آقای طنزپرداز! توی تلویزیون کمی عوض شو/ با جیغ زدن، خل‌بازی و لهجه نمی‌شود طنز ساخت

کد خبر: 605660

این همه دم دستی ساختن انصافا راضی کننده نیست. با جیغ زدن و خل‌بازی و لهجه درآوردن که نمی‌شود ایجاد فضای طنازانه کرد. پس مخاطب با چه سرگرم شود؟ چندتا خانواده و اتفاقات روزمره که کارکترهایش از خنگی، کمی خنده‌دار به نظر می‌رسند؟

آقای طنزپرداز! توی تلویزیون کمی عوض شو/ با جیغ زدن، خل‌بازی و لهجه نمی‌شود طنز ساخت

سریال همسایه ها مهران غفوریان

سرویس فرهنگی فردا؛ محسن غلامی(قلعه سیدی): خیلی حواسم هست که چیزی ننویسم که خواننده فکر کند احیانا شمشیر را از رو بسته‌ام به روی سریال و فیلم‌های تلویزیون. نه واقعا؛ کسی بدش نمی‌آید جلوی تلویزیون بنشیند و حسابی لذت ببرد. خصوصا با سریال‌هایی که رنگ از چهره‌ات بپرانت و ذوق‌مرگت کند. برای من فرقی هم ندارد سریالش کمدی باشد یا از این دبپرس‌کن‌ها؛ ساخت قَدَر که باشد قصه هم پشتش می‌آید و دیده می‌شود.

به قولی، تو فیلمنامه باجذبه‌ بنویس، مثل آماتورها فکر نکن و خلاصه اینکه توی ذوق مخاطب نزن؛ هر داستانی که عشقت می‌کشد را انتخاب کن. این گوی و این هم میدان ولی انگار باید گفت که «گشتم نبود، نگرد نیست».

نمی‌دانم چرا بعضی‌ها در سریال‌سازی، کلهم دنبال لوکیشن‌های عجیب و غریب یا از این تولیدات پرخرج‌اند؟ انگار دوستان فیلمساز، دلشان به کم راضی نمی‌شود. خدایی ما که دلمان لک زده برای دیدن سریالی که سرکیفمان بیاورد. مثلا «وضعیت سفید»، «پایتخت» و ... .

نه درام و ملودرام‌مان مثل آدمی‌زاد است و نه کمدی‌ساختن‌مان! البته تر و خشک را باهم نسوزانیم. بالاخره زمان‌هایی بوده و الانم هست که اگر کره‌ای‌ها بگذارند، سریال ایرانی حتی همین کم‌خرج‌ها، حسابی گل می‌کنئد. بگویم مثلا سالی یکبار؟ منطقی‌ست فکر می‌کنم.

می‌خواهم سراغ سوژه این متن که قالب کمدی و سریال «همسایه‌ها»ست، بروم ولی بگذارید گریزی خیلی کوتاه به بقیه نیز بزنم. می‌دانم ملت دل خوشی از «ماه و پلنگ» ندارند. انصافا همه‌جوره روی مخ است. کاش زودتر کلکش از آنتن تلویزیون کنده می‌شد؛ حیف خط‌خطی کردن و نوشتن درباره این مجموعه.

«معمای شاه» لااقل ظاهر خوش‌بر و رو و شاید داستانی دارد. البته خب به قول فلانی خوب درنیامده، کارگردانی‌اش را می‌گویم. حیف این وقایع محشر داستانی، که توی مشتی سکانس‌های یخ له می‌‎شوند. معلوم نیست آقایان، نمایش ساخته‌اند یا روزنامه‌خوانی. چقدر خشک. انصافا روایت باجذبه خوب چیزی‎‌ست که ما سر سوزن ذوقی از آن به ارث نبرده‌ایم. البته همین که سریالی از این جنس داریم منظورم از وقایع قبل انقلاب است، باید کلاهمان را بیندازیم آن بالا بالاها.

جواد رضویان در سریال طنز همسایه ها

از دنیرو تا مستربین و جوادِ تولید ایران

ولش کن! برویم سراغ سوژه خودمان. چه بهتر از حرف زدن از مهران غفوریان و جواد رضویان که یک تنه می‌خواهند بار طنز تلویزیون را بیندازند روی دوششان. یک درصد فکر کن که بتوانند! چه همتی هم دارند؛ آخر همه جا هستند، هرجایی که ذره‌ای بوی کمدی بیاید سروکله‌شان پیدا می‌شود. البته کم‌کم دارد نمکشان زیادی شور می‎شود.

من درباره موافقت یا مخالفت با ساخت امثال «همسایه‌ها» حرف نمی‌زنم؛ پیش‌داوری هم نمی‌کنم. به من چه که شبکه دو از سریال خوشش نمی‌آید و پرتش می‌کند به سمت کنداکتور شبکه نسیم یا اینکه چرا ملت با این مجموعه کمدی، نمی‌خندند یا چرا اداهای بازیگرانش کپی همیشگی آنهاست و ...؟

حالا شاید توی شوخی دنبال نیش و کنایه زدن باشیم ولی خودمانیم چرا اینقدر تکرار؟ ما که توقع نداریم شما مارلون براندو خدابیامرز و پرد پیت و ازاین کله‌گنده‌ها باشید ولی لااقل تکانی چیزی به بازی‎تان بدهید. اصلا سریال را ندیده، می‌‎شود گفت دوباره نقش و بازی رضویان و غفوریان و اینها چطور است؛ تکرار پشت تکرار. نکند ما تعریف بازیگری را نمی‌دانیم یا شما بازیگر نیستید!؟ وای که چقدر تیپیکال‌اند. لااقل گریمتان را عوض کنید اگر با تغییر بازی‌تان مشکل دارید!

خب ما که نه ناراحتیم و نه عصبانی؛ ولی واقعا نمی‌شود بیخیال ماجرا شد! همه دوست دارند سریال ایرانی ببینند خصوصا وقتی که بار کمدی داشته باشد. بالاخره فضای خانه و حال خانواده را عوض می‌کنند. هرچه می‌خواهیم غر نزنیم، نمی‌شود. دلمان می‌سوزد لااقل به حال شخص خودم و بقیه دور و بری‌ها. چندساعت شبانه و کمی خندیدن مجانی! ولی با امثال «همسایه‌ها» مگر می‌شود؟

سریال طنز همسایه ها

لااقل فاجعه نیست!

اتفاقا «همسایه‌ها» به نسبت پخش چندقسمتش، سریال بدی نیست، ببخشید بگویم که فاجعه نیست! می‌بینیم و شاید لبخندی هم به لهجه جواد رضویان و خل و چل‌بازی‌اش زدیم. چقدر توقع‌مان پایین آمده متأسفانه. فکر می‌کنم به این حد باید قانع باشیم. گلایه کنیم شاید از همین هم محروم شویم.

جدی‌تر بشویم و از کمدی گپ بزنیم. خارج از شوخی‌هایی که در لحن کلامم هست ولی کمدی و یا طنز، اگر نباشد تلویزیون از خشکی له می‌شود. منظورم صرفا سریال از این جنسی نیست. هر آیتمی که فکرش را بکنید. ولی بدترین اتفاق برای این طنازی‌ها، افتادن در دور تکرار است. اینکه متنی بنوسیم و بدست دو تا بازیگر کهنه و تکراری طنز بدهیم. بعد نیز بهشان بگوییم که تا می‌توانی بداهه بگو و شوخی کن؛ این که نشد طنزسازی.

ما فیلمنامه‌نویس کمدین داریم برخی خیلی هم موفق‌اند مثل خشایارالوند، پیمان قاسمخانی و غیره به شرط‌ها و شروط‌ها. بدبختانه ولی اینها کم‌اند و بقیه نیز دل به کار نمی‌دهند. نهایتا می‌شود که طنز و کمدی ساختن را مساوی جوک فرض می‌کنند. دوتا حرکت مسخره و لهجه الکی یا لگدپرانی را چاشنی کار کرده و به بازیگر می‌گویند هرچه دوست داری بگو و شوخی کن؛ بعد هم که به قول معروف «د بدو که رفتیم».

انصافا امثال «همسایه‌ها» مگر جز اینی هستند که ادعا کردم؟ حالا ممکن است ساده باشد و لوده نه. چه می‌دانم مثلا توی متنش، یک‌سری نقدهایی بکند. خب ادعای کمدی باید این باشد؛ یعنی ایجاد سرگرمی کند و تفریح و درونش نیز بزند به این و آن. نقدی که لااقل در حد جرقه باشد. وگرنه قطعا جذابیت در طنازی حرف اصلی را می‌زند.

«همسایه‌ها» زیادی ساده است؛ داستان بگیر و ببندی ندارد. اتفاقا باید داشته باشد. این همه دم دستی ساختن انصافا ایده‌آل نیست. با جیغ زدن و خل‌بازی و لهجه درآوردن که نمی‌شود ایجاد فضای طنازانه کرد. پس مخاطب با چه حال بکند و سرگرم شود؟ چندتا خانواده و اتفاقات روزمره که کارکترهایش از خنگی، کمی خنده‌دار به نظر می‌رسند.

کجایی مدیری 20 سال پیش که یادت بخیر

جالبتر اینکه شخصیت‌هایش را هیچ بنی‌بشری نمی‌تواند باور کند؛ چون لوس‌اند و به ریختشان نمی‌خورد. «همسایه‌ها» البته صرفا مثال است وگرنه قبلی‌ها نیز چندان آش دهن‌سوزی نبودند. من که خلافش را یادم نمی‌آید! از «پایتخت»ی که گفتم و صدالبته ساخته‌های مهران مدیری فاکتور بگیرید خصوصا قدیمی‌ها، چیز خاص دیگری نداریم.

ولی ملودرام و درام تا بخواهی؛ خیلی‌هایشان در زمان پخش مخاطب را توی تور انداختند. کاری به این تولیدات ندارم حتی به «همسایه‌ها» و دستپخت مهران غفوریان هم. اینها مثل دست‌گرمی‌اند و کو تا بشوند شوی تر و تمیزی که من و تو را سرذوق بیاورد.

وقتی در داستان‌پردازی کمدی و طنز نفهمیم که باید قصه را کمیک ولی واقعی نوشت و «موقعیت» ایجاد کرد؛ همین آش است و همین کاسه. انگار فیلمنامه‌نویس ما توی فضاست. چیزهایی می‌نویسند و می‌سازند که در تخیل هم رخ نمی‌دهد. گیر اصلی نیز در شخصیت‌پردازی‌هاست. بحث را تمام کنم، خودتان بروید و سریال مهران غفوریان را بعنوان نمونه ببینید و اگر توانستید لذت ببرید. ببینم می‌توانید یا خیر؟ (خنده یادتان نرود)

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها