قهرمان قصه این روزهای کرمانشاه

کد خبر: 800484

کلباسی و تیم خیریه‌اش که پریشان نام دارد از همان روز‌های ابتدایی پس از زلزله راهی سرپل‌ذهاب شدند و با توجه به توانشان مدیریت و امدادرسانی به چهار روستا را در دست گرفتند. آن‌ها علاوه بر توزیع کانکس، دارو، مواد غذایی و... در حوزه‌هایی مانند امداد روحی هم فعالیت داشته‌اند.

قهرمان قصه این روزهای کرمانشاه
همشهری جوان : از ۲۱ آبان‌ماه که زلزله‌ی استان کرمانشاه رخ داد حدود ۱۲۰ روز گذشته است. در این ۱۲۰ روز خیلی‌ها برای کمک به این مناطق رفته‌اند و خیلی‌ها هم فقط نمایش کمک کردن را اجرا کرده‌اند، اما افرادی هم بوده‌اند که در همه‌ی چهار ماه اخیر به شکل شبانه‌روزی در سرپل ذهاب و روستا‌های اطراف کمک‌رسانی کرده‌اند. یکی از این آدم‌ها نرگس کلباسی است. کلباسی و تیم خیریه‌اش که پریشان نام دارد از همان روز‌های ابتدایی پس از زلزله راهی سرپل‌ذهاب شدند و با توجه به توانشان مدیریت و امدادرسانی به چهار روستا را در دست گرفتند. آن‌ها علاوه بر توزیع کانکس، دارو، مواد غذایی و... در حوزه‌هایی مانند امداد روحی هم فعالیت داشته‌اند و در کنارش برای بازیابی روحیه‌ی مردم زلزله‌زده بنگاه‌های کارآفرینی در این مناطق راه‌اندازی کردند. کلباسی به شکل روزانه گزارشی از فعالیت‌هایش در مناطق زلزله‌زده در کانالش منتشر می‌کند، اما هیچ‌گاه نامی از محل فعالیتش نمی‌آورد تا با هجوم افراد نیازمند، رسانه‌ها و... مواجه نشود. او در فیلم‌هایی که منتشر می‌کند به جای اسم روستا‌ها از شماره‌ی یک تا چهار نام می‌برد. برای تهیه‌ی این گزارش راهی همان روستا‌های بی‌نام‌ونشان شدیم، اما به احترام خانم کلباسی ما هم نامی از روستا‌ها و مشخصات جغرافیایی‌شان نیاوردیم. آفتاب حدود دو ساعت قبل طلوع کرده و تازه می‌شود گرمایش را در آب‌وهوای کوهستانی سرپل ذهاب و روستا‌های اطرافش حس کرد. سرپل را به مقصد چند روستا که نرگس کلباسی و تیمش پس از زلزله‌ی کرمانشاه در آنجا مستقر شده‌اند، ترک می‌کنیم. کمی که می‌رویم به جاده‌های فرعی می‌رسیم. جاده‌ها آسفالت هستند، اما فرقی با خاکی ندارند و پدر ماشین را درمی‌آوردند. جاده که تمام می‌شود به روستای الف. می‌رسیم. شرایط خیلی بد به نظر نمی‌رسد. پیمکانکاران در حال کار هستند و کانکس‌های دستشویی و حمام و... در مناطق مختلف روستا به چشم می‌خورد. روستای الف. ۴۸ خانوار دارد و بخش قابل‌توجهی از آن‌ها مشغول کار روی بازسازی محل زندگی‌شان هستند. شاید در مجموع حدود ۱۵ خانه در حال تعمیر باشد. در بالای روستا کانکس کوچکی قرار دارد که محل حضور نماینده‌ی کلباسی، یعنی آقای فرحزادی است. در اکثر روز‌ها خود فرحزادی که مردی میانسال و حدودا چهل‌وچندساله است از این کانکس به عنوان دفتر کارش استفاده می‌کند. البته در حال حاضر جوانی به اسم امیر در کانکس است. امیر مشغول صحبت با مردمی است که برای کمک‌گرفتن به سراغش آمده‌اند. معمولا هم کسی از این‌جا دست خالی بازنمی‌گردد، مگر این‌که تقاضای بیش از اندازه داشته باشد یا بخواهد دروغ بگوید. مخالفان کلباسی با او چه مشکلی دارند؟ بر خلاف تصور ما که فکر می‌کردیم در روستای الف. همه از نرگس کلباسی راضی‌اند، افرادی هستند که نسبت به عملکرد کلباسی اعتراض دارند. البته این اعتراضات نه به خاطر بد عمل کردن کلباسی بلکه به خاطر خواسته‌های عجیب اهالی روستای الف. است. مثلا چندنفر از اهالی که منزل دومش در روستاست و در واقع کرمانشاه زندگی می‌کند به این‌که بعضی از کمک‌های نرگس کلباسی شامل حال آن‌ها نمی‌شود اعتراض دارند. گروه دومی که از نرگس کلباسی بد می‌گویند افرادی‌اند که منازلشان آسیب دیده، اما خودشان نمی‌خواهند در حل شدن مشکلات کمک کنند. آن‌ها توقع دارند پیمانکارانی که با خیریه‌ی کلباسی در حال همکاری هستند هر چه زودتر شروع به بازسازی خانه‌شان کنند و تحویلشان بدهند. گروه سومی هم که پشت سر نرگس کلباسی بدوبیراه می‌گویند زیاده‌خواهان هستند. کلباسی از گروه‌های مختلف درخواست کرده که به این منطقه وارد نشوند و اگر می‌خواهند کمکی کنند از طریق او این‌کار انجام شود. این حرکت کلباسی باعث شده بعضی از اهالی نسبت به او موضع بگیرند. یکی از آن‌ها در این مورد می‌گوید: «این خانم کلباسی ما را اذیت می‌کند. نمی‌گذارد خیریه‌ها به ما کمک کنند. خیلی‌ها به روستا‌های دیگر مواد غذایی، وسایل زندگی و پول می‌دهند، اما از آن‌ها به ما نمی‌رسد.» وقتی از این فرد درباره‌ی این پرسیدیم که مشکلاتش چیست و چرا به مواد غذایی و... احتیاج دارد، اشاره کرد که نه با مشکل کمبود مواد غذایی مواجه است و نه حتی وسایل خانه‌اش آسیب دیده، انگار اصل مشکل او این بود که چرا از این کمک‌ها به چیزی او نمی‌رسد. این سه گروه تمام مخالفان کلباسی در روستای الف. هستند. البته در کنار آن‌ها خیلی‌ها از نرگس کلباسی و تیمش رضایت دارند. کلباسی به اهالی روستا‌های تحت نظرش کمک کرده که از طریق بانک رسالت برای خرید علوفه و قوت‌بخشیدن به دام پروری‌شان وام با بهره‌ی کم بگیرند. علاوه بر‌این پیمانکاران تحت قرار داد خیریه‌ی پریشان با کمک اهالی خانه‌های خراب‌شده را تعمیر می‌کنند و آغل‌ها را از نو می‌سازند. یکی از همین اهالی که همراه پسرش در حال تعمیر خانه‌اش است به‌شدت از کلباسی تعریف می‌کند. وقتی به او می‌گویم مبلغی پول نقد در اختیار داریم، با آن به چه کسی کمک کنیم، می‌گوید: «پول را به خانم کلباسی برسانید تا او آن را توزیع کند. او افراد نیازمند را بهتر از بقیه می‌شناسد و عادلانه به همه کمک می‌رساند. تا الان هم به هر کسی در حد رفع نیازش کمک کرده است. به یکی کانکس داده، به یکی جیره خشک داده، حتی به یکی پول نقد داده است.» کارآفرینی در مناطق زلزله‌زده از کانکسی که امیر در مقابل آن با مردم صحبت می‌کرد دور می‌شویم و به پایین روستا می‌آییم. این روستا با روستای سفلایش (پایینی‌اش) از طریق یک جاده‌ی باریک و خاکی جدا می‌شود. به لحاظ ساخت‌وساز، تعمیر خرابی‌های زلزله، استفاده از کانکس‌ها و... شرایط اینجا هم مثل روستای الف. است. این روستا در کل رونق بیشتری دارد و به نظر می‌رسد محبوبیت کلباسی هم بیشتر باشد. در یکی از بخش‌های روستا کانکسی است که سروصدای زیادی از آن خارج می‌شود. به سمت آن می‌رویم. صدا بیشتر و آشناتر می‌شود. صدای چرخ‌خیاطی است. اما تعدادشان بیشتر از یکی است. داخل کانکس شش چرخ‌خیاطی و شش خانم در حال کار کردن هستند. گوشه‌ی کانکس چند ده مانتوی تازه‌دوخته‌شده قرار دارد. زیر دست هر دختر هم یک مدل مانتوی به‌خصوصی است و هرکدام در دوختن یک نوع لباس تبحر دارند. وقتی از ماجرای این کانکس می‌پرسیم دختر‌ها پاسخ می‌دهند: «این کانکس‌ها و چرخ‌های خیاطی‌اش را نرگس کلباسی با کمک یک خیر همدانی برای اشتغال‌زایی مردم آورده است.» از صفر تا صد مانتو‌ها در همین کانکس کوچک دوخته می‌شود و به نظر می‌رسد آماده فروش هستند. در بین مانتو‌ها علاوه بر مدل‌های بومی که کردی‌اند مانتو‌های مد روز هم به چشم می‌خورد. با یکی از خانم‌های کارگاه که حدود ۳۰ سال سن دارد، وارد صحبت می‌شویم. می‌گوید: «برای ساخت این کارگاه‌ها از قبل آموزش‌هایی به خانم‌های روستا داده شده‌است. هر روز کلی مانتو می‌دوزیم، اما مشکلاتی هم هست. مهم‌ترین دغدغه‌ی کارگاه ما برق است. برای کارگاه نیاز به برق قوی‌تر داریم که باید وزارت نیرو آن را برای ما تهیه کند. تا این لحظه کمکی به ما نکرده است. وسایل این کارگاه و چند کارگاه دیگر که در روستا‌های اطراف دایر شده قرار است در نمایشگاه‌های نوروزی و... به فروش برسد.» پیش به سوی مقر عملیات روستای سفلا را به مقصد روستای بعدی که حدود ۴۰ کیلومتری آن طرف‌تر است ترک می‌کنیم. در روستای سوم مانند روستای اول، بعضی‌ها ناراضی‌اند. کانکس‌های سرویس‌بهداشتی و حمام در این‌جا هم به چشم می‌خورد. برخلاف دو روستای قبلی تعداد ساخت‌وساز‌ها در این روستا بسیار بیشتر است. از یکی از خانم‌های روستا در مورد کارگاه خیاطی و... سوال می‌کنیم. متوجه می‌شویم در این روستا کارگاه خیاطی وجود ندارد، اما کارگاه‌هایی برای تولید صنایع‌دستی در داخل خانه‌ها شکل گرفته و این‌جا همان جایی است که دوره‌های کارآفرینی و آموزشی از سوی بچه‌های دانشگاه شریف و تهران در آن برگزار شده است. درواقع مقر اصلی و محل مدیریت این چند روستا همین‌جاست. دوست داریم به آخرین روستا هم سر بزنیم، اما فرصتش نیست. وقتی درباره‌ی آن‌جا با محلی‌ها صحبت می‌کنیم چیز‌هایی می‌گویند که نشان می‌دهد شرایط روستای چهارم هم سه تای قبلی است. در آن‌ها سرزندگی، اشغال و بازسازی وجود دارد و کسی هم احساس نیاز نمی‌کند، اما هرازگاهی بعضی‌ها از کلباسی دلخور می‌شوند. کلباسی می‌خواهد کارآفرینی را در بقیه روستا‌ها گسترش دهد ملاقات ناگهانی با قهرمان قصه شنیده بودیم که نرگس کلباسی برای پیگیری امور خیریه‌ی پریشان برای مدت کوتاهی به تهران آمده و بعید است که بتوانیم با او ملاقات کنیم، اما در حین تهیه گزارش و چرخیدن در روستای دوم کلباسی را دیدم که برای دیدن شرایط کارگاه خیاطی روستای دوم به آنجا آمده است. کلباسی به هیچ وجه اهل مصابحه نیست، اما توانستیم چند دقیقه‌ای با او در مورد شرایط مناطق زلزله زده و طرح‌های کارآفرینی اش صحبت کوتاهی داشته باشیم. در حال خارج شدن از روستای دوم یا همان روستای سفلا هستیم که خانم شیک و جوانی را می‌بینیم که همراه با مردی که شبیه کردهاست به سمت ما می‌آید. خانم جوان کلاه بافتنی زمستانی سرش دارد و از زیرش شالی رد کرده و دور گردنش پیچیده است. مانتوی نسبتا بلندی دارد و کفش‌ها قرمزرنگش از دور نظر هر کسی را جلب می‌کند. بر خلاف اهالی مناطق زلزله‌زده سر و وضع بسیار مرتبی دارد. معمولا خانم‌هایی که برای کمک‌رسانی به این مناطق می‌آیند از طرف گروه‌های جهادی هستند و در امور آموزشی، فرهنگی و... فعال می‌شوند و اکثر وقتشان را با کودکان می‌گذرانند، اما این خانم شبیه آن‌ها و کنار کودکان نیست. نزدیک‌تر که می‌شود متوجه می‌شویم او خود نرگس کلباسی است، اما بر خلاف افرادی مانند حاج‌حسین یکتا یا باقی افراد مهمی که در مناطق زلزله‌زده مشغول کارند با آمدنش شور و غوغا به پا نمی‌شود. خیلی عادی سمت ما می‌آید. به خاطر نوع پوشش و رنگ پوست‌مان، او و همراهش متوجه می‌شوند که مهمان ناخوانده‌ی این روستا هستیم. همراه کلباسی مردی جاافتاده و اصالتا کرد، به نام آقای رحمانی است که در اجرای طرح‌ها به او کمک می‌کند. از ما در مورد این‌که چه کسی هستیم و چه‌کار می‌کنیم و از طرف کجا آمده‌ایم سوالاتی می‌پرسند. پس از این‌که خودمان را معرفی می‌کنیم کمی راحت‌تر برخورد می‌کنند. با هم درباره‌ی طرح‌ها حرف می‌زنیم. کلباسی به ما می‌گوید دوست دارد بحث‌های کارآفرینی و اشتغال‌زایی را در باقی روستا‌های زلزله‌زده گسترش دهد تا مردم روی پای خودشان بایستند و سریع‌تر مشکلاتشان حل شود. او توانسته برای فروش مانتو‌ها بازار فروش مناسبی پیدا کند. نرگس کلباسی برای مشارکت‌های مردمی اهمیت بسیار زیادی قائل است. زمانی که با او در مورد فعالیت گروه‌های جهادی صحبت می‌کنیم، متوجه می‌شویم که کلباسی گروه‌های جهادی را دیده، اما از محل دقیق فعالیت‌هایشان اطلاع ندارد. پس از چند دقیقه صحبت، او و همراهش از ما دور می‌شوند و برای سرکشی به سمت کارگاه خیاطی می‌روند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها