گفت وگوی صریح با سفیر ایران در عربستان

کد خبر: 461868
ایران: موفقیت حاصل از دستیابی ایران و قدرت‌های بزرگ به توافق هسته‌ای فرصتی را فراهم کرده است تا ایران با قدرت‌یابی برآمده از حل یک بحران بین‌المللی از مجرای الگوی دیپلماسی به نقش‌آفرینی در منطقه بپردازد. حضور ایران در مذاکرات صلح سوریه در کنار کشورهای بزرگ منطقه و ماورای منطقه، گام نخست برای حل و فصل بحران‌های پاگرفته‌ای است که با حمایت پیدا و پنهان برخی بازیگران همراه بوده است. بحران‌هایی که به دامنه‌دار شدن خشونت جریان‌های رادیکال منطقه انجامیده است و صاحبنظران ریشه‌کن ساختن آنها را منوط به اصلاح ساختاری در کشورهای منطقه و قطع سیاست حمایتی برخی قدرت‌های بزرگ از این گروه‌های تروریستی می‌دانند. به همین منظور با حسین صادقی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در عربستان درباره ریشه‌های شکل‌گیری جریان‌های تندرو و راهکارهای مبارزه با آن و نقش ایران در چنین تلاشی به بحث نشستیم؛ صادقی حل چالش هسته‌ای ایران را نقطه عطفی برای شکل‌گیری برای همکاری‌های جمعی جهت رویارویی با تفکرات افراطی در منطقه می‌داند. گفت‌وگوی وی با «ایران» را با هم می‌خوانیم.
٭٭٭
با توجه به تحولاتی که از سال 2010 به بعد در منطقه خاورمیانه به وقوع پیوسته و بروز این تحولات تا به امروز به بی‌ثباتی در منطقه و گسترش کشتار و پاگرفتن گروه‌های تروریستی منجر شده است، جنابعالی ریشه این تحولات را در چه می‌دانید؟ آیا این همان خیزش مردمی است که در کشورهای عربی با نام‌های بهار عربی یا بیداری اسلامی از آن یاد می‌شود؟
به اعتقاد من ریشه این تحولات و دگرگونی‌ها به حادثه 11 سپتامبر 2001 برمی‌گردد. در آن مقطع یک پرسش جدی مطرح شد که چرا چنین عملیات تروریستی در این سطح و با یک شیوه نو و ابتکاری به وقوع پیوست و در واقع چرا و چگونه سمبل قدرت ایالات متحده امریکا را مورد هدف قرار داد. بعد از طرح این پرسش، این مسأله به عنوان دستور کار در خیلی از مراکز علمی و تحقیقاتی کشورها از جمله خود امریکا قرار گرفت. نتیجه این دسته از تحقیقات آن شد که پاگرفتن این تفکرات افراط‌گرانه، به سیاست‌های گذشته غرب در خاورمیانه باز می‌گردد. در سال 2002 برای اولین بار معاون رئیس جمهوری وقت امریکا (بوش) طرح خاورمیانه بزرگ را با هدف تحول و اصلاحات عمیق در منطقه به دلیل رشد ناهمگونی در آن مطرح کرد. آنها مدعی شدند که باید جلوی افراط‌گرایی گرفته شود و ریشه این افراط‌گرایی به حکمرانی حکومت‌های منطقه برمی‌گردد. در این شیوه حکمرانی، تفکرات فردی حاکم است که یکسری انزجارها و ناراحتی‌هایی را شکل داده که به صورت طبیعی باعث ناامیدی نسل جوان نسبت به آینده شده که همین خود به محرکی برای جذب این افراد به گروه‌های افراطی در منطقه خلیج فارس تبدیل شده است. با توجه به خصوصیاتی که دولت عراق داشت، یکی از تفکرات این بود که ما باید در منطقه یک دولت سرمشق درست کنیم که این دولت بتواند الگویی برای کشورهای دیگر شود. یعنی دولتی که برآمده از دموکراسی و رأی مردم باشد و مردم این باور را پیدا کنند که می‌توانند خودشان حق تعیین سرنوشت داشته باشند، دموکراسی حاکم باشد و همه حقوق برابر داشته باشند.
آیا امریکا با همین هدف از فرصت تلافی حمله گروه تروریستی طالبان به دو مرکز اقتصادی امریکا در
11 سپتامبر استفاده و به عراق حمله کرد؟
سال 2003 نقطه عطفی در منطقه بود؛ امریکا، عراق را اشغال کرد ولی در تحقق اهداف خود شکست خورد. این ناکامی در عراق یعنی شکست در تحقق الگوسازی یک دولت. حال این نتیجه هم ریشه‌های خاص دارد که بحث جدایی را می‌طلبد که چرا امریکایی‌ها شکست خوردند و این گونه به سبب این شکست سرنوشت عراق شکل گرفت و سرشار از درگیری‌های قومی و طایفه‌ای شد که امروزه به اوج خودش رسیده است. بعد از ناکامی‌هایی که در عراق به وقوع پیوست، اقدام دیگری صورت گرفت که در واقع این اقدام هم در ادامه برنامه‌های قبلی امریکا بود. یعنی بعد از اینکه جمهوریخواهان در انتخابات امریکا شکست خوردند و دموکرات‌ها روی کار آمدند و دولت اوباما قدرت را به دست گرفت، این دولت نگاه جدیدتری به منطقه داشت بر این مبنا که اصلاحات را در منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه شتاب دهند. الگوهای زیادی در جاهای مختلفی به کار گرفته شد اما سعی کردند با شکل‌دهی یکسری نهادهای مردمی یا برگزاری سلسله سمینارهایی تحت عنوان دموکراسی، آزادی، حقوق زنان و بازار آزاد و... اهداف خود را پیش ببرند. این سمینارها در تمامی کشورها شکل گرفت که سازمان‌های غیردولتی در آن نقش حائز اهمیتی داشتند.
تغییر و تحولات بیداری اسلامی در منطقه چه نقشی در جهت‌گیری بعدی سیاست دولت اوباما در خاورمیانه داشت؟
به دلیل مشکلاتی که در اغلب حکومت‌ها در سراسر منطقه از یمن تا منطقه خلیج فارس وجود دارد، مردم هیچ گونه نقش تعیین کننده‌ای در سرنوشت خودشان ندارند. تحولات بیداری در منطقه، اولین بار در تونس رقم خورد که یک جوان تحصیلکرده که به دستفروشی مشغول بود به دلیل مشکل شخصی، اقدام به خودسوزی کرد. این خود یک نقطه عطف بود. یعنی در واقع بستر کاملی وجود داشت و فقط نیاز به یک جرقه داشت. مانند یک چاشنی که در یک مواد منفجره، منجر به یک انفجار بزرگ می‌شود. در کل من علت اصلی را در شیوه حکمرانی می‌دانم و یأس و ناامیدی که در بین نسل جوان شکل گرفت، از اهدافی بود که به طور مشخص امریکایی‌ها آن را دنبال می‌کردند و به دنبال منافع خودشان سعی کردند از این بستر موجود استفاده کنند و به تعبیر خودشان یکسری اصلاحات ریشه‌دار را برای جلوگیری از افراط‌گرایی و خشونت در خلیج فارس شکل بدهند که با ناکامی‌های جدی روبه‌رو شدند.
در کشورهایی که هنوز رشد نیافته اند، وقتی خلأ قدرتی به وجود می‌آید و قدرت مرکزی فرو می‌پاشد، از آنجایی که هنوز نهاد مدنی در آنجا شکل نگرفته است، تجربه دموکراسی وجود ندارد و تجربه همزیستی مسالمت‌آمیز خیلی کم بوده است، ما با بحران‌هایی روبه‌رو می‌شویم که باعث بی ثباتی و ناآرامی می‌شود که طبیعی است. کشمکش‌های خاصی به وجود می‌آید تا آرام آرام ثبات برگردد یا نظم جدیدی شکل بگیرد. وقتی یک نظم قدیمی فرو می‌پاشد، شکل‌گیری نظام و نظم جدید نیازمند وقت است که البته خسارت زیادی هم در پی دارد.
چرا «بهار عربی» و آنچه در جهان عرب به این نام شناخته می‌شود، در مدت کوتاهی تبدیل به خزان شد؟ حرکتی که بارقه امیدی در ملت‌های منطقه بویژه نسل جوان به وجود آورد. آیا به دلیل دخالت قدرت‌های خارجی است یا ریشه‌های دیگری دارد؟
بهار عربی یا بیداری اسلامی منجر به از بین رفتن بسیاری از نظام‌های منطقه شد. این حرکت در کشورهای تونس، مصر، لیبی، یمن، پیامد و دستاوردهایی داشت که آن نظم حکومت‌های قبلی راکه مبتنی بر دیکتاتوری بود از بین برد. مهم‌ترین اهداف این جنبش، دموکراسی، آزادی، حفظ کرامت انسانی و پیدا کردن یک هویت ملی و از همه مهم‌تر حق تعیین سرنوشت بود. یعنی یک اندیشه بسیار خوب و ارزشمند شکل گرفت. به همین دلیل بود که حتی ارتش و نیروهای نظامی که وظیفه اصلی آنها حفظ تمامیت ارضی کشور و برقراری امنیت و خدمت به یک فرد است، برای رسیدن به این اهداف تلاش می‌کردند تا همه بتوانند حرکتی را برای شکل‌دهی یک نظام جدید آغاز کرده تا حقوق همه افراد لحاظ شود. اما در توضیح اینکه چرا این خیزش نتوانست اهداف خودش را تحقق ببخشد، باید به 6 عامل کلیدی اشاره داشت؛
اولین نکته: زود هنگام بودن این خیزش و زایش بود. مهم این است که یک حرکت بموقع صورت بگیرد. یعنی آمادگی و رشد همه‌جانبه‌ای به وجود بیاید و بعد از آن حرکتی آغاز شود. تصور من این است حرکتی که آغاز شد زودهنگام بود. یعنی مشکلات فشرده بسیار زیادی در این کشورها وجود داشت. در واقع مانند یک دمل چرکین باید بموقع سر باز می‌کرد که در اثر تحریکاتی که صورت گرفت و جرقه‌هایی که زده شد، این دمل چرکین زود سر باز کرد و مشکلات و مسائل بسیاری را به وجود آورد.
دومین نکته: نبود بلوغ در این جوامع است. یعنی جامعه‌ای که مردمانش چند دهه تحت فشار و نظام مستبد بودند و فرصتی برای تعامل، گفت‌وگو، زندگی در کنار هم و پذیرش فکر مخالف را نداشتند، آمادگی لازم را برای این خیزش پیدا نکرده بودند. نبود این تمرین یا بلوغ و رشد اجتماعی، باعث شکست شد.
نکته سوم: احزاب با سابقه و ریشه‌داری که پایبند به یک سری اصول و مبانی باشند و بتوانند بعد از فروپاشی قدرت را به دست بگیرند و یک روند را برای تثبیت دنبال کنند، اصلاً وجود نداشت.
نکته چهارم: رقابتی که بین بازیگران داخل و خارج منطقه وجود داشت یا منافع متفاوتی که داشتند.
نکته پنجم: عده‌ای که فرصت‌طلبانه آمدند و از حرکتی که هزینه اصلی آن بر دوش جوانان بود سوء استفاده کردند. آنها سعی کردند قدرت را خودشان به وجود بیاورند و نسل جدید و آن جوانانی را که در شکل‌دهی این جنبش نقش فعالی داشتند، به حاشیه برانند.
نکته ششم: وجود گروه‌های افراطی. این گروه‌های تروریستی در مقابل تفکر جامعه مدنی هستند که مبتنی بر ارزش‌های انسانی است. این گروه‌ها کاملاً مخالف این خواسته هستند و می‌خواهند جلوی موفق شدن این حرکت را بگیرند.
به نظر شما ریشه‌های رشد افراط‌گرایی گروه‌های تروریستی مانند داعش و القاعده در منطقه چیست؟
گروه‌های افراط‌گرایی با عملیات تروریستی خود، چهره بسیار بدی را از اسلام در صحنه جهانی ارائه کرده‌اند. تمام این کارهایی که به نام اسلام و تحت شعارهای اسلامی و خلافت اسلامی انجام می‌شود ضربه بسیار بزرگی در درجه اول به اسلام، در درجه دوم به مسلمانان و در درجه بعد به کل منطقه وارد کرد که منجر به ویرانی و کشتار گشت. حکومت‌های ناکارآمد یا حکومت‌های فاسد نقش بسیار کلیدی را در رشد تروریسم دارند. عده‌ای که حامی این تفکر هستند، با اهداف خاصی شروع به کار کردن می‌کنند. باید گفت زمانی که تمام آمال و آرزوهای یک جوان سرکوب می‌شود و هیچ جایی ندارد، در این زمان است که گروه‌های افراط‌گرایی این جوانان را شکارهای خوبی برای خودشان می‌بینند و آنها را جذب اهداف خاص خودشان می‌کنند. لذا اگر حکومتی مبتنی بر ارزش‌های الهی و انسانی باشد، دیگر جایی نمی‌ماند که یک جوان جذب تفکر افراطی یا تکفیری شود.
ایران سال‌ها در مبارزه با گروه‌های تروریستی در منطقه پیشقدم بوده است اما ریشه‌کن ساختن این جریان‌های افراطی را منوط به قطع حمایت‌های مالی و غیرمالی برخی کشورهای غربی و همچنین منطقه‌ای از این گروه‌ها می‌داند با این وجود شاهد دامنه‌دار شدن روزافزون فعالیت‌های این گروه‌ها هستیم بنابراین از چه طریقی می‌توان انتظار داشت تا تلاش‌ها برای مبارزه با تروریسم در منطقه همگانی و جدی‌تر دنبال شود؟
اگر می‌خواهیم ریشه‌های این مسأله در کل منطقه خشکانده شود، باید حکومت‌های برآمده از مردم شکل بگیرد و این تفکر در مردم به وجود آید که حکومتی مردمی برقرار است. یعنی شکافی بین مردم و حکومت وجود نداشته باشد.
ما در طی سال‌های گذشته شاهد بوده‌ایم که اول القاعده شکل گرفت و بعد داعش و النصره از دل آن بیرون آمد. زیرا وقتی ریشه از بین نرود، فایده‌ای ندارد. وقتی تنها ساقه و برگ‌ها را از بین می‌بریم، از جای دیگری، با یک نام، یک سازمان یا با یک تجربه جدیدتری سر در می‌آورند. برای جذب نیرو از تکنولوژی‌های برتر دنیا استفاده می‌کنند. پس برای از بین بردن ریشه‌ها باید فرهیختگان، نخبگان و جوانان مناطق فکر کنند و حرکتی موازی را پیش ببرند یعنی در حالی که با از بین بردن تروریسم مقابله می‌کنند، یک مبارزه جدی فکری را نیز باید آغاز کنند. یعنی یک جنبش نظری گسترده علیه این تفکر تکفیری آغاز شود که این مسئله نیازمند یک کار گسترده و یک ارتباط گسترده میان تمامی روشنفکران کشورهاست که بتوانند با هم گفتمان کنند. وقتی می‌خواهیم جامعه‌ای مبتنی بر ارزش‌های انسانی و حقوق انسان‌ها بسازیم، باید ابتدا علمای آن جامعه، چه روحانیون و چه دیگر روشنفکران دانشگاهی، یاد بگیرند با هم گفتمان کنند. ما متأسفانه هنوز شاهد نیستیم که این طیف‌های مختلف بتوانند با هم گفت‌وگو کنند. زیرا این تمامیت خواهی در همه نهادینه شده و نمی‌خواهیم دیگری را به رسمیت بشناسیم. می‌خواهیم هرکسی را که با ما کمی زاویه دارد و تفکراتش با ما یکی نیست، به حاشیه برانیم و آن را سرکوب کنیم. علت این است که جوامع چند تکه شده‌اند و ما شاهد درگیری داخلی و کشتار هستیم که به نظر من حل این مسأله زمانبر است.
منطقه خاورمیانه بیش از هر زمان دیگری نیازبه ثبات و امنیت دارد؛ با توجه به شرایط کنونی و حل و فصل چالش هسته‌ای، ایران چه نقشی می‌تواند جهت برقراری این صلح و آرامش ایفا نماید؟
ایران با تکیه بر هویت ملی، تاریخی و دینی خود به عنوان یک کشور مسلمان و شیعه نقشی اساسی دارد. من این سه عنصر کلیدی یعنی همان هویت تاریخی، هویت ملی ایرانی و هویت دینی مذهبی را در کنار هم می‌بینم که هیچ کدام نافی دیگری نیست. بدان معنا که نه هویت ملی ایران باید هویت دینی‌اش را ضعیف کند و نه هویت مذهبی و شیعه آن نباید آن دو بخش دیگری را تضعیف نماید. باید این باور به وجود آید که این سه بخش می‌توانند همپوشانی داشته و همدیگر را کامل کنند.
ایران وزن بسیار سنگینی در منطقه و جهان پیدا کرده یعنی تبدیل به یک بازیگر بزرگ و قابل توجه جهانی شده است. این بخش کلیدی باید بر سه پایه استوار باشد.
اولین پایه اعتمادسازی در بین خود و همسایگان‌مان است. بی اعتمادی به عوامل زیادی بازمی‌گردد که یکی از مهم‌ترین آنها سیاست قدرت‌های بزرگ از جمله امریکا و اسرائیل در قبال ایران است. آنها حفظ منافع خودشان را در پرتو شکاف، اختلاف و درگیری بین کشورهای همسایه و مسلمانان می‌بینند. مهم این است که ما از خودمان کفایت و لیاقت نشان دهیم و تلاش کنیم با رفتار و کردار خودمان اعتمادسازی را ایجاد نماییم. به گونه‌ای که نگاه کشورهای منطقه به ایران تغییر کند یعنی ایران را کشوری بدانند که می‌تواند بخش عمده‌ای از راه حل باشد نه بخش عمده‌ای از مشکل؛ تا در پرتو این ثبات و امنیت کشورهای دیگر بتوانند ایران را تکیه‌گاه خودشان بدانند.
نکته دوم: اعتمادسازی با سایر کشورهای اسلامی. یعنی یک اعتمادسازی درون خانوادگی. آفتی که جهان اسلام با آن روبه‌رو شده این است که دیدگاه‌های فرقه‌ای بسیاری مطرح است. ما باید حرکتی را در جهت شکل‌دهی امت اسلامی آغاز کنیم که زیبایی آن می‌تواند در تنوع آن باشد نه در تقابل با آن. این اندیشه اسلامی را می‌توان به مرور بارورتر کرد زیرا رقابت‌های فکری و اندیشه‌های نظری باعث پربارتر شدن یک تفکر می‌شوند. اگر همه به رشد اسلام فکر کنند، این دیدگاه‌ها دیگر در منافع کلان جایی ندارند و آن چهره واقعی و زیبای رحمانی اسلام را به نمایش بگذارند.
نکته دیگر آنکه؛ قدرت‌های بزرگ طی سال‌های گذشته تلاش کرده‌اند با تمرکز بر مسائل هسته‌ای، تصویری غیر واقعی نشان دهند که ایران به دنبال سلاح هسته‌ای است. یعنی تلاش‌شان این بود که با سرمایه‌گذاری، ایران را به عنوان یک تهدید منطقه‌ای و جهانی نشان دهند که البته تا حدود زیادی هم موفق بودند و ایران را به گونه‌ای معرفی کردند که نیست. ایران هیچ گاه به دنبال سلاح هسته‌ای نبوده است. این توافقی که با قدرت‌های بزرگ جهانی (1+5) صورت گرفت، یک موفقیت بسیار بزرگی بود که ایران را از آن مدار خارج کرد. این حرکت آغاز شد تا اعتمادی به وجود آید و در نتیجه‌اش، اندیشه‌ای که سال‌ها روی آن سرمایه‌گذاری شده بود که ایران را به گونه‌ای دیگر نشان دهد، فرو بریزد. اگر این روند ایجاد شده بتواند بخوبی پیش رود و تحقق یابد، می‌توان گفت این قطاری که طی سال‌های گذشته تلاش کرده‌اند از ریل خارجش کنند، به ریل برمی‌گردد. در حقیقت برجام به اعتقاد من یک نقطه عطف است. نقطه عطفی که می‌تواند ایران را به آن جایگاه واقعی و اصلی خودش برگرداند.
این امیدی که در مردم بعد از انتخابات سال 92 به وجود آمد، هر روز تقویت می‌شود یعنی مردم احساس امیدواری بالاتری دارند و در آینده‌ای نزدیک شاهد توسعه در ابعاد مختلف مانند توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خواهند بود. صورت طبیعی این روند توسعه‌ای اثرات خود را روی همسایگان هم می‌گذارد و آن ثبات و امنیت و آرامشی که ما به آن اعتقاد داریم، باعث می‌شود با هم همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها