مسعود کیمیایی: آن رفاقت‌ها دیگر نیست

کد خبر: 607626

آخرین گفته‌های مسعود کیمیایی درباره زندگی شخصی،فیلمسازی ونگاهش به جامعه

روزنامه همدلی: مسعود کیمیایی فیلمساز 76ساله ایرانی در جدیدترین گفت‌وگوی خود روبه‌روی دوربین حسین دهباشی در مجموعه «خشت خام» نشست و از زندگی شخصی، فیلمسازی و تبیین نگاه خود به جامعه، فرهنگ و سیاست پرداخت.او که این روزها برای ساخت آخرین فیلم‌اش «قاتل اهلی» با حاشیه‌هایی روبه‌رو شده در این گفت‌وگو از سینمای قبل از انقلاب خود و موضوعات فیلم‌هایش سخن گفت.در ادامه بخش‌هایی از این گفت‌وگو منتشر می‌شود.زندگی که من می‌خواهم توضیح بدهم،مثل هر آدمی یک وجه بیرونی دارد و یک وجه درونی که وجه درونی از جنسی است که آدم دلش می‌خواهد نگوید و لو نرود. که معمولا این بخش تصمیم می‌گیرد و او می‌گوید که چه چیز را بگو. زندگی خیلی معمولی داشتم. از خانواده زیرمتوسط. خیلی زود ازدواج کردم در 22سالگی ازدواج کردم. دخترم گیلدا از این ازدواج است، که دلم برایش تنگ شده. همسر بعدی من [گیتی پاشایی] مادر پولاد است که فوت شدند. خانم بسیار خوبی بودند. ازدواج سوم من با خانمی بود که در زندگی خصوصی من بسیار خانم بزرگوار و پاکیزه‌ای بودند. من زندگی دیگرش را نمی‌شناسم. انسان فوق‌العاده‌ای بودند. و ایشان هم دیگر نیستند.
با شرافت زندگی کردن، تاوان دارد
در سن 76سالگی نه بیمه دارم و نه ارث. پنج سال پیش این آپارتمان را به کمک خانمی که در دفتر من کار می‌کرد، به همراه پولاد و… خریدم. آخرش هم که کم آوردم، تلویزیون 130میلیون تومان، فیلم‌هایم را خرید. با شرافت زندگی کردن، تاوان دارد.
نمی‌توانم جای دیگری زندگی کنم
نمی‌توانم جای دیگری زندگی کنم، جای دیگری ندارم. بلد نیستم از [ایران] بروم جای دیگر. تفریح بلد نیستم، نه بیمه دارم، نه بازنشستگی، نه ارث دارم، نه پولی از جایی برایم رسیده. در سن 76 سالگی باید کار کنم.
در 50 سال 30 فیلم ساختم
من در 50 سال 30 فیلم ساختم. به ماه تقسیمش کن. ماهی چقدر می‌شود؟ شریف زندگی کردن خیلی تاوان دارد. خیلی زیاد. معرفت، انسان‌دوستی، رفاقت، سفره، این‌ها می‌مانند بقیه می‌روند. تو هنوز داری می‌گویی انسانیت، خانواده، معرفت، رفاقت. در حالی که بقیه به تو می‌خندند. [ ولی] تکرار می‌کنم چون می‌دانم درست است.
فیلم‌سازی به سبک قیصر را از دستم درآوردند
بعد از ساخت «قیصر»، آن شکل از فیلم‌سازی را از دست من درآوردند. می‌خواستم ادامه دهم، بازیگر بهروز وثوقی بازیگر سینمای آن دوره بود. که اصطلاحا فیلم‌فارسی گفته می‌شود. در فیلم «خداحافظ تهران» دیده بودم که «تن» خوبی دارد. دیدم که هندسه بدنش دست خودش بود. در فیلم «قیصر» که با هم کار کردیم، فوق‌العاده بود. می‌فهمید که من چه می‌گویم، تا این‌که فیلم «قیصر» ساخته شد. که فقط من و اسفندیار منفردزاده از موفقیت فیلم مطمئن بودیم.
هنرمند از هر راهی وارد می‌شود
هر حکومتی، بخصوص حکومت‌هایی که مضطرب هستند و با مردم مضطرب هم سروکار دارند همیشه از همه چیز مردم خبر دارند. وقتی هم که حکومت نگذارد هنرمند کارش را بکند، او از راه‌های دیگری وارد می‌شود، به شکل دیگری حرفش را می‌زند.
نگاهم به جامعه ملتهب است
مگر می‌شود عقیده عوض شود؟ من نگاهم به جامعه ملتهب است. هنرم ملتهب است. و به هنر ملتهب نمی‌توان اعتمادکرد. این برای من سخت است. در تهران دارم زندگی می‌کنم. تلویزیونی که می‌بینم. روزنامه‌ای که می‌خوانم، و در مجموع اخباری که می‌بینم و می‌خوانم عصبی‌ام می‌کند.
فیلم‌هایم از جامعه جدا نیست
فیلم‌های من از جامعه جدا نیست. از جامعه عقب نیست. جامعه دارد خودش را انکار می‌کند، اگر من از رفاقت و دوستی و خانواده می‌گویم و نمی‌خواهد آن‌ها را ببیند. می‌خواهد خودش را انکار کند. عشق از بین نمی‌رود. زیبایی از دست نمی‌رود. خشونت از بین نمی‌رود.من شکل جدید عشق را انکار نمی‌کنم. «متروپول» عاشقانه من است. درست مثل همان عشقی که در «غزل» و «دندان مار»هست. و یک نکته دیگر، وقتی چیزی دارد از دست می‌رود آیا شما موافق هستید که آن ارزش از دست برود؟ اگر موافق نابودی‌اش نیستید پس پای آن بایستید. ارزش کهنه نمی‌شود، ارزش یک آیین است.
آن رفاقت‌ها دیگر نیست

آن شوری که من دارم مثلا «داش آکل» را می‌گیرم دیگر وجود ندارد. آن رفاقت‌ها دیگر نیست. بازیگر بعد از یکی دو کار کاملا تبدیل به شخص دیگری می‌شود. نمی‌توانی او را بشناسی. عشقی که تبدیل به مدل کارمندی می‌شود.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها