تحلیل از چپ و راست؛
فرصتها و چالشهای شانگهای
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
قطار شانگهای و ایستگاه اقتصاد ایران
محمد صرفی امروز در یادداشتی برای «کیهان» نوشته است: «عضویت ایران در سازمان شانگهای، افق جدیدی را در برابر سایر اعضا خواهد گشود. چهار عضو سازمان شانگهای یعنی قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان، به آبهای آزاد دسترسی ندارند. کشورهای محصور در خشکی با مشکلات متعدد ژئوپلتیکی، ترانزیتی و مبادلاتی مواجه هستند. نزدیکترین و مقرون به صرفهترین مسیر این کشورها برای دسترسی به آبهای آزاد، از طریق ایران است. شبکه ریلی شمال به جنوب ایران میتواند شاهراهی حیاتی برای سازمان شانگهای باشد. نکته مهم اینجاست که ایران برای توسعه بندر چابهار، با هند بهعنوان عضو این سازمان، قرارداد دارد و این موضوع به راهاندازی این مسیر حیاتی، کمک میکند. در واقع ایران میتواند با خط ریلی شمال به جنوب و بنادر خود، معضل محصور بودن آسیای میانه را حل کند و یک معامله برد- برد اقتصادی و طولانیمدت را رقم بزند. یکی از اهداف و برنامههای آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، انزوای دیپلماتیک ایران بوده است. واشنگتن و متحدانش همواره کوشیدهاند در روابط ایران با سایر کشورها، نهادهای بینالمللی و بینالدولی اختلال ایجاد کنند. اختلال در این روابط، چند منفعت همزمان برای دشمنان ایران دارد؛ نخست اینکه خود، نوعی فشار محسوب شده و این پیام را به ایران مخابره میکند که چارهای جز تسلیم در برابر زیادهخواهیهای آنها ندارد. دوم آنکه قدرت ایران برای کاهش فشار تحریمها را کاهش داده و مهار میکند. سوم آنکه مانع از رسیدن صدای ایران به سایر بازیگران بینالمللی و منطقهای میشود. وقتی صدای ایران کوتاه باشد، جای آن را «روایت غربیها از ایران» میگیرد و دیگران را بیش از پیش دچار سوءتفاهم و سوءظن میکند. در چنین شرایطی آمریکاییها بهتر میتوانند برچسبهای مدنظر خود را به ایران بچسبانند؛ از ادعای حمایت از تروریسم گرفته تا تلاش برای تولید بمب اتمی و نقض حقوق بشر و غیره. عضویت ایران در سازمان شانگهای، ضربهای قابل توجه و دردناک برای آمریکاییها در این مواجهه خصومتآمیز است. ... دولت آقای رئیسی در پی چرخش در دیپلماسی کشور است. در 8 سال گذشته دیپلماسی دولت، غربمحور و «برجامپایه» بود. این دیپلماسی نهتنها گرهی از مشکلات کشور نگشود، بلکه حتی مشکلات را افزایش داد و تعمیق هم کرد. رئیسی وعده داد که این مسیر را تغییر داده و همکاریهای منطقهای و مراوده بیشتر با همسایگان را جایگزین آن کند. عضویت در «شانگهای»، فرصتی مهم برای عملیاتی کردن این وعده و رویکرد است. پذیرش عضویت ایران، گام اولیه و ابتدایی در این مسیر است. دولت باید در اسرع وقت یک دستورکار عملیاتی و سنجیده برای استفاده از این ظرفیت تهیه کند. بدون داشتن برنامه مشخص و عملیاتی، این عضویت به دستاورد دیپلماتیک محدود خواهد بود. هنر دولت آن است که با داشتن برنامه مدون - برنامهای زمانبندی شده و متکی به ارقام واقعی و منطقی- و فعالسازی دیپلماسی اقتصادی، این دستاورد سیاسی را به نتایج ملموس اقتصادی تبدیل کند.»
امتناع تفاهم و گفتوگو
عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب در یادداشت امروز خود برای «اعتماد» نوشته است: «این روزها برخی تغییر مواضع در اصولگرایان دیده میشود که ذهنیت عمومی را نسبت به امکان نزدیک شدن دیدگاهها به یکدیگر و کاهش تنشهای سیاسی در جامعه کم میکند. از سوی دیگر فضای عمومی به گونهای است که کسی حرف دیگری را نمیشنود، بلکه ابتدا مواضعی را نسبت به هم منتسب میکنند، سپس آن مواضع مجعول را نقد و رد یا تخطئه میکنند. نمونه این ادعا را در تغییر مواضع اصولگرایان حاکم در موضوع واکسیناسیون و از آن مهمتر در برجام و بهطور مشخص توافق با آژانس اتمی میتوان دید. این تفاوت نگاه در مساله واکسیناسیون بسیار آشکار است. کسانی که مستقیم یا غیرمستقیم مخالف واردات واکسن بودند، اکنون یکی از افتخارات خود را صعودی شدن میزان واکسن وارداتی میدانند. البته که این اقدام خیلی خوب است ولی تفاوت مسوولان جدید با دیگران یا قبلیها در چیست؟ در کارآمدی برای واردات بیشتر؟ اگر چنین است چرا همان زمان بر افزایش واردات واکسن تاکید نمیکردند؟ مگر چه ایرادی داشت که این موضع منطقی را بگیرند؟ سهل است که بهطور نسبی مخالف واردات بودند و حتی از وزیر متهم به کمکاری در واردات نیز دفاع میکردند. ... این تفاوت در موضوع برجام برجستهتر بود. همین چند مدت پیش بود که توافق دولت قبلی را با آژانس محکوم میکردند و آن را خلاف قانون مجلس میدانستند و اکنون همان را تایید میکنند. ظاهرا این نیروها برای طرفداران خود نیز احترام چندانی قائل نیستند و الا چگونه ممکن است که تا این حد از بیثباتی را توجیه کرد. البته ما از مواضع اخیر حمایت میکنیم و کاری هم نداریم که در گذشته چه کسی چه موضعی گرفته است. این سیاستها به نفع مردم و جامعه است باید از آن حمایت کرد در حالی که این رفتارها نوعی تخریب ذهنیت سیاسی و تخریب فضای عمومی را نیز رقم میزند که مهم است.
نمونه دیگر درباره طالبان است. طرفین بیش از آنکه بر مواضع واقعی یکدیگر انگشت بگذارند، ذهنخوانی میکنند. مثلا میگویند که اصلاحطلبان خواهان دخالت نظامی به نفع پنجشیر هستند!! در حالی که معلوم نیست چه کسی چنین حرف بیربطی را زده است. بعد هم روی این گزاره غلط و غیرواقعی ایدهپردازی میکنند که یک تیپ یا گردان از آنان تشکیل دهند، بروند پنجشیر! گویی که خودشان خط مقدم جاهایی بودهاند که دخالت نظامی کردهاند! یکی نیست از آنان بپرسد که وزن شما در جنگ و انقلاب یکپنجم اصلاحطلبان هم نمیشود، ولی این ارجاع دادن وقت و بیوقت به این سوابق و آن را تبدیل به عاملی برای کاسبی کردن جزو خصلتهای گروههای دارای شخصیت و اعتبار نیست.»
نباید به رسمیت شناخت
محمدتقی فاضلمیبدی، استاد حوزه علمیه قم امروز در یادداشتی برای روزنامه «شرق» نوشته است: «دشوار است کسی باور کند طالبان کنونی که بر افغانستان حاکم شده، از لحاظ ایدئولوژی و فکری با طالبان دو دهه پیش که بر افغانستان حاکم بود و از دل آن القاعده و گروههای تروریستی برآمدند، تفاوت داشته باشد. پارهای از برخوردهایی که طالبان با مخالفان خود در روزهای اخیر مرتکب شده، بهویژه نادیدهگرفتن حقوق زنان و دنیا شاهد بوده، گواهی بر این مدعاست. اگر بدبینانه نگاه کنیم، همانطور که بریتانیا در نیمه اول قرن بیستم اسرائیل را در منطقه تثبیت کرد تا نقشه خاورمیانه را بر اساس طرحی که داشت، دنبال کرده و کشورهای منطقه را درگیر جنگ کند تا زرادخانههای آنها رونق داشته باشد و جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل بلافاصله در پی آن بود، در این روزگار نیز سیاست سیاستمداران آمریکا این است که طالبان و طالبانیسم را در منطقه خاورمیانه به نام اسلام تقویت کنند تا دردسری بزرگ برای کشورهای منطقه، بهویژه ایران باشد و از رشد گروههای تکفیری و تروریستی در میان مذاهب اسلامی و اسلامهراسی بهره ببرد. وگرنه معنا نداشت ناگهان پشت ملت افغانستان را خالی کند و سلاحهای مدرن خود را در دست طالبان جا بگذارد؛ با علم به اینکه اینها از این سلاحها استفاده ایدئولوژیکی میکنند. امیدوارم این بدبینی نابجا باشد، ولی ظاهر امر بیانگر این است. اسلامی که طالبان مرام خود کرده، شبیه اسلامی است که در تاریخ، حاکمان بنیعباس، سلجوقیان و تیموریان مرام خود کرده بودند. قتل، اعدام، غارت، شکنجه و شلاق یادآور داستان «محنه» در زمان خلفای عباسی یا «انگیزیسیون» در مسیحیت است. روشن است که چنین حکومتی نباید به رسمیت شناخته شود. اسلامی که خشونت از سراسر آن میبارد و حقوق انسان در آن جایی ندارد و تلویزیون را با خواندن آیه قرآن خرد میکند، باید از ناحیه مراجع و عالمان دینی و سازمانهای جهانی مردود تلقی شود. عالمان اهل سنت و مراجع شیعه قطعا چنین اسلامی را اسلام پیامبر(ص) و قرآن نمیدانند. باید در برابر چنین حکومتی که به نام ولایت اسلامی است، موضع گرفت. روشن است چنین اسلامی و چنین دینی با این قرائتی که طالبان دارد و آن را حقیقت مطلق میپندارد، در دنیای امروز جز نفرت و اسلامهراسی چیزی به جا نمیگذارد. تأکید ما بر این است که علمای اسلام، دولتهای اسلامی، نهادهای بینالمللی و حقوقبشری نگذارند چنین حکومتی به نام دین در منطقه پا بگیرد. اگر حکومت دینی با چنین شیوهای بدعت نباشد، پس بدعت چیست؟»
رفع نیازها از شرق
جلال جلالی زاده، فعال سیاسی اصلاحطلب امروز در یادداشتی برای «آفتاب یزد» نوشته است: «عضویت ایران در سازمانهای مختلف به ویژه سازمان شانگهای قطعا در رشد و توسعه اقتصادی کشور موثر خواهد بود و از طرفی میتواند جایگاه ایران را در منطقه و جهان به ثبات بر ساند. تا پیش از این کشور ما در سازمان شانگهای ناظر بود و حالا به عنوان یک عضو رسمی در این سازمان به رسمیت شناخته شده است و این نشان میدهد که کشورمان در منطقه از جایگاه بالایی برخوردار است، حضور ایران در این سازمان به نفع ما است و ما میتوانیم مانند سایر کشورها از مزیتهای این سازمان بهرهبرداری کنیم. این عضویت قطعا در سیاستهای خارجی و دیپلماسی کشورمان هم تاثیرگذار خواهد بود،
حضور رئیس جمهور و اشتیاق دستگاه دیپلماسی کشورمان برای عضویت در سازمان شانگهای نشاندهنده این است که نگاه ما به شرق بیشتر شده و ایران در جبههگیری غرب و شرق یا در سازمانهای سیاسی و اقتصادی کشورهای غربی میخواهد به نوعی خودش را به عنوان یک محور یا رکن نشان بدهد تا کمتر نیازمند غرب باشد. در واقع ایران میخواهد نیازهای خودش را از طریق کشورهای شرقی و منطقهای برآورده کند. هر چند که هیچ اعتباری به روسیه و چین نیست و این کشورها تا کنون به ما نشان دادهاند که در بزنگاهها که به آنها نیاز داریم پشت ما را خالی میکنند اما با همه این تفاسیر من فکر میکنم ایران با توجه به کم بودن فاصله و روابط خوبی که با کشورهای همسایه دارد، از طرفی با مراوداتی که میتواند با کشورهای عضو سازمان شانگهای داشته باشد، تا حد زیادی میتواند به اهداف خودش در رویارویی با غرب دست پیدا کند. البته این در شرایطی است که صداقت و منافع طرفینی وجود داشته باشد، در این صورت کشورهای منطقه از پتانسیل خیلی خوبی برخوردار هستند برای اینکه ایران با استفاده از آن بتواند مشکلات اقتصادی که گریبانگیرش شده است را مرتفع سازد.»
چالشها و فرصتهای شانگهای
یوسف مولایی، استاد حقوق بینالملل امروز در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشته است: «سازمان شانگهای براساس یک سازمان امنیتی بوده و پیشتر چین و فدراسیون روسیه برای مقابله با تهدیدات ناتو و تهدیدات جنبشها یا جریانهای فکری افراطی یا جریانهای تروریستی افراطی و مذهبی تاسیس کردند و بحثهای اقتصادی بعدا از 2014 به این طرف به آن اضافه شد. آنجا هم بحثها در ارتباط با اقتصاد، نفت، گاز و فعالیتهای مربوط به آب شیرین بود و دنبال این بودند تا یک بازار تجاری منطقهای در چارچوب شانگهای ایجاد شود واینها همه به صورت پروژههای اقتصادی در داخل شانگهای مطرح است. اینکه ایران وارد این سازمان شد، البته الان یک مرحله از مراحلی که باید برای عضویت طی کند را طی کرده و بعد ازآن باید با تکتک کشورهای عضو مذاکرات دوجانبه انجام دهد. نظرات آنها را جلب کند و موافقت همه به صورت اجماع برای اجلاس بعدی تهیه شود و گزارشات مذاکرات و موافقتنامههای دوجانبه تکمیل و به رای گذاشته شود. ولی ورود به یک سازمان منطقهای آنهم در سطح شانگهای به خودی خود اقدام مثبتی است و برای همین ایران سالها تقاضا میکرد که به عنوان یک عضو دائم پذیرفته شود و بیشتر به خاطر مخالفت تاجیکستان این امر تحقق نمییافت. ولی پروژههای اقتصادی که وجود دارد وایران میخواهد بهرهبرداری کند، یک بخش مربوط به جاده ابریشم یا یک کمربند یک راه، است که ایران به نوعی از پیوستن به آن محروم شده و چینیها فعلا راه را از مسیر دیگری پیش میبرند. ولی در هر صورت تحقق واحد پول مشترک در کوتاهمدت دور از انتظار و بسیار جاهطلبانه است و به این راحتی نیست. دستیابی به پول واحد مستلزم طی کردن مراحل زیادی است و باید به لحاظ سیاسی خیلی با هم نزدیک شوند و همه استانداردهای جهانی که بر فعالیتهای اقتصادی حاکم است را بپذیرند. ایران اکنون عضو اف ای تی اف نیست و کشورهای دیگر هستند و اگر ایران بخواهد در پروژههای اقتصادی اینجا فعال باشد، برای جابجایی پول باید با نظام پولی جهانی هماهنگ باشد و بدون پیوستن به اف ای تی اف مقدور نخواهد بود. این پیوستن یک ظرفیتها یا فرصتهایی برای ایران تولید میکند ولی بهرهبرداری از این فرصتها مستلزم این است که ایران در داخل هم توانمندیهای خود را در حوزههای اقتصادی و سیاسی افزایش دهد. مثل برداشتن تحریمها یا الحاق و پذیرش عضویت دراف ای تی اف یا بکاربستن استاندارهای اف ای تی اف برای ایران بسیار مهم است. شفافسازی در مناسبات مالی اقتصادی اهمیت دارد و مثل سابق نیست.
یک نظامی هست که همه باید رفتارهای شفافی در داخل این نظام مالی، اقتصادی داشته باشند. لذا میتوان گفت در نگاه اول در کلیات یک گام مثبت است ولی تا ایران توانمندیهای خود را بالا ببرد و موانع بینالمللی بر سر راه مناسبات مالی جهانی را از میان بردارد و بگذرد و بتواند از این ظرفیتها استفاده کند، زمان خواهد برد. درحقیقت آینده مناسبات و نحوه تعامل ایران با جامعه جهانی مهم است. بههر حال دو عضو دائم شورای امنیت که عضو 1+5 هم هستند از بازیگران اصلی سازمان شانگهای هستند واگر ایران نتواند تنشزدایی کند و برجام را احیا نماید، تنشهای سیاسی وامنیتی بزرگی پیش رو خواهد داشت و پرونده دوباره به شورای امنیت خواهد رفت و اینکه روسیه و چین بخواهند علیه ایران رای دهند و از آن طرف ایران بخواهد مناسبات خود را با این دو کشور در داخل شانگهای افزایش دهد، خیلی وضعیت پیچیدهای خواهد بود. درواقع برجام نقش دارد و نقش زیادی هم دارد، برای اینکه مناسبات ایران را با جامعه جهانی عادی میکند. جامعه جهانی یعنی کشورهای جامعه جهانی که در راس آنها دو عضودائم شورای امنیت یعنی چین و فدراسیون روسیه هم هستند.»
هیس! اروپاییان فریاد نمیزنند
حنیف غفاری، تحلیلگر مسائل بینالمللی امروز در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشته است: «در حالی که تروئیکای اروپا تلاش میکند به بازی وقیح و خفتبار ضدایرانی خود در زمین واشنگتن ادامه دهد، پروژه تحقیر آنها توسط کاخ سفید با سرعت و شدتی بیسابقه در حال طی شدن است! نخستین شوکی که 26 عضو اروپایی ناتو از دولت بایدن دریافت کردند، مربوط به نحوه عقبنشینی آمریکا از افغانستان بود. پایگاه بگرام در یک چشم بر هم زدن و بدون آنکه شرکای آتلانتیکی آمریکا و حتی نیروهای ارتش افغانستان در جریان قرار بگیرند، تخلیه شد و طالبان هم در یک چشم بر هم زدن، تسخیر کابل را به سرانجام رساند. «ینس استولتنبرگ» دبیرکل ناتو و «جوزپ بورل» مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی، هر ۲ اذعان کردند تکروی آمریکا در افغانستان، منجر به بروز شکافی عمیق میان اعضای پیمان آتلانتیک شمالی شده و فراتر از آن، ایده «ایجاد ارتش واحد اروپایی» را در میان 26 عضو اروپایی این پیمان تقویت کرده است.
در حال حاضر، سران اتحادیه اروپایی در صددند هر چه سریعتر 5 هزار نظامی را در قالب «نیروی واکنش سریع اتحادیه اروپایی» در قاره سبز مستقر کرده و پس از مدتی کوتاه با پروراندن و تقویت این هسته اولیه، به ساختاری جایگزین ناتو دست پیدا کنند. اروپای شکننده، دیگر میداند وجهالمصالحه بازی سیاستمداران آمریکایی با یکدیگر شده است! این سرنوشت محتوم بازیگرانی است که امنیت و سرنوشت سیاسی- بینالمللی خود را به واشنگتن گره زدهاند. بین سالهای 2017 تا 2021، زمانی که دونالد ترامپ با رویکردی سلبی و تند، آتلانتیسم و پیوندهای رایج در ساختار کهنه و منسوخ ناتو را به چالشی سخت کشید، بازیگران اروپایی برای خروج وی از کاخ سفید لحظهشماری میکردند. آنها تصور میکردند حضور دموکراتها در مسند قدرت، مولد آرامشی مثالزدنی در ناتو و بازتعریف خطوط و اصول کمرنگشده در درون پیمان آتلانتیک شمالی خواهد شد اما امروز در مقابل معمای سختتری قرار گرفتهاند!
ماجرا به این نقطه ختم نمیشود! اخیرا انگلیس -که از اتحادیه اروپایی جدا شده است- آمریکا و استرالیا در تلاش برای مقابله با قدرت فزاینده چین از امضای یک عهدنامه ویژه برای به اشتراک گذاشتن فناوریهای پیشرفته دفاعی خبر دادند. این شراکت به استرالیا امکان میدهد برای نخستینبار با استفاده از اطلاعات سری نظامی آمریکا زیردریاییهایی با نیروی محرک هستهای بسازد. این پیمان «اوکاس» نام دارد و شامل همکاری در زمینه هوش مصنوعی، فناوری کوآنتومی و سایبری خواهد بود. نکته اصلی اینجاست که امضای این عهدنامه، مترادف با حذف بازیگران اروپایی عضو ناتو از معادلات امنیتی اقیانوسهای هند و آرام است!
آمریکا در جریان امضای این عهدنامه، رسما فرانسویها را به حاشیه رانده و حتی از استرالیا خواسته است معامله با پاریس بر سر ساخت زیردریایی را متوقف کند! ژان ایو لودریان، وزیر خارجه فرانسه، که نتوانسته است خشم خود را از این اقدام آمریکا کتمان کند، انعقاد این عهدنامه سهجانبه را «بیرحمانه» و «خنجر از پشت» دانسته است. فرانسه سال ۲۰۱۶ برنده یک قرارداد 90 میلیارد دلاری (دلار استرالیا) برای ساخت ۱۲ زیردریایی برای نیروی دریایی استرالیا شده بود که بزرگترین قرارداد دفاعی استرالیا بود. اکنون، فرانسه قربانی بازی سهجانبهای شده است که واشنگتن در رأس آن قرار دارد! این یعنی خیانت علنی واشنگتن به اصلیترین عضو اروپایی ناتو!
بهتر است امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه و وزیر خارجهاش لودریان به جای خشم و فریاد از وقایعی که اخیرا رخ داده، کمی روی ثوابت و متغیرات سیاست خارجی کشورشان متمرکز شوند! این قاعده درباره ژرمنها نیز صادق است. مرکل و مکرون طی سالهای اخیر کشورهایشان را به مهرههای بازی امنیتی آمریکا در نظام بینالملل تبدیل کردند. فرانسویها نقش یار کمکی آمریکا را در پروسه ایجاد، بازتعریف و تقویت داعش در غرب آسیا، افغانستان و شبهقاره هند ایفا کردند و ژرمنها نیز پایگاه نظامیـ امنیتی «رامشتاین» در این کشور را به اتاق عملیات آمریکا علیه جریان مقاومت در منطقه تبدیل کردند. در حقارت بازیگران اروپایی همین بس که مرکل و مکرون، پس از آگاهی نسبت به جاسوسی آمریکا از مکالمات خود و جمعآوری اطلاعات دهها میلیون نفر از شهروندانشان (که با مدیریت آژانس امنیت ملی آمریکا صورت گرفت)، مانع بررسی این پرونده شدند. آنها به وضوح میدانستند اگر این پرونده را در معرض دید و قضاوت افکار عمومی قرار دهند، آمریکا نیز اسناد سرسپردگی امنیتی پشت پرده ژرمنها و فرانسویها به خود را افشا خواهد کرد!
آری! پاریس و برلین از دولت بایدن نیز مانند دولت ترامپ خشمگین هستند و طی روزهای اخیر، رسانههای اروپایی به محملی برای انتقاد از آمریکا تبدیل شدهاند. در هر حال بهتر است اروپاییان فریاد نزنند! آنها قاعدتا نباید از حداقلیترین تبعات و نتایج سرسپردگی خود به کاخ سفید طلبکار و شاکی باشند. این سرنوشت را خود اروپاییان رقم زدند.»
دیدگاه تان را بنویسید