مربی شکست ناپذیر وجود ندارد

کد خبر: 602412

تئوری "مردان بزرگ"، معتقد است که همیشه افرادی در طول تاریخ بوده اند که تاثیر فراوانی در روند اتفاقات آن مقطع داشته اند و سرمربیان فعلی لیگ جزیره، شاید تناقضی منطقی با این تفکر دارند

ورزش سه: با توجه به اینکه هویت فعلی لیگ برتر، به اتفاقاتی که قبل از سال 1992 و تاسیس آن رخ داده است بستگی دارد، پس باید اقرار کرد که قرار گرفتن در رتبه های بالایی جدول لیگ برتر، ارتباط نسبتا مشکوکی با اتفاقات تاریخی دارد و این رابطه که رفتار رسانه ها را نیز در بر می گیرد، همانند کاوش در تاریخ و آثار باستانی می باشد. مدل "مردان بزرگ"، برگرفته از تلاش گروهی از مورخان در قرن 19 میلادی می باشد. این نظریه معتقد است که مسیر تاریخ بشریت همیشه توسط رهبران با نفوذ یا همان "مردان بزرگ"، تبیین می شود و آنها اراده خود را بر دیگر اقشار جامعه تحمیل می کنند. بر اساس این تئوری، تاریخ سازانی مانند اسکندر مقدونی، ژولیو سزار و چه گوارا در زمره مردان بزرگ قرار دارند که با شروع انقلاب ها، هدایت ارتش های بزرگ و تاثیرات غیرقابل انکار بر روی معادلات تجاری و اقتصادی، ادوار مختلف پیشرفت تمدن انسانی را ترسیم کرده اند که به شرایطی که امروز در آن قرار داریم منتهی شده است.
با توجه به توضیحات قبلی، حالا اسامی سطرهای قبلی را با نام هایی مانند یورگن کلوپ، ژوزه مورینیو و پپ گواردیولا عوض کنید تا به یک مدل قابل باور از آنچه در فوتبال جزیره رخ می دهد برسیم.
گرچه در در مقایسه با ابعاد تاریخ سازی چه گوارا و افرادی از این دست، دیگر نام هایی مانند مورینیو، کلوپ و گواردیولا بسیار کوچک تر به نظر می رسند (گرچه ممکن است الهام بخش این سرمربیان باشند)، اما نقش آنها در فضای فعلی لیگ برتر به همان اندازه مهم و تاثیرگذار است. اما همانطور که گفته شد، در دایره زمانی فعلی فوتبال جزیره، این مردان در حال رقم زدن برهه ای از تاریخ هستد. البته همیشه و در طول تاریخ، فوتبال انگلیس تحت تاثیر نام مربیانی قرار داشته که در زمره مردان بزرگ قرار داشته اند. بیل شنکلی، چپمن، کلاف، فرگوسن و ونگر تنها بخشی از نام هایی است که به تنهایی، فلسفه باشگاه های تحت هدایت خود را متحول کرده و با اراده آهنین خود، باعث شدند فوتبال جزیره سر تعظیم به سوی آنها فرود آورد. اما در ماه های ابتدایی شروع فصل جدید لیگ برتر و همزمان با اضاقه شدن نام های بزرگی به نیمکت تیم های حاضر در لیگ جزیره، ملاقات هایی دیدنی بین اسامی بزرگ در فوتبال انگلیس شکل گرفت. منچستر آبی رنگ است در نبرد غول های شهر منچستر، ژوزه مورینیو تا به حال در اصلاح عدم انسجام موجود در ساختار فعلی یونایتدها ناکام بوده است. آقای خاص که در طول دوران درخشان مربیگری خود همیشه موفقیت های خود را مدیون حضور بازیکنانی با حس تعهد و مسئولیت پذیری بالا بوده است، حالا با کهکشانی مملو از بازیکنان بزرگ و مغرور رو به رو شده است و کار دشواری برای ایجاد هارمونی مطابق با انتظارات دارد.
تا این مقطع از فصل، نتایج مورینیو با پیش بینی ها در تناقض بوده است. قبل از شروع فصل، بسیاری حضور نام مورینیو روی نیمکت یونایتد را ضامن موفقیت می دانستند اما تا این برهه از زمان، آنها 13 امتیاز از صدر جدول فاصله دارند.
شاید دلیل انتخاب منچسترسیتی توسط گواردیولا در بین گزینه های موجود، تاریخ نه چندان غنی این تیم و بالطبع انتظارات پایین از این سرمربی جوان اسپانیایی باشد اما تا اینجا، اتفاقات مطابق انتظار سرمربی سابق بارسا پیش نرفته است. برخلاف انتظارات، حالا هواداران سیتیزن ها میلی به تشویق گواردیولا، تنها به علت بالا رفتن میزان مالیکت توپ این تیم در جریان مسابقه ندارند. سیستم مورد نظر پپ باعث می شود قدرت ریسک پذیری مدافعان افزایش یابد و درخواست ارائه نقشی مانند فرانتس بکن بائر از بازیکنی در اندازه های الکساندر کولاروف، احتمالا پایان خوشی را به همراه نخواهد داشت.
حالا به نظر می رسد تردیدهای ابتدای فصل در مورد سیتی خیلی نیز دور از منطق نبوده است. اشتباهات بیش از حد سیستم دفاعی سیتی، مانع بزرگی برای حرکت قطار این تیم به سوی بالای جدول بوده است که دریافت 3 گل در تنها 20 دقیقه از لسترسیتی را می توان نمونه روشنی برای اثبات این نظریه دانست.
در این میان، یورگن کلوپ با مقبولیت بیشتری وارد آنفیلد شد و شاید هیچ باشگاهی همانند لیورپول، چنین خوشامدگویی مفصلی را برای سرمربی جدید خود در نظر نگرفته بود. اما قصه همیشگی در آنفیلد تکرار شد زیرا شاید هیچ کسی در دنیای فوتبال نمی تواند بدون داشتن مهره های کارآمد، نتایج قابل قبولی را کسب کند. گرچه، با این شرایط نیز تاثیر یورگن کلوپ در لیورپول بسیار چشمگیر بوده است؛ اما روند هفته های اخیر، یک بار دیگر به هواداران متعصب مرسی سایدی ها ثابت کرد که ممکن است هر هفته زحمات یک تیم با اشتباهات مرگبار سنگربان از دست برود. اما در این میان، یک نفر توانست قوانین موجود را بر هم زده و اتفاقاتی خارج از دایره منطق را رقم بزند. کونته، چلسی رده دهمی فصل قبل را با تغییرات تاکتیکی خود به صدر جدول لیگ جزیره رساند و کسب 9 پیروزی متوالی، موید توانایی های تاکتیکی سرمربی سابق یووه و تیم ملی ایتالیاست. حتی اگر دستاوردهای فعلی کونته در نهایت منتج به کسب موفقیت نشود، در حال حاضر دون آنتونیو را باید مصداق بارز اثبات تئوری فلسفه "مردان بزرگ" در لیگ جزیره دانست. همبستگی و علت اگرچه فوتبالی که تیم کونته در هفته های اخیر ارائه داده است، تمجید همه رسانه ها را برانگیخته است، اما نباید فراموش کرد که شاید تلاش رسانه ها بیشتر در راستای برانگیختن نام کونته به عنوان یک سرمربی تاثیرگذار در فوتبال انگلیس است. معمولا در همه تجزیه و تحلیل ها، به جای پرداختن به بازی فوق العاده و روان بازیکنان چلسی، به ستایش کونته و موفقیت او در برقرار کردن افکار و فلسفه خود در روش بازی آبی های لندن می پردازند. اما شاید در افکار ما، بارها اشتباهاتی در مورد پیدا کردن روابط علت و معلولی حاکم بر فوتبال جزیره رخ داده است. آیا کونته یک سرمربی بسیار بزرگ و با کیفیت است؟ آیا این مورینیو بود که توانست در اواسط دهه قبل، چلسی را از یک تیم معمولی تبدیل به برنده همیشگی کند و یا اتفاقات دیگری منجر به انجام این پروژه شد؟ آیا باید گواریولا را در صف تاریخ سازانی مانند فرانسیس فورد کاپولا و استنلی کوبریک قرار داد یا او را به سادگی جیمز کامرون دید که با این حجم از ستارگانی که تیم های او مشغول به بازی کردن بوده اند، چاره ای جز کسب موفقیت های فراوان نداشته است؟ شاید یافتن پاسخ صحیح این سوالات غیر ممکن باشد، اما باید پذیرفت که افکار عمومی به صورت پیش فرض معتقدند که موفقیت هایی که یک تیم در ادوار مختلف کسب می کند، به شدت وابسته به شخصی ست که روی نیمکت این تیم نشسته است. مدتی بعد از آنکه تئوری "مردان بزرگ" در بین مورخان محبوبیت زیادی پیدا کرد، توسط کارشناسانی که معتقد بودند فاکتورهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تاثیر بیشتری از افراد دارند، رد شد زیرا آنها این تفکر را محصول عقب ماندگی فکری در جامعه می دانستند که همه اتفاقات را معطوف به قدرت شگرف یک انسان می داند. بررسی واقعیت به نظر می رسد واقعیت آغشته به طنز این است که شاید در هیچ صنعتی در دنیای مدرن به اندازه فوتبال لیگ جزیره، تبیین و توصیف تئوری "مردان بزرگ" غیرضروری به نظر نمی رسد اما برای جهانی که تلاش زیادی برای تفسیر این تئوری دارد، شاید فوتبال انگلیس بهترین مثال برای توصیف آن باشد. به هر حال، به نظر می رسد با توجه به این موضوع که نمی توان بیش از حد به قدرت فردی استناد کرد و یک مربی بزرگ، از ابتدا در این جایگاه رفیع قرار نداشته است، باید عنوان داشت که سرمربیان فعلی لیگ جزیره، هر چقدر هم بزرگ و تاثیرگذار باشند، در نهایت جایگاه مشخص و تعریف شده ای دارند و تنها یک سرمربی محسوب می شوند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها