حسینیه «فردا»: یا حسین محرمت آمد و هنوز برخی دو دلاند برای بیعت ... وای بر امثال سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن شداد ... شیعه یعنی عشق و عقل ... آی عاقلانِ عاشق محرم را دریابید ... غریو «یالثارات الحسین» سر دهید که دوباره خیمه نهضت عشق و عقل برپاشد. هر روز با شماییم تا روایت تلازم عشق و عقل در نهضت حسین را بازگو کنیم و از خوان معارف حسینی توشهای برای شیعه بودن برگیریم.
تحلیل رهبری از ماندگاری عاشورا
آیت الله خامنهای: گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مىكند. بعضى از حوادث فراموش مىشوند، مثل يك موج ضعيفى كه از انداختن يك سنگى در يك استخر آبى به وجود مىآيد - موجى هست، اما هر چه مىگذرد، لحظه به لحظه ضعيفتر مىشود و دقيقهاى نمىگذرد كه ديگر خبرى از آن موج نيست - لكن بعضى از حوادث نقطهى عكسند و گذر زمان آنها را ضعيف و كمرنگ نمىكند، بلكه برجستهتر مىكند. يك نمونهى آن، حادثهى عاشوراست. در روز عاشورا كسى نفهميد چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشهى پيغمبر و ياران و نزديكانش و همچنين عظمت فاجعهى كشته شدن فرزندان و نورديدگان پيغمبر بر كسى روشن نبود. اكثر كسانى كه آنجا بودند هم نفهميدند. آنهايى كه در جبههى دشمن بودند، آنقدر مست و آنقدر غافل و آنقدر از خود بيگانه بودند كه نفهميدند چه اتفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حيوانيت، نمىفهمند در عالم انسانيت چه دارد اتفاق مىافتد؛ بله، زينب (س) خوب فهميد، سكينه خوب فهميد، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب
فهميدند چه اتفاقى افتاد؛ اين مال روز عاشوراست. اما هر روزى كه از روز عاشورا جلوتر رفتيم - روز دوازدهم در كوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدينه و اندكى بعد در همهى دنياى اسلام - اين حادثه به سرعت برق، عظمت و اهميت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از اين حادثه نگذشته بود كه آن طغيانگرِ فرعونى كه عامل اين حادثه بود، از روى زمين برافتاد و نابود شد و چند سالى بيش نگذشته بود كه آن خانواده نابود شدند. خانوادهى ديگرى از بنىاميه سر كار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت كه آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنياى اسلام روز به روز به مكتب اهل بيت نزديكتر، دلبستهتر و مشتاقتر شد و اين حادثه توانست پايههاى عقيدهى اسلامى و مكتب اسلام را در طول تاريخ استوار كند. اگر حادثهى كربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نمىداشتيم و شايد فقط نامى از اسلام به گوش ما مىخورد. اين خون مقدس و اين حادثهى بزرگ، نه فقط كوچك نشد، كمرنگ نشد، ضعيف نشد، بلكه روزبهروز قويتر و برجستهتر و اثرگذارتر شد؛ اين يك نمونهى برجسته است. (...) اگر زينبكبرى(سلاماللَّهعليها) و امام سجّاد(صلواتاللَّهعليه) در طول آن روزهاى
اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفهى عاشورا و هدف حسينبنعلى و ظلم دشمن را بيان نمىكردند، واقعهى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمىماند. چرا امام صادق(عليهالصّلاةوالسّلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر دربارهى حادثهى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟(1) چون تمام دستگاههاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسألهى عاشورا و كلاً مسألهى اهلبيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه چه بود. تبليغ، اينگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنتآميز مىكردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيهى عاشورا - كه با اين عظمت در بيابانى در گوشهيى از دنياى اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقى بماند؟ يقيناً بدون آن تلاشها، از بين
مىرفت. آنچه اين ياد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسينبنعلى(عليهالسّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسينبنعلى(عليهالسّلام) و يارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نيز مجاهدت زينب (عليهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(عليهالسّلام) و بقيهى بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنهى نظامى نبود؛ بلكه تبليغى و فرهنگى بود. ما به اين نكتهها بايد توجه كنيم. روایتی از روز یازدهم محرم پس از شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و ارسال سرهای شهیدان به کوفه ، عمر بن سعد در روز یازدهم محرم ، بر کشته های خویش نماز گزارد و آنان را دفن نمود، ولی بدن مقدس شهیدان را در بیابان کربلا رها کرد. آنگاه دستور داد زنان ، کودکان و بازماندگان واقعه عاشورا را اسیر کرده و به کوفه ببرند. هنگام خروج از سرزمین کربلا به خواسته اسیران و یا به دستور عمر بن سعد جهت تازه کردن داغ اسیران و عزیز از دست دادگان ، آنان را از کنار پیکرهای شهیدان عبور دادند .چون کجاوه های بی محمل به قتلگاه رسیدند، اسیران مظلوم اهل بیت علیه السلام از فراز کجاوه ها خود را به زمین انداختند و به سوی شهیدان غرقه به خون
خویش شتافتند .هر کس بدن شهیدی را در برگرفت و بر او مویه و سوگواری کرد و سپس از او خداحافظی نمود، ولی سوگواری و گریستن سکینه بر پدرش امام حسین علیه السلام و نحوه خداحافظی اش ، سنگ خاره را آب می کرد. هم چنین عمه اش زینب کبری علیهاالسلام با اندوه و دل شکسته از شهیدان ، به ویژه بدن مقدس برادرش امام حسین علیه السلام خداحافظی کرد. این آخرین دیدار آنان با بدن عزیزانشان بود. راوی گفت: به خدا سوگند فراموش نمی کنم زینب دختر علی علیه السلام را آن هنگام که بر برادرش مویه می کرد و با صدای غمگین و دلی داغدار، خطاب به جدش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله می گفت : ای محمد، کروبیان بر تو درود فرستادند! این حسین توست که با اعضای پاره در خون خویش آغشته است . این دختران تواند که آنان را اسیر کرده اند. ای محمد، این حسین توست که به دست زادگان زنا کشته شده و پیکر مطهرش بر روی خاک افتاده است و باد صبا بر او خاک و غبار می افشاند. ای محمد، این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند و عمامه و ردای او را ربوده اند و … پس از آن اسیران را به کوفه و از کوفه به شام بردند تا بدین صورت ، قدرت نمایی کرده و پیروزی خود را به مردم بنمایانند،
لیکن غافل از این که انقلاب امام حسین علیه السلام از دو بخش تشکیل یافته بود، بخشی که به وسیله امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش تا عصر عاشورا به پایان رسید و بخشی دیگر از سوی امام زین العابدین علیه السلام ، زینب کبری علیهاالسلام و دیگر اسیران می بایست اجرا شود. بخش دوم نیز، همانند بخش اول بسیار موفقیت آمیز بود، زیرا حقانیت و مظلومیت اهل بیت علیه السلام و جنایت بنی امیه و عوامل ستم پیشه آنان ، از طریق اسیران با اطلاع ملت خواب زده رسید و آنان را از خواب غفلت بیدار و به وظایفشان آشنا کرد، بذر حقیقت جویی را در سراسر عالم اسلامی افشاند و همگان را برای احقاق حق و زدودن باطل فرا خواند . گریه بر امام حسين (عليه السلام) چه نفعی دارد؟ پاسخ از حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي (حفظه الله): اشک ریختن بر مصیبت امام حسین(علیه السلام)، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت (علیهمالسلام) در قلب شیعیان حضور پیدا میکند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (علیهمالسلام) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمیکند؛ زیرا رهبری جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده میگیرد و دلِ دوستان حسین بنعلی
(علیهالسلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود میشود. خود آن بزرگوار نیز به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثهٴ تلخی پیش آمد کرد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونى»[۱]؛ «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه کنید»؛ زیرا اگر امام حسین (علیهالسلام) به خلافت میرسید، دیگر غریب یا شهیدی وجود نداشت. بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثهٴ تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آنکه افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت (علیهالسلام) را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دو گونه عزا داری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیهالسلام) است و نتیجهٴ دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعهٴ جانسوز کربلا هم بی اثر نباشد. پي نوشت: [۱] ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۲۶/ منبع: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص۲۳۳
محمود کریمی: دامن کشان رفتی، دلم زیر و رو شد ...
دیدگاه تان را بنویسید