیاست آمریکا برگردانده شدند. جان نگروپونته یکی از حامیانِ کمتر شناخته شدۀ ریگان بود. وی طی نخستین دورانِ «جنگ علیه ترور» شورشیان کنترا که مورد حمایت آمریکا بودند را از هندوراس به داخل نیکاراگوئه پیش برد و در دورانِ دومِ جنگ علیه تروریسم، از نمایندگی در سازمان ملل به سفارتِ آمریکا در عراق ارتقا یافت. در زمان سفارتِ نگروپونته در بغداد، یکی دیگر از کهنه‌سربازانِ جنگ‌های کثیف دوران ریگان بنام جیمز استیل نیز در صحنۀ عملیات عراق مؤثر بود. او مانند نگروپونته در تجاوزات گسترده‌ای مشارکت داشت که توسط شبه‌نظامیانِ تحتِ حمایت واشنگتن بر غیرنظامیان آمریکای مرکزی رواداشته می‌شد. نقش وی آموزش گروه‌های ضدشورش در السالوادور بود. بعضی از جوخه‌های مرگی که استیل راه‌انداخته بود کشتارهای وحشتناکی را در جنگ داخلیِ السالوادور مرتکب شدند. مدیرعاملِ سابق شرکت انرون۱۰ توسط ولفویتز انتخاب شده بود تا بر جمع‌آوری اطلاعات توسط واحدهایِ ترورِ عراق نظارت کند و به‌طور مستقیم به رامسفلد گزارش دهد. استیل همچنین با نیروهای ویژۀ عراقی موسوم به «تیپ گرگ»، همکاری جدی داشت. فعالیت‌های آن‌ها (به دنبالِ آثار فاجعه‌بار دستورالعمل‌هایی که پل برمر، یکی دیگر از حامیان سابق ریگان و سلفِ نگروپونته، به عنوان افسری غیررسمی صادر می‌کرد) به گسترش کشت‌وکشتار فرقه‌ای در جنگ داخلی عراق کمک کرد. گروه‌هایی نظیر «داعش» خارج از این باتلاق شکل گرفتند. شاید اگر مردم نمونه‌های قبلی را بهتر می‌شناختند، می‌توانستند از بعضی از پیامدهای جنگ اجتناب کنند. کلمبیا نیز یادآور السالوادور است. این کشور بزرگترین دریافت­کنندۀ کمک‌های نظامی آمریکا در نیم‌کره است و در طول چند دهۀ گذشته رواج قتل‌های هدفمند فعالان اتحادیه‌های کارگری را تجربه کرده است. عاملان قتل‌ها عمدتاً شبه‌نظامیانی هستند که با ارتش کلمبیا روابط مستحکمی دارند، حقیقتی که حتی ایالات متحدۀ آمریکا آن را تایید کرده است. هرچند شبه‌نظامیان در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ به ظاهر منحل شدند، اما فعالیت‌هایشان در ارتباط با ارتش، شرکت‌های چندملیتیِ ­قدرتمند در منطقه و سیاستمداران کارکشته‌ای که در سال‌های اخیر آفتابی شده‌اند، همچنان ادامه دارد. فراموشی برخی اتفاقات گذشته محصول فشارهای ساختاریِ صنعت رسانه است. معیارهای سردبیران برای انتخاب محتوا بیش از آنکه متأثر از منافع عمومی باشد، حاصلِ نیازهای بازار است. به علت چنین ملاحظاتی، روایت‌هایی که به نظر می‌رسد ارزش کمی برای عرضه در بازار دارند، به حاشیه رانده می‌شوند. کمک‌های واشنگتن تاکنون متوقف نشده است و کشیش‌های مخالف هنوز ترور می‌شوند. یکی از افرادی که برای افزایش آگاهی نسبت به این مطالب، چندین دهه کوشش کرده است؛ نوام چامسکی دگراندیش معروف و استاد بازنشستۀ زبان‌شناسی در موسسۀ تکنولوژی ماساچوست است. او دربارۀ دخالت مخرب ایالات متحده در منطقه می‌گوید: بعضی از عواقب جنگ‌های تروریستی ریگان امروزه در صدر اخبار قرار دارد؛ نظیر مهاجرت کودکان از السالوادور، گواتمالا و هندوراس. چنین وقایعی در نیکاراگوئه روی نداد. چون این کشور ارتشی داشت که در برابر نیروهای تروریستی ریگان از مردم دفاع می‌کرد. نیروهای تروریستی در دیگر کشورها، همان نیروهای امنیتی دولت بودند که توسط واشنگتن تجهیز شده و آموزش دیده بودند. السالوادور سرانجام شروع به ترمیم آثار حملات می‌کند اما مسیری طولانی و سخت در پیش خواهد داشت. مایه شرمساری است که آن‌ها این راه را بدون کمک ما می‌پیمایند و حتی به‌خاطر آنچه ما انجام دادیم معذرت‌خواهی هم می‌کنند. با توجه به سابقۀ آمریکا در شبه‌قاره، واضح است که در غیاب تحولی بنیادین نباید تعهد ادعایی ایالات متحده نسبت به حقوق بشر جدی گرفته شود. از زمان «دکترین مونروئه»۱۱، آمریکا اختیارِ تعیین تکلیفِ امور کشورهای آمریکای لاتین را برای خود قائل شده است؛ و در دو قرن اخیر صرفاً جاه‌طلبی‌های امپریالستی‌اش افزایش داشته است. در تمام این مدت رسانه‌ها عموماً نقش شریکی بی‌قیدوشرط را بازی کرده‌اند که به‌نوبت منشی‌گری و سانسور می‌کند. بدون جنبش‌های اجتماعی از پایین، تطهیر امپریالیسم و جنایاتِ آن فقط ادامه پیدا خواهند کرد. پی‌نوشت‌ها: [1] در آئینِ مسیحیت برای تعیین اینکه شخص متوفی آمرزیده است یا نه پژوهش‌هایی انجام می‌دهند و براساس نتایج حاصل از آن تعیین می‌کنند چه احتراماتی را باید نسبت به او بجا آورند. گاهی اعلام رسمی ِآمرزش (توسط پاپ اعظم) منجر به اعطایِ عنوان «مقدس» به متوفی می‌گردد. [2] Paul Vallely [3] US Army School of the Americas SOA یا همان مدرسۀ ارتش ایالات متحده، مدرسه‌ای برای آموزش نظامیِ سربازان آمریکای لاتین است که در فورت بنینگ -نزدیک ایالت جورجیا- واقع شده است. این موسسۀ وابسته به وزارت دفاع آمریکا، در سال ۲۰۰۱ به «موسسه نیمکره غربی برای همکاری‌های امنیتی» تغییر نام داد. [4] Efrain Rios Montt [5] Roberto D'Aubuisson [6] Rufina Amaya [7] Accuracy in Media موسسۀ «صحت در رسانه» درواقع موسسه‌ای غیرانتفاعی و وابسته به حزب محافظه‌کار است که بر رسانه‌های خبری آمریکا نظارت می‌کند. [8] East Timor [9] Salvadoran option [10] Enron انرون شرکتی آمریکایی در حوزۀ خدمات و تجارت انرژی است که یکی از بزرگ‌ترین کلاهبرداری های حسابداری را در تاریخ انجام داده است. جیمز استیل یکی از مدیران اسبق این شرکت بوده است. [11] Monroe Doctorine دکترین مونرو یکی از دکترین‌های سیاسی آمریکا بود که در ۲ دسامبر ۱۸۲۳ توسط جیمز مونرو رییس جمهور وقت آمریکا اعلام شد. این دکترین مخالف استعمار یا دخالت قدرت‌های اروپایی در کشورهای تازه استقلال یافتۀ قاره آمریکا بود. بر اساس این دکترین، دولت ایالات متحده آمریکا تصمیم گرفت از دخالت در جنگ‌های بین قدرت‌های اروپایی و مستعمرات آن‌ها خودداری و وقوع جنگ یا فعالیت استعماری در قاره آمریکا را به عنوان حرکتی خصمانه تلقی کند. در جنگ آمریکا علیه اسپانیا در سال ۱۸۹۸ دکترین مونرو به اوج رسید، اما وودرو ویلسون با وارد کردن آمریکا به جنگ جهانی اول خط بطلانی بر این دکترین کشید. نوشتۀ امانوئل استوکز
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها