حج رمز عاشقانه ای بین عبد و معبود/ توصیه روحانی سعودی برای توجه به شهدا! / ماجرای توصیه مرد چهار زنه لیبیایی

کد خبر: 274895

شیخی آمد و گفت: بگویید که سلمان از ما اهل بیت است و انشاءالله به شما بپیوندیم. روحانی یک کاروان هم گفت: السلام علی اهل لا اله الا الله، من اهل لا اله الا الله و... پیش خود گفتم دعوا بر سر چه چیز است. اولاً چرا این قدر برخورد فرم گرایانه و بسته؟ چرا پیروان یک مذهب نتواند مطابق متن و محتوا و رسم خود ادای احترام کند؟

حج رمز عاشقانه ای بین عبد و معبود/ توصیه روحانی سعودی برای توجه به شهدا! / ماجرای توصیه مرد چهار زنه لیبیایی

دکتر عماد افروغ: خدای مهربان را شاکرم که در ماه شعبان و رمضان توفیق انجام عمرۀ مفرده را نصیب بنده کمترینش نمود و خدای رئوف و رحیم را شاکرم که در زمانی بخشی از سفر نامه خود با عنوان شراب ناب را تقدیم عزیزان مخاطب می کنم که در ماه مبارک رمضان، ماه دعا و نیایش و تقوا قرار داریم .

**************

امروز دوشنبه 10/4/92 است. به لطف خدای مهربان توفیق یافتم که به اتفاق خانواده و نیمه های شب راهی مسجدالنبی (ص) شوم. به نماز و دعا مشغول و با اتمام جزء هفتم وارد جزء هشتم قرآن شدم. قبل از عزیمت به این سفر و در فرودگاه، بالای یکی از مطالب مکتوب یادداشتی نوشته بودم که عین آن را می آورم:

حج رمز عاشقانه ای بین عبد و معبود است. یکی شدن عاشق و معشوق است. این یکی شدن در پاک کردن درون از زشتی ها و پلشتی ها و اتصال به خداست. نفی همه تعیّنات و امتیازات اجتماعی و اصیل و ناب و خالص کردن این اتصال و ارتباط و نمایشی از اِنّ اکرمکم عند الله اتقیکم است. نمودی از طواف فرشتگان در عرش الهی و نمونه ای از میقات نهایی و صحرای محشر است که همگان در گِرو اعمال خویش اند و کسی دیگری را جز خود و اعمال خود نمی بیند و نمی شناسد.

حج، بیرون شدن از بیرون و وارد شدن به درون، واکاوی بلندی ها و پستی های درون و پاک کردن درون از رگه ها و زلال و خالص کردن آن است. این زلالی و خلوص با فهم خود، مآلاً فهم خدا و اتصال به او به دست می آید. حج، فرصتی برای این پاک سازی و پیوند، برای توجه و تنبه است. برای فراموش نکردن خودِ واقعی و مسئولیت های خویشتن است. فرصتی برای توجه به این نکته که آخرتی و سؤالی و جوابی هم هست و باید که آماده جواب بشوی. پاسخ هایت حفظیّات تو نیستند، اعمال تو هستند! اعمال پیچیده در نیات و آگاهی های تو. فرصتی برای توجه به این مطلب که آنچه می ماند و گریبان تو را می گیرد و ثواب و عقابی برای تو می آورد، اعمال ارادی و آگاهانه و مُختار تو است. فعلیتِ قابلیت های خدا بنیاد تو است. و تو آن قدر تحویل گرفته شده ای که پاسخگوی اعمال ارادی ات باشی.

در مطلبی با عنوان «نکاتی درباره فلسفه و حکمت حج و مناسک آن » خواندم که طواف، علاوه بر چرخش اختیاری بر گِرد کعبه، هماهنگی با چرخش تکوینی همه موجودات بر گِرد محور و مرکزی است که خداوند قرار داده است. انسان نیز جزیی از این هستی است و جسم او از اجزای مادی ترکیب شده که حرکتی طواف گونه بر گِرد مرکز خویش دارند.

******************************

امروز زیارت به اصطلاح دوره بود. محل بازدید کوه احد و زیارت شهدای غزوه احد، از جمله حمزه سیدالشهدا و حنظله غسیل الملائکه، قبلتین، مساجد سبعه و مسجد قبا بود. به هنگام قرائت زیارت شهدای احد، یک روحانی سعودی تذکر داد که ما با زیارت شهدا مشکلی نداریم، ما با مفاتیح شما مشکل داریم، به هر حال بروید و در محل مربوط دعا کنید. در آنجا هم شیخی آمد و گفت: بگویید که سلمان از ما اهل بیت است و انشاءالله به شما بپیوندیم. روحانی یک کاروان هم گفت: السلام علی اهل لا اله الا الله، من اهل لا اله الا الله و... پیش خود گفتم دعوا بر سر چه چیز است. اولاً چرا این قدر برخورد فرم گرایانه و بسته؟ چرا پیروان یک مذهب نتواند مطابق متن و محتوا و رسم خود ادای احترام کند؟ ثانیاً مضامین که یکی هستند. اینکه بگوییم سلمان از ماست و خطاب به شهدا بگوییم انشاءالله به شما بپیوندیم که بسیار زیبا و پر معناست. با پیامبر (ص) همنوا شدن که عین حق و صواب است. اما اگر همین را با عبارت دیگر بگوییم چه اشکالی دارد؟ اصولاً اگر کسی یا گروهی خواستند با زبان دل خود با شهدا حرف بزنند چه اشکالی دارد؟ به نظر، این برخوردها حاکی از یک عبارت گرایی یا لفظ گرایی صرف باشد که همواره مورد نقد بوده است. از مساجد سبعه هم تنها یک مسجد را بازسازی و شکوهمند ساخته بودند و الباقی مساجد یا خراب شده بودند و یا مثل مسجد سلمان بسته بودند. البته بنده چون سال 64 نیز به حج تمتع رفته بودم خاطره دیگری از این مساجد در ذهن داشتم. خاطره ای که با وضع موجود کاملاً متفاوت بود. مسیر آخر هم مسجد قبا بود که تاریخچه ای بسیار خواندنی دارد. توقف خوبی در این مسجد داشتیم و بنده بخشی از مطالب گردآوری شده خود را در این مسجد نوشتم. در این مسجد برای تمام بستگان و خویشان و دوستان طلب مغفرت کردم و با واسطه قرار دادن پیامبر (ص) از خدا هستم از بهترین هایی که به بهترین بندگانش می دهد و از سر لطف و تفضلش عطا کند. از او خواستم که روز قیامت مرا شرمنده پیامبر (ص) نگرداند و توفیق لقاء خود و زیارت نبی اکرم (ص) را نصیبم کند.

*************************************

ساعت 11:30 به محل اقامت رسیدیم و بلافاصله عازم مسجد النبی (ص) شدم و قرائت جزء هشتم را شروع کردم و این جزء را به تمام کردم، اما احساس خستگی زیادی داشتم. پسرم زنگ زد و محل دقیق خود را در مسجد به اطلاع او رساندم. به محض رسیدن او فرصت را مغتنم شمرده و آبی به صورتم زدم و تجدید وضویی کردم. آیه 40 از سوره انفال توجهم را به خود جلب کرد: وَ اِن تَوَلَّوا فَاعلَموا اَنَّ الله مَولکم نِعمَ المولی و نعم النصیر( و بدانید که البته خدا یار شماست که بهترین یار و یاور است). این آیه در حین تلاوت جزء نهم و در غروب روز دوشنبه در مسجدالنبی (ص) توجهم را به خود جلب کرد. ای کاش معنای نعم المولی و نعم النصیر را می فهمیدیم. سفره افطار در مسجد پهن شده است و صحنه ای دیدنی و نورانی را رقم زده است. بسیار مایل بودم عکسی از این صحنه بگیرم، اما هرچه سعی کردم نتوانستم خودم را راضی به این کار کنم، احساس کردم شاید به روزه داران بَر بخورد. اما صحنه بسیار نورانی و معنویی بود. تصور کنید سفره ساده ای که تنها در آن خرما و کمی نان( شبیه نان شیر مال) و مقداری آب باشد. به خود بنده نیز یک لیوان خرما رسید که دو تای آن را خوردم و بقیه را داخل سفره گذاشتم. بعد از اذان بلافاصله افطار صورت گرفت و بعد از افطار، زایران دو رکعت نماز همیشگی خود بعد از اذان را اقامه و منتظر نماز جماعت شدند. الحمدلله رب العالمین.

******************************

خدایا! توفیق درک حقیقت و حکمت حج را روزی بنده کمترینت بنما!

خدایا! با این نیت که ممکن است سفر آخرم باشد آمده ام. به اندازه نیتم که پاکی و طهارت برای الباقی زندگی ام، بر گرفته از این سفر نورانی است، روزی ام ده!

خدایا! هم اکنون که این دعاها را می نویسم در مسجدالنبی (ص) نشسته ام، تو را به بزرگترین و نزدیکترین بنده ات که می دانم چه قدر دوستش داری، قسمت می دهم روز قیامت مرا شرمنده او مکن، مرا با ایشان محشور کن. می دانم که پیامبر (ص) عبد توست و می دانم که همه حمد ها و عبادت ها به تو بر می گردد و با نیت تو باید انجام شود، اما تو اطاعت از رسول خدا (ص) را هم ارز اطاعت خود دانسته ای، مرا مطیع فرامین و نواهی الهی پیامبر (ص) بگردان و توفیق زیارت ایشان که زیارت تو است در آخرت نصیبم بگردان. تو خود می دانی که من به پیامبر تو عشق می ورزم، او رحمه للعالمین است. متناسب با این عشق، لذت معنوی دیدار او را به من بچشان.

خدایا! مرا عزیز بدار، مرا به قُرب خودت راه ده، مرا نا امید و روسیاه بر نگردان. مرا خواندی، به من افتخار دعوت شدن دادی، با هزاران امید آمده ام، امیدم قرب توست، قرب خود را نصیبم گردان. به من آرامش روحی و روانی ده، مرا با صالحان و شهیدان و اولیای خود محشور کن. تو خود می دانی که توشه و بضاعتم اندک است. تو با کرم و فضل خودت برخورد کن، همراه با قرب و وصل خودت، توفیق با اولیای خدا بودن را روزی ام کن.

خدایا! مرا شناور و سبح کنان و سبکبال به سوی خود فرا خوان. زنگار گناه را از من بزدا، مرا به جا و حالی برسان که مُدرک عبادت احرار باشم و این عبادت را نصیبم گردان.

خدایا! قلوب مسلمین را نسبت به یکدیگر نرم و مهربان کن. خدایا! وحدت جهان اسلام را زیادت فرما. خدایا! قشری گری و سطحی نگری را از جهان اسلام دور کن، آنان را به یَد واحده ای علیه زشتی ها و توطئه ها تبدیل بفرما.

خدایا! امام سجاد (ع) در مناجات شعبانیه با ناز و حالتی عارفانه و خاص می گوید اگر مرا به جهنم بیندازی به جهنمیان می گویم که تو را دوست می دارم، من اضافه می کنم که اگر روز قیامت شرمنده ام کردی، بلند فریاد می زنم که هم تو را و هم پیامبر تو و اولیای تو را دوست می دارم. تو نباید با من این کار را می کردی! من مستحق این برخورد نبودم. اما من که تو را خوب می شناسم، می دانم که با دیده کرم و فضلت به بنده ات می نگری، می دانم که نازم را می خری. می دانم که اگر خریدار نازم نبودی، مرا به ناز وا نمی داشتی، می دانم که جواب نازم را می دهی. اگر امید نداشتم که این گونه با تو راز و نیاز نمی کردم. تو مرا از آلودگی ها پاک کن و مرا در برابر وساوس شیطانی و نفس اماره مصون بدار. خدایا! به من توفیق دیدار مقربانت را عطا کن.

*****************************

قبل از نماز عشا پیرمردی کنار من نشسته بود و توجهم را جلب کرد. از او پرسیدم از کدام کشوری؟ گفت: لیبی. گفتم: از شر قذافی خلاص شدید. گفت: بله، خلاص شدیم. گفتم: الان اوضاع چگونه است؟ گفت: انشاءالله خوب می شود و ادامه داد تو از کدام کشوری؟ گفتم: ایران، خنده قشنگ و غرورآمیزی کرد. در ادامه از من پرسید چند زن داری؟ گفتم: یکی، بیش از این در وسع و استطاعتم نیست. گفت: من چهارتا دارم و قرآن هم می گوید چهارتا. گفتم: وان خفتم ان لا تعدلوا فواحده. خنده ای کرد. به او گفتم: معلوم می شود شما عادل هستی، اما در هر صورت در این مورد فکر بیشتری خواهم کرد، چه دیدی شاید بنده هم مثل شما عادل شدم یا حداقل فکر کردم که عادل هستم. ظاهراً تصور عادل بودن مزیت های زیادی دارد...

امروز سه شنبه 11/4/92 است...

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها