بهترین راه نویسنده‌شدن از زبان نویسنده معروف/ وقتی روحانی مسجد از مسابقه فرارکرد!

کد خبر: 822922

یک بار در محله ما برای اینکه مسابقه با کلاس‌تر برگزار شود، روحانی مسجد و خانواده شهدا را هم دعوت کردند،  اما باز هم با فحش و کتک‌کاری مسابقه تمام شد. روحانی مسجد که فرار کرد؛ بقیه هم با درگیری مسابقه را پایان دادند. این موضوعات موقعیت‌های طنزی را شکل می داد که برای من جذابیت  زیادی داشت و موجب شد تا داستان آن را بنویسم.

بهترین راه نویسنده‌شدن از زبان نویسنده معروف/ وقتی روحانی مسجد از مسابقه فرارکرد!

سرویس فرهنگی فردا: این روزها همزمان با تب جام جهانی 2018 یک پویش کتابخوانی با عنوان «بخون، قهرمان شو!» با محوریت کتاب «جام جهانی در جوادیه» نوشته داوود امیریان در حال برگزاری است.

به همین بهانه به سراغ نویسنده این کتاب رفتیم تا بیشتر با این کتاب و حال و هوا آن آشنا شویم.

چطور شد که سراغ چنین موضوعی رفتید و کتاب «جام جهانی جوادیه» را نوشتید؟

امیریان: در سال‌های نه چندان دور چیزی حدود 20 تا 25 سال پیش مرسوم بود که وقتی دانش‌اموزان تعطیل می‌شدند، در محله‌هایشان مسابقات فوتبال با عنوان مسابقات «کاپی» ترتیب می‌دادند. این روال مختص یک محله نبود بلکه نوجوانان در هر محله‌ای از پایین شهر تا شمال شهر به صورت خودجوش این مسابقات را برگزار می‌کردند.

این مسابقات خیلی خوب و منظم و بدون کمک هیچ نهادی برگزار می‌شد و از نوجوان 10- 12 ساله تا افراد حدود 40 ساله هم در این مسابقات شرکت می‌کردند. آن موقع وسع مالی مردم کم بود، بخاطر همین تفریحات هم زیاد نبودند و خیلی‌ها حتی در خانه تلویزیون هم نداشتند، علاوه بر آن شاید بتوان گفت علاقه به ورزش هم نسبت به الان بیشتر بود، بنابراین بهترین تفریح برای دانش آموزان برگزاری این مسابقات بود.

بعد از انقلاب کم‌کم نام این مسابقات به نام شهیدان تغییر کرد؛ مثلا عنوان جام شهدای 17 شهریور، شهدای 7 تیر و امثال آن را بر روی مسابقات می‌گذاشتند، برگه‌ای طراحی می‌کردند، نام تیم‌ها را می‌نوشتند و در نهایت هم با پول خود بچه‌ها مبلغی جمع‌آوری می‌شد و برای تیم برنده جایزه‌ای تعلق می‌گرفت. در پایان هم بازی‌ها همیشه مسابقه با زد و خورد و کتک‌کاری تمام می‌شد! به یاد ندارم که مسابقه‌ای بدون درگیری تمام شده باشد، جالب است که در این زد و خوردها تماشاچی‌ها هم بیکار نمی‌نشستند و وارد کتک‌کاری می‌شدند.

بگذارید خاطرات دیگری هم از این مسابقات برایتان تعرف کنم. یک سال در محله خودمان 8 تیم راه انداختیم که اتفاقا خودمان هم باختیم و حذف شدیم! اما دوستان بدجنس من! با یک تیم دیگر هم در مسابقه حضور داشتند و اتفاقا در این مسابقات سوم شدند. جالب است بدانید بسیار منصفانه جایزه‌ها را به تیم‌ها اول تا سوم اهدا کردند! به تیم اول فقط یک جام حلبی دادند! به تیم دوم مدال،اما به تیم سوم که خودشان بودند، توپ فوتبال، لباس ورزشی و انواع جایزه‌ها را تقدیم کردند!

یک بار در محله ما برای اینکه مسابقه با کلاس‌تر برگزار شود، روحانی مسجد و خانواده شهدا را هم دعوت کردند، اما باز هم با فحش و کتک‌کاری مسابقه تمام شد. روحانی مسجد که فرار کرد؛ بقیه هم با درگیری مسابقه را پایان دادند. این موضوعات موقعیت‌های طنزی را شکل می داد که برای من جذابیت زیادی داشت و موجب شد تا داستان آن را بنویسم.

چرا نام کتاب را «جام جهانی جوادیه» گذاشتید؟ آیا خودتان بچه محله جوادیه هستید؟

امیریان: بله من خودم اهل جوادیه هستم.

همین موضوع باعث شد تا عنوان کتاب «جام جهانی جوادیه» باشد؟

امیریان: جوادیه محله‌ای است که بهترین بچه ها و بدترین بچه‌ها را می‌توان در آن جا پیدا کرد، یعنی از قهرمان و کارگردان و بازیگران بزرگ گرفته و دانشمندانی که حتی الان در ناسا مشغول هستند تا منافقین و معتادان و خلافکاران بزرگ، همه نوع آدمی در این محله یافت می شوند.

وزیر کار(علی ربیعی)، علی سلیمانی، فرهاد جم، عموپورنگ همگی از بچه‌های موفق جوادیه هستند.

شخصیت اصلی داستان یعنی سیاوش هم نماد افراد موفق و تاثیرگذار ااین منطقه است. او هم درس خوان است و هم به زبان انگلیسی مسلط است و هم بچه فعالی و تاثیرگذاری است و در محیط دوستانه خود نقش رهبر گروه دارد و به نوعی نماینده افراد موفق این محله است.

آیا سیاوش شخصیت واقعی است؟ یعنی از روی یک شخصیت واقعی انتخاب شده است؟

نه این گونه نیست. یک شخصیت داستانی اغلب بر مبنای شخصیت واقعی شکل نمیگیرد. سیاوش تلفیقی از چند شخصیت است. در واقع سیاوش سمبل همان بچه‌های موفق جوادیه است که اشاره کردم. بچه‌هایی که اکثرا بچه‌های یتیم و از خانواده فقیر و پایین جامعه محسوب می شودند اما با تلاش و مبارزه توانسته اند به موفقیت دست پیدا کنند.

همین طور سیاوش نمادی از نوجوان‌های ایرانی است. همین الان هم از این نوجوان‌ها کم نداریم. قهرمان ملی کشتی داشته‌ایم که پدر و مادرش نابینا بودند اما با تلاش خود توانست به جایگاه خوبی برسد.

در حال حاضر وضعیت متفاوت شده اما زمانی کمتر خانه‌ای مبل و تلویزیون داشت اما الان حتی مستأجران هم مبل و یخچال ساید بای ساید دارند ولی این ظاهر قضییه است و هنوز هم فاصله طبقاتی بیداد می‌کند. فاصله طبقاتی فاجعه شده است به طوری که گاهی حتی قشر متوسط هم فاصله بسیار زیادی با قشر مرفه دارند چه برسد به قشرهای ضعیف تر. با این حال باز هم بچه‌های مناطق فقیر تلاش می کنند تا موفق شوند و بسیاری نیز به این موفقیت دست یافته‌اند.

بچه‌های جنوب شهر شاید پدر و مادر ثروتمند نداشته باشند اما مسلماً با دست خالی هم می‌توانند موفق باشند، زیرا هم باهوش هستند و هم از تلاش دست بر نمی دارند.

در کتابتان تیم بچه‌های کارگر افغانستانی هم در مسابقه شرکت می‌کنند. وارد کردن این تیم در داستان دلیل خاصی دارد؟

امیریان: خیر، در داستان قرار است افغانستانی‌ها را بیرون کنند مگر تا زمانی که فوتبال بازی می کنند. بنابراین تیم بچه های محله از خودگذشتگی کرده و به خاطر آن‌ها بازی را می بازند. این از خودگذشتگی چیزی بود که دوست داشتم به بچه ها آموزش داده شود.

افغانستان تا مدتی قبل جزئی از ما بود. زبانشان، دینشان با ما یکی است، فقط یک مرز آن‌ها را از ما جدا کرده است؛ اما متأسفانه الان گاهی با تحقیر به آن‌ها نگاه می‌کنیم، در صورتی که این تحقیر از بی فرهنگی است.

بنابراین باید به نوجوان‌ها آموزش داد تا چنین نگاه‌های نادرستی را نداشته باشند و به کسانی که مهمان کشور ما هستند احترام بگذارند.

نوجوان‌ها به تلنگر نیاز دارند، باید به آن‌ها آموزش‌های لازم را داد. من تلاش کردم تا در این کتاب این تلنگرها را بزنم و فکر می کنم که موفق هم بوده ام.

حضور پسر کانادایی هم دلیل خاصی داشت؟

نه دلیل خاصی نداشت، تنها برای جذابیت داستان بود. حتی اسم الکس هم اتفاقی انتخاب شده است و دلیل خاصی نداشته است.

اگر بخواهید در یک جمله هدفتان از نوشتن «جام جهانی جوادیه» را بیان کنید چه نکاتی را می‌گویید؟

هدف من از نوشتن این داستان یاد دادن مبارزه به نوجوانان برای زندگی بهتر و باور داشتن خودمان است. اینکه به خودشان اعتماد داشته باشند و ما هم بپذیریم که نوجوانان قابل اعتماد هستند. در این داستان بچه‌ها هیچ کمکی را از مسئولین سیاسی قبول نمی کنند. خودشان ورزشگاه را رنگ می‌کنند، خودشان کارهای دیگرشان را انجام می‌دهند و منت هیچ کسی را نمی‌کشند. این خود باوری برای من بسیار هم است و چیزی است که نوجوان های ما به آن نیاز دارند.

مگر غیر از این است که در اوایل انقلاب هم همین جوانان بودند که امورات را می چرخاندند. در زمان دفاع مقدس هم همین طور، این جوانان بودند که مقابل دشمن با شجاعت ایستادگی کردند و اجازه ندادند یک وجب از خاک وطن به دست دشمن بیفتد؛ اما الان از شرکت دادن جوانان خبری نیست و تنها در زمان انتخابات از آن‌ها استفاده می‌کنند به گونه ای که انتخاب یک جوان برای وزارت ارتباطات موجب تعجب همه شده است در حالی که در زمان اوایل انقلاب رئیس جمهور و نخست وزیر ما جوان و در حدود سن وزیر فعلی ارتباطات بودند.

استقبال خوانندگان مخصوصا نوجوانان از «جام جهانی جوادیه» چطور بوده است؟

خوشبختانه استقبال بسیار خوب بوده به طوری که حتی گاهی که به شهرهای دیگر می‌روم متوجه می‌شوم که این داستان حتی در شهرهای دور هم مورد توجه قرار گرفته است.

به نظر شما دلیل اصلی این استقبال چه بوده است؟

به نظر من دلیلش این است که بچه‌ها با شخصیت‌های این داستان همزادپنداری کرده‌اند و خودشان را در این کتاب می‌بینند؛ چراکه شخصیت‌های این داستان افراد دور از ذهنی نیستند و خواننده می تواند با آن ارتباط خوبی برقرار کند.

تیراژ و فروش کتاب چه طور بوده است؟ آیا راضی بوده‌اید؟

بله، خوشبختانه فروش بسیار خوب بوده است. ابتدا ناشر پیش بینی اش این بود که 3 هزار نسخه بیشتر به فروش نرسد اما در زمانی کم فروش به 20 هزار نسخه رسید. به طوری که پرفروش ترین کتاب خود ناشر بوده است.

تا به حال کتاب 14 بار تجدید چاپ شده و هر بار نیز 16 هزار نسخه بوده است، جدیدا هم که با برگزاری پویش «بخون، قهرمان شو!» قطع و طرح جلد آن تغییر کرده و امیدوارم این بار نیز مورد استقبال نوجوانان قرار بگیرد. و این مایه رضایت است که در این زمان که کمتر مردم ما مطالعه می کنند این کتاب توانسته این چنین جایگاهی را پیدا کند.

داستانتان جذابیت تصویری هم دارد. آیا در این رابطه اقدامی نکرده اید و یا پیشنهادی نداشته‌اید؟

اتفاقا در این حوزه پیشنهادات خوبی داشته‌ام حتی پیشنهاد برای پروژه سینمایی هم بوده است اما من منتظرم کارگردان خوش ذوق و سلیقه ای این کار را بر عهده بگیرد. در حوزه انیمیشن هم پیشنهاد شده است اما فعلا اجازه این کار را ندادم و دوست دارم گروهی این کار را انجام دهند که خودشان نیز بتوانند ارتباط خوبی با کار برقرار کنندو به آن تلنگرها اعتقاد داشته باشند.

بسیاری از نوجوانان و حتی بزرگترها دوست دارند که داستان نویسی کنند چه توصیه‌ای برای این عزیزان دارید؟

بهترین کلاس برای نویسندگی خواندن کتاب و مطالعه زیاد است. بنابراین اگر کسی به نویسندگی علاقه دارد باید بیش از هر چیز دیگر توجه ویژه ای به خواندن کتاب داشته باشد. خواندن خودش می‌تواند بهترین کلاس باشد.

منبع: پویش بخوان، قهرمان شو

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها