ايده فيلم «گاو» از کجا آمد؟

کد خبر: 154358

قلم و کاغذ بردار و بنويس، فکرهايي براي يک نمايشنامه به ذهنم آمده.» و نمايشنامه گاو را نوشت. ايده‌اش را هم از درون هذيان‌هاي يک بيمار رواني گرفته بود که آن را به يک شاهکار تبديل کرد.

سلامت: احمد محيط از روان‌پزشکان باسابقه و فعال در عرصه شعر و ادبيات است که چندين کتاب ترجمه و تاليف دارد. او به مدت 14 سال مسوول بخش بهداشت روان سازمان بهداشت جهاني در منطقه مديترانه شرقي بود و براي اين کار در مصر زندگي مي‌کرد. او همچنين پايه‌گذار گروه ادبيات انجمن جهاني روان‌پزشکي است. در اين گروه تلاش مي‌شود ضمن حمايت از روان‌پزشكان شاعر و نويسنده، به حل مشكل بيماران رواني از طريق ادبيات درماني بپردازند. دکتر محيط در اين گفت‌وگو هم از ادبيات درماني مي‌گويد، هم از خاطراتش با نويسندگان و شاعران پزشک ايراني به خصوص دکتر غلامحسين ساعدي که فيلم معروف گاو براساس نمايشنامه او ساخته شد. او مي‌گويد غلامحسين ساعدي شخصيت مش‌حسن را در «گاو» از يکي از بيماران رواني‌اش برگرفته است. تازه‌ترين كتاب احمد محيط ترجمه‌اي با عنوان «هايكوها؛ اين جهان ديگر» (اثر ريچارد رايت) است كه توسط انتشارات نگاه عرضه شده است. سلامت: آقاي دكتر! چه زماني کار روان‌پزشکي را شروع کرديد؟ من سال 1347 از دانشگاه علوم پزشکي فارغ‌التحصيل و پزشک عمومي شدم. بورد روان‌پزشکي‌ام را در سال 1357 از آمريکا گرفتم و بعد از 10سال به ايران برگشتم. من علاوه بر روان‌پزشکي 2 سال هم روي تخصص مغز و اعصاب کار کردم. سلامت: چرا اين رشته را انتخاب کرديد؟ آن زمان وقتي وارد دانشکده پزشکي مي‌شديم 7 سال اول را عمومي مي‌خوانديم و بعد مي‌توانستيم به سمت رشته‌هاي تخصصي برويم. در بين اين تخصص‌ها رشته روان‌پزشکي هم وجود داشت که با مسايل مربوط به فکر، حالت‌هاي خلقي و هيجاني و رفتارهاي فردي سروکار دارد؛ اختلال‌هايي که در اين زمينه پديد مي‌آيد ممکن است ريشه رواني، ارثي يا شيميايي مغزي و... داشته باشد که همه اينها موضوع تخصص روان‌پزشکي است. سلامت: علقه‌هاي ادبي و شعري‌تان در اين انتخاب تاثيري نداشت؟ بي‌شک تاثير داشت. من از سال دوم پزشکي انتخابي غير از روان‌پزشکي نداشتم و مي‌دانستم که به آن رشته مي‌روم. در آن زمان روان‌پزشکي رشته‌اي نبود که خيلي‌ها داوطلبش شوند. در سال آخر که سال انترني بود و دانشجو بايد به‌طور مستقل در بخش، کشيک مي‌داد و مريض معاينه مي‌کرد من اولين جايي را که انتخاب کردم بيمارستان روان‌پزشکي بود در حالي که رتبه بالاتري داشتم و مي‌توانستم جاي ديگري هم بروم. سلامت: قبل از آن، کار شعر و ادبيات مي‌کرديد؟ بله ولي نه به صورت مداوم. از دوراني که در بيمارستان روزبه انترني مي‌کردم خاطرات زيادي با دکتر غلامحسين ساعدي دارم. او هم در آن موقع تخصص روان‌پزشکي را مي‌گذراند. زماني بود که داشت نمايشنامه «گاو» را مي‌نوشت. وقتي با هم کشيک بوديم ساعت 3 بعدازظهر مي‌رفت و بيمارستان را به من مي‌سپرد و بعد از چند ساعت با آن موتورهاي سه‌چرخ برمي‌گشت و مي‌نشستيم با هم به صحبت‌کردن. يک شب گفت: «قلم و کاغذ بردار و بنويس، فکرهايي براي يک نمايشنامه به ذهنم آمده.» و نمايشنامه گاو را نوشت. ايده‌اش را هم از درون هذيان‌هاي يک بيمار رواني گرفته بود که آن را به يک شاهکار تبديل کرد. سلامت: يعني ايده اصلي «گاو» براساس ارتباط ساعدي با يک بيمار به دست آمد؟ بله، شخصيت «مش‌ حسن» که خودش را گاو تصور مي‌کرد از روي مشکلات يک بيمار شکل گرفت. البته ساعدي به دنبال ريشه‌هاي اجتماعي قضيه رفت در واقع آن بيمار دقيقا همين حالتي را نداشت که در تئاتر و فيلم گاو مي‌بينيم. با اين حال همان بيمار جرقه اصلي را در ذهن ساعدي زده بود. بيماري بود که خودش را چيز ديگري فرض مي‌کرد. سلامت: شما آن بيمار را نديديد؟ نه، نديدم. ولي ساعدي برايم توصيفش کرد. رفت توي اتاقش و نوشتن گاو را شروع کرد. 3، 4 روز بعد داريوش مهرجويي فيلمساز به بيمارستان آمد. مهرجويي آن موقع از معدود کساني بود که اتومبيل بنز داشت. يادم هست اولين باري که سوار ماشيني در آن سطح شدم با مهرجويي و ساعدي بود. آن دو شروع کردند درباره اين نمايشنامه با هم صحبت کردن. من ساعدي را مرتب مي‌ديدم. آدم جالب و بسيار شريفي بود. به بيمار به صورت ابزار نگاه نمي‌کرد و عمق جنبه‌هاي انساني بيمارش را مورد توجه قرار مي‌داد. سلامت: تخصص روان‌پزشکي در نگاه و آثار ساعدي چه تاثيري داشت؟ معمولا نويسندگان ما کمتر سراغ مطالعه روان‌شناسي و جامعه‌شناسي مي‌روند. اين مطالعه‌ها چه تاثيري در روند کار نويسندگان مي‌گذارد؟ به نظرم در مورد آثار ساعدي خيلي تاثير داشت. اصلا فکر مي‌کنم ساعدي روان‌پزشکي را به همين خاطر انتخاب کرده بود كه كار ادبي مي‌كرد. نزديکي روان‌پزشکي با علوم انساني براي او مساله مهمي بود. نويسندگان مطرحي در دنيا اين شغل را داشته‌اند؛ مثل آنتوان چخوف. مشخص است كه تجربه‌ها و تخصص پزشکي چخوف در آثارش کاملا تاثيرگذار بوده. زماني مرحوم دکتر ميربها و دکتر حسن مرندي هم در بيمارستان روزبه بودند. آنها دوست ساعدي بودند و در حوزه‌هاي فلسفه و ادبيات کار مي‌کردند. به‌طور کلي دهه 40 در ايران هم دوره شکوفايي هنري بود و هم به دليل فشار و اختناقي که وجود داشت، زمان در خود فرورفتن؛ در خود فرو رفتني که به خلق آثار مهمي منجر شد. در دهه 40 جريان‌هاي سياسي ما هم به سمت زيرزميني شدن حرکت کرد. سلامت: بعضي‌ها در برخورد با شاعران و نويسندگان، همين انزوا يا در خود فرو رفتن را دستمايه قرار مي‌دهند و آنها را افرادي غيرعادي و منزوي و جامعه گريز توصيف مي‌کنند. اين مساله ناشي از چيست؟ اين مساله‌اي چند بعدي است. يک بخش‌اش به نياز نويسنده به خلوت کردن با خود برمي‌گردد. بخشي از آن هم متاسفانه به دليل تصوير بالانشينانه‌اي است که شايد بت‌سازي روشنفکران به آن دامن زده است. بت‌سازي از روشنفکران امروز بيش از گذشته وجود دارد. هرقدر روشنفکران و شاعران را بي‌جهت بالا ببريم، جلوي نقد درست آنها را مي‌گيريم. نقد در ايران هميشه به خاطر اين حريم‌هاي ساختگي عقب مي‌ماند و حق طبيعي مردم را براي ديدن واقعيت آثار ادبي و هنري زايل مي‌کند. سلامت: تنهايي و نگرش سهراب سپهري را چطور مي‌بينيد؟ من خودم با سهراب دوره‌هاي مختلفي داشتم. زماني که دانشجو و راديکال بوديم از کنار سهراب حداکثر با يک لبخند طنزآميز رد مي‌شديم. بعد او کم‌کم با اشعارش خودش را به من نشان داد. سهراب يکي از آدم‌هايي بود که اين تلنگر را به من زد که وسيع‌تر از شعارها فکر کنم و وسعت دنيا را فراموش نکنم. مرگ او اگرچه زودهنگام بود ولي ناشي از بيماري بود. او اصلا مرگ‌انديش نبود. شما رگه‌هايي از مرگ‌انديشي را در هدايت مي‌بينيد ولي در سهراب هرگز. فروغ هم مرگ‌انديش نبود. درمورد فروغ هميشه يک نکته ته ذهنم داشته‌ام و آن اين است که مرگ او مايه تاسف بزرگي شد ولي فکر مي‌کنم فروغ به اوج خودش رسيد و رفت. نمي‌دانم چرا فکر مي‌کنم نقطه اوج کار فروغ درست در سال‌هاي قبل از رفتنش بود. من هرگز او را نديدم ولي از طريق ساعدي خيلي زياد درباره‌اش مي‌شنيدم. مثلا مي‌گفت ديشب به مطبم آمده و روي ديوار مطب نوشته است «تنها صداست که مي‌ماند.» ساعدي مي‌گفت آمده و ديوار مرا خراب کرده ولي آن را رنگ نمي‌زنم. سلامت: آقاي دکتر! آيا با خواندن شعر مي‌توان به شناخت شاعر رسيد؟ نه به‌طور کامل ولي تا حدي امکان‌پذير است. چون شاعر هميشه آن کسي نيست که در زمان سرايش شعرش بوده. جوابش يک کلمه است و آن تغيير است. همه‌چيز درحال تغيير است. من اگر چيزي را که امروز مي‌نويسم، فردا بنويسم قطعا متفاوت خواهد بود. به نظرم تنها مفهوم تغييرناپذير در دنيا خود «تغيير» است. سلامت: آيا بيماري داشته‌‌ايد که شعر و ادبيات کار کند؟ بله خيلي زياد. سلامت: مشکلشان چه بوده؟ متفاوت بوده. سلامت: نکته مشترکي بين‌شان نديديد؟ مسايل مشترکي وجود دارد، مخصوصا در مورد حساسيت‌ها نسبت به افراد و محيط و توقع بالا براي فهميده شدن و ديده شدن. همچنين غم و افسردگي نسبت به بسياري از امور واقعي مثل روابط و مسايل اجتماعي. به هرحال هنرمند به دليل اينكه شاخک‌هاي پذيرنده‌تري دارد حساسيت بيشتري دارد. سلامت: آيا تا به حال به بيمارانتان نسخه ادبي توصيه کرده‌ايد؟ استفاده از ادبيات در درمان بيماران يکي از نکاتي است که در گروه ادبيات انجمن جهاني روان‌پزشکي پيگيري مي‌کنيم. مي‌توان اين موضوع را به عنوان بخشي از درمان‌هاي تکميلي بيماران يا بخشي از کاردرماني در محيط بيمارستان درنظر گرفت که جلسه بگذارند و براي هم داستان و شعر بخوانند. کاردرماني يعني کمک به بيمار براي يادگيري يک کار و فعال شدن. سلامت: در ايران اجرا شده است؟ در ايران نه ولي مي‌دانم که 2،3 نفر از همکاران ما در گروه ادبيات انجمن جهاني روان‌پزشکي که فرانسوي، آرژانتيني و روسي هستند از اين روش استفاده کرده و به نتايجي رسيده‌اند. اين کار بايد به صورت گروهي انجام شود تا بيمار را از درون خودش خارج کند. بيماري‌هاي رواني به 2 دسته خفيف و جدي تقسيم مي‌شود که ريشه‌ها و پيامدهاي متفاوتي دارد. کساني هستند که صداهايي در خودشان مي‌شنوند و ذهنيت عجيبي دارند و بايد از داروهاي سنگين استفاده کنند. براي کمک به آنها مي‌توان از ورزش، کار ادبيات استفاده کرد تا مثلا به صورت گروهي كتابي را بخوانند و بگويند چرا شخصيت‌ها فلان رفتارها را کردند و اين‌طور عمل کردند و... سلامت: شما در گروه ادبيات انجمن جهاني روان‌پزشکي چه برنامه‌هايي را دنبال مي‌کنيد؟ کمک به معرفي کساني که در کنار شغل روان‌پزشکي، فعاليت ادبي مي‌کنند. کمک به انتشار و مطرح شدن آثار ادبي بيماران. ايجاد زمينه‌هاي استفاده از ادبيات براي درمان. جستجوي علايم مفيد براي علم روان‌پزشکي در آثار ادبي. مثلا اگر کتاب‌هاي داستايوفسکي را بخوانيد، مي‌توانيد نيمي از بيمارهاي رواني را در آن ببينيد يا داستان‌هاي ويرجينيا وولف، آنتوان چخوف، مولانا و سعدي سرشار از اين نکات است. همچنين برخي شخصيت‌ها در رمان‌هاي صادق هدايت، محمود دولت آبادي، غلامحسين ساعدي و اسماعيل فصيح وجود دارد که شبيه بيماران واقعي هستند. سلامت: آيا ادبيات بايد براي جامعه نسخه بپيچد؟ ادبياتي که نسخه بپيچد ادبيات نيست. ادبيات بايد روح زمانه‌اش را منتقل کند. حال اگر در جريان انتقال روح زمانه به صورت طبيعي توصيه‌اي براي حرکت جامعه داشته باشد، پذيرفتني است ولي نويسنده و شاعر نبايد خودش را در جايگاه يک درمانگر ببيند. ادبيات و ساير هنرها مطلقا نبايد نسخه بپيچند. به عنوان مثال سينما بايد آينه جامعه‌اش باشد. بزرگ‌ترين نقش هنر، واداشتن مخاطب به انديشيدن است. نسخه بايد از درون ذهن خواننده يا بيننده زاده شود. فيلم «جدايي نادر از سيمين» (اصغر فرهادي) که اخيرا نمايش داده شد، هيچ نسخه‌اي براي جامعه نمي‌پيچد ولي مخاطب را به شدت تکان مي‌دهد. در اين فيلم حق با نادر است يا سيمين؟ آيا اصلا حقي وجود دارد؟ همين که اين فيلم به ما هشدار مي‌دهد خانواده در ايران به كدام‌سو دارد مي‌رود کافي است تا در ما اثر بگذارد. در كار هنري لازم نيست راه‌حلي ارائه کنيم و لازمه آن اين است که هنرمند فروتن و خلاق باشد. اين چيزي است که خيلي کم است چرا که هنرمندان ما عموما مي‌خواهند نسخه بپيچند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها