جاده اي پر از سياهي و سفيدي

کد خبر: 329532
سرویس فرهنگی « فردا »: درون يک اتوموبيل در سياهي حرکت مي کنيم و به موسيقي گوش مي دهيم. تصويرروشن مي شود و مي فهميم در تونل بوده ايم. چند تونل ديگر را هم رد مي کنيم. سياهي و سفيدي را تجربه مي کنيم. با زنگ تلفن مي ايستيم و خبري باعث برگشتن مي شود. پس، قرار نيست از سياهي و سفيدي خلاص شويم و بايد همان مسير طي شده را برگرديم. هنگام دورزدن اتوموبيلي نزديک است تا باما برخورد کند. پس محکم آماده مي شويم براي خطر و خطرکردن! آغازي چنين گيرا و جذاب از پرويز شهبازي.حالا کمي آرام مي گيريم و نازنين را مي بينيم که قرار است قهرمان ما باشدو فيلمساز ظالمانه! چندين قفل آهنين را جلوي پايش بگذارد. کسي که در صحنه جمع کردن خرت و پرت هايش به سحر مي گويد: من شهرستانيم ، ناخواسته بايد به جنگ بدان و ددان روزگار برود . يک شهرستاني ساده دل، منظم و مرتب ومثبت که آمده درس بخواند تا همچون خواهرش که مي فهميم او نيز در درس واخلاق نمونه است. اهل هيچ چيزي نيست. با هيچ مرام و منشي ، نه مخالفت مي کند و نه خود را از آن دور مي کند.در شب نشيني هاي سحر و دوستانش شرکت مي کند و حتي با آنها مي خندد،کنار تجمع هاي دانشجويي مي نشيند ، اما در همه آنها حد و حدودش را رعايت مي کند و فراتر از آن نمي رود. بازي نازنين بياتي ، بسيار راحت و روان ، طبيعي و منطقي جلوه مي کند.وقتي دلخور است از دست سحر، وقتي در تلاش است براي نجات سحر، وقتي که پاسپورت سحر را در چمدانش مي يابد؛ دلخوري ، تلاش و بهم ريختگي اش را با حرکات و جست وخيز بي معني و غلو شده نشان نمي دهد.بيان و بدنش به شدت کنترل شده است و بازي اي واقعي از لحظاتي که دربند آن قرار گرفته ، به ما ارائه مي دهد.نازنين با اسباب و اثاثي اش وارد خانه جديد ش مي شود و حالا مي خواهد به عنوان يک خانم خانه خودش را محک بزند، از آنچه لابد مادرش ( که هرگز اورا نمي بينيم) در شهرشان ، به او آموخته. يک زندگي سالم. پس در اولين قدم تصميم به آشپزي مي گيرد، اما ورود مهمانان از ديد او ناخوانده و تجربه اي که تاکنون به اين شکل نداشته ، معادلاتش را بهم مي زند. از اين صحنه،اولين ضربه براي رشد جريان سازندگي نقش وارد مي شود . حالا نقش نازنين پيچيده تر مي شود و اين پارادوکس ميان زندگي سنتي در شهرش و زندگي مدرن (واقعا مدرن!) در دل کلان شهري چون تهران بازي سختي مي طلبد که نازنين بياتي از عهده آن به خوبي بر مي آيد و نقش را لحظه به لحظه تکامل مي بخشد.از اينجاست که بايد با موضوع رفت و آمد ها کنار بيايد ، با حوادث تلخي که برايش پيش خواهد آمد، با زمانه اي که در آن زندگي مي کندوهمه اينها البته مديون ميزانسن هاي درست هم هست، مديون صحنه آرايي ، نورو نورپردازي و صدا و مدل فيلم را که فکر فيلمساز طرح ريخته و به زندگي شبيه اش کرده است.در سکانسي بسيار زيبا و تاثيرگذار، نازنين به سراغ دفتر بيمه که دربالاترين طبقه ساختماني است مي رود و پس از شنيدن پاسخ دستيار صاحب دفترکه در حال بستن درب است ، از نقطه نظر او پايين را مي بينيم. آني اين حس دست مي دهدکه راهي جز خودکشي براي نازنين باقي نمانده.کمي بعد باز ازنقطه نظر او تمهيد دوربين روي دست از پله ها پايين مي آييم تا نوعي سقوط تدريجي را احساس کنيم. از يک طرف فاصله با زمين کم و کمتر مي شود که نشان خوبي است و از طرف ديگر به دام و چاله افتادن نازنين قوي و قوي تر مي شود که اصلا خوب نيست و ما ميان اين دو دلي چاره اي نداريم جز اينکه پايان خوبي را براي قهرمان مان تصور نکنيم. فيلمساز مي خواهد از پس حوادثي که پشت سر هم بر سر نازنين آوار مي شوند ،تلخي شيريني را به بيننده انتقال دهد. هرگز قرار نيست در پايان سپيدسواري منجي به موقع به نجات نازنين برسد ، حتي اگر از خانواده اش هم مخفيانه با تاکيد بر اينکه مادر نفهمد درخواست پول مي کند.هرگز قرارنيست فيلم به يک ملودرام تنزل يابد، بلکه قرار است عواقب اين ماجراها تلنگري بر ذهن و فکر ما وارد کند. منبع: بانی فیلم
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها