ماجرای گم‌شدن امام خمینی در ۱۲ بهمن۵۷

کد خبر: 488479

روز ورود آقای خمینی نیز من جزء انتظامات بودم. در همان ایام ما متوجه شدیم که سید احمدآقا از پاریس سفارش کرده بود که انتظامات فرودگاه و حفاظت امام را به دست مجاهدین بدهند. ایشان اطلاعات و شناخت زیادی از اینها نداشت. گویا آقای مطهری وقتی از این جریان مطلع شده بود به پاریس تلفن زد و موضوع را با آقای خمینی در میان گذاشت. ایشان هم گفته بود چنین کاری نکنید، خود شما مسئولیت را به عهده بگیرید، کار مردمی باشد، گروه خاصی در این قضیه دخالت نداشته باشد.

سرویس فرهنگی فردا: عزت شاهی در کتاب خاطراتش بازگشت امام خمینی در ۱۲ بهمن را اینگونه روایت می‌کند:
روز ورود آقای خمینی نیز من جزء انتظامات بودم. در همان ایام ما متوجه شدیم که سید احمدآقا از پاریس سفارش کرده بود که انتظامات فرودگاه و حفاظت امام را به دست مجاهدین بدهند. ایشان اطلاعات و شناخت زیادی از اینها نداشت. گویا آقای مطهری وقتی از این جریان مطلع شده بود به پاریس تلفن زد و موضوع را با آقای خمینی در میان گذاشت. ایشان هم گفته بود چنین کاری نکنید، خود شما مسئولیت را به عهده بگیرید، کار مردمی باشد، گروه خاصی در این قضیه دخالت نداشته باشد. لذا کمیته استقبال ازامام اجازه نداد که مجاهدین در مسئله ورود امام خمینی خیلی دخالت کنند. مجاهدین قصد داشتند با بدست گرفتن چنین کاری، به نفع گروه خود تبلیغات راه بیاندازند، و بگویند آقای خمین کسی را نداشت، باز این ما بودیم که حمایتش کردیم و حفاظتش را بر عهده گرفتیم. در همین گیرو دار شورای انقلاب صلاح دیده بود که کمیته ای برای استقبال از آقای خمینی تشکیل شود. شورای انقاب به دستور امام شکل گرفته بود و آقایان بهشتی، ربانی شیرازی، مطهری، طالقانی، مهندس بازرگان، شیبانی، دکتر سحابی و...، دوازده نفر (حالا کمتر یا بیشتر) اعضای آن بودند که ابتدا مخفیانه و بعد علنی جلسه تشکیل می دادند و پیرامونهدایت نهضت سیاست گذاری و تصمیم گیری می کردند.
ستاد استقبال از آقای خمینی شامل آقایان بهشتی، صادق اسلامی، بادامچیان، عسگر اولادی، کچویی و ... بیشتر از طیف موتلفه و چند نفر هم از نهضت آزادی (بازرگان، صباغیان و توسلی) بودند. من با یک یک اعضای این ستاد آشنا بودم ولی بیشتر از همه کچویی اصرار داشت که به عضویت این ستاد در بیایم، من هم مخالفت نکردم و به فعالیت خود با اینها ادامه دادم.
روز موعود فرار رسید. از آنجا که ما جزء انتظامات بودیم و هر یک مامور نظم و حفاظت قسمتی را به عهده داشتیم، من موفق نشدم که به فرودگاه بیایم.حوزه کاری ما بهشت زهرا بود و باید از در شرقی بهشت زهرا محافظت می کردیم که درگیری و یا سوءقصدی پیش نیاید.
در آن روزهای پر التهاب من خانه و کاشانه ای نداشتم و در خانه برادرم در خیابان اتابک ساکن بودم. روز 12 بهمن صبح زود راه افتادم و از اتابک تا بهشت زهرا پیاده رفتم و در قسمت شرقی بهشت زهرا مستقر شدم تا زمانی که آقای خمینی را با هلی کوپتر آوردند. ابتدا هلی کوپتر نتوانست بنشیند. خیلی شلوغ شد. دوباره آمد. من نیز محل استقرارم را ترک کردم و وارد بهشت زهرا شدم.
قرار بود که آقای خمینی بعد از سخنرانی به مدرسه رفاه بروند، ولی حالا یا خسته بودند و نیاز به استراحت داشتند یا به هر دلیل دیگر به جای دیگر رفتند. ایشان یکی- دو ساعت گم شدند و معلوم نبود که کجا هستند. بعد معلوم شد که ایشان تشریف برده اند منزل یکی از بستگان یا آشنایان خودشان، استراحتی کرده بودند و بعد آمده بودند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها