یک خط هماهنگ تخریب
در ماههای اخیر، شاهد شکلگیری موجی از هجمهها علیه چهرههای شاخص انقلاب از جمله محمدباقر قالیباف، حجتالاسلام اژهای و سردار حسنزاده بودهایم که بیش از آنکه با هدف اصلاح و ارتقای کارکرد نظام باشد، رنگ و بوی منازعه و دوقطبیسازی دارد.
صبح نو نوشت:حمله جریانهای شبه انقلابی به محسنی اژه ای، قالیباف و سردار حسنزاده در جهت التهاب آفرینی در بدنه نیروهای مومن و انقلابی صورت میگیرد. «صبح نو» در گزارشی به ابعاد این تخریب پرداخته است
در ماههای اخیر، شاهد شکلگیری موجی از هجمهها علیه چهرههای شاخص انقلاب از جمله محمدباقر قالیباف، حجتالاسلام اژهای و سردار حسنزاده بودهایم که بیش از آنکه با هدف اصلاح و ارتقای کارکرد نظام باشد، رنگ و بوی منازعه و دوقطبیسازی دارد. نقطه تمرکز این جریان درباره حمله به قالیباف به بهانه موضوع حجاب و قانون عفاف است، امری که به صورت آشکار نشان میدهد برخی گروهها، خطوط قرمز قانونی و اخلاقی نظام را به سادگی کنار میگذارند. این جریان درک دقیقی از واقعیتهای پس از جنگ و شرایط حساس اجتماعی ندارد و به جای رویکردی عقلانی و مبتنی بر مصالح کلان، هر روز پروژهای جدید را با هدف پیشبرد منافع سیاسی و ایجاد التهاب اجتماعی راه میاندازد.
حمله به قالیباف، با تمرکز بر موضوع حجاب، نمونه بارز سوءاستفاده از مسائل ملی برای اهداف جناحی است. متأسفانه گاهی دیده میشود که برخی جریانها از عدم اجرای کامل یا تأخیر در اجرای قانون فعلی عفاف و حجاب، نه بهعنوان فرصتی برای اصلاح، بلکه بهعنوان ابزار فشار و تخریب استفاده میکنند. در روزهایی که رهبر انقلاب بر جدیت در اجرای قانون تأکید کردهاند، جریانهای سوپرانقلابی با نمایش مطالبهگری افراطی، تلاش میکنند دوگانهای کاذب میان نهادهای نظام و بخشی از جامعه ایجاد کنند. این اقدام نهتنها مشروعیت نهادهای قانونی را خدشهدار میکند، بلکه بیش از پیش باعث ایجاد فضای بیاعتمادی و التهاب در جامعه میشود.
تحلیل وضعیت میدانی تجمعها مقابل مجلس و دیگر نهادهای رسمی نشان میدهد که بخش قابلتوجهی از بدنه تجمعکنندگان دغدغهمند و مذهبی هستند، اما هدایت جریانهای خاص، موجب شده است که این حرکتها به ابزار سیاسی تبدیل شوند.
از سوی دیگر، برخی رسانهها و شبکههای اجتماعی بهعنوان ابزار دست جریانهای سوپرانقلابی عمل کردهاند و بدون مستندات کافی، اظهاراتی درباره اقدامات قالیباف و دیگر مسئولان منتشر میکنند که بهطور مستقیم نهادهای مورد اعتماد نظام را هدف قرار میدهد. این کارکرد رسانهای، تضاد بین بدنه و رأس حاکمیت را بزرگنمایی کرده و بهنوعی همان پازل مورد نظر اصلاحطلبان رادیکال را تکمیل میکند.
جریان سوپرانقلابی نه به دنبال حل واقعی مسائل، بلکه به دنبال ایجاد بحران و فرصتسازی برای طرح ادعاهای خود است.
بررسی واکنش رهبر انقلاب در دیدار رمضانی با دانشجویان نشان میدهد که ایشان با دقت رفتار فرماندهان و مدیران نظام را تأیید و از بروز شکاف میان بدنه نیروهای انقلابی و مسئولان جلوگیری کردند. این تأکیدات، به روشنی نشان میدهد که حملات و هجمههای سوپرانقلابیها، نهتنها مشروع نیست، بلکه با روح و منطق رهبری انطباق ندارد. رفتار این جریان، در نهایت بیشتر به ایجاد آشوب رسانهای، تحریف واقعیات و فشار بر مسئولان برای اهداف شخصی و جناحی شباهت دارد تا تلاش برای اصلاح واقعی امور.
حمله به قالیباف در پرونده حجاب، نمونهای از پروژههای جریان سوپرانقلابی است که با نادیده گرفتن مصالح کلان نظام تلاش میکند با به راه انداختن مناقشههای کاذب، اعتماد عمومی و انسجام داخلی را مخدوش کند. این رفتار، بیش از هر زمان، تفاوت ماهوی جریان سوپرانقلابی با انقلابیون واقعی را آشکار میسازد و نشان میدهد که آنان نه مدافع آرمانهای نظام، بلکه پیگیر منافع جناحی و رسانهای خود هستند.
جریان سوپرانقلابی و ماجرای دارستانی
ماجرای مهری طالبی دارستانی، کارمند سابق ستاد امر به معروف و نهی از منکر نیز نمونهای روشن از نحوه استفاده جریانهای خاص از مسائل اجتماعی برای ایجاد دوگانهسازی و تخریب نهادهای نظام است. درحالیکه قوه قضائیه و نهادهای امنیتی با رعایت جوانب موضوع سعی در کم کردن التهاب دارند، جریان سوپرانقلابی با بزرگنمایی موضوع و انتشار ادعاهای غیرمستند، آن را به پروژهای علیه نهادهای قانونی نظام تبدیل کرد.
بر اساس گزارشها، دارستانی به دلیل حضور و سخنرانی در تجمعهای حجاب و عفاف به دادسرا احضار شد و پس از طی مراحل قانونی، با سلامت کامل از محل خارج شد. بااینحال، برخی نمایندگان مانند محمد منان رئیسی و رسانههای مرتبط با جریان مورد نظر، با انتشار گزارههای کذب از سکته و فشار عصبی شدید دارستانی، سعی کردند چهره نهادهای قضایی و امنیتی را مخدوش کنند. این ادعاها، دور از واقعیت پزشکی، به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شد و به صورت غیرمستقیم، نهادهای متولی امنیت و قانونگذاری کشور را هدف قرار داد.
نکته کلیدی در این جریان، عدم ارائه مستندات پزشکی و تکیه بر روایتهای غیرموثق است. قوه قضائیه و منابع آگاه صراحتا اعلام کردند که دارستانی در هیچیک از بررسیهای قلبی و مغزی دچار سکته نشده و سلامت وی تأیید شده است. بااینحال، جریان سوپرانقلابی تلاش کرده است با تحریف واقعیت، یک شکاف مصنوعی میان مردم و نهادهای قانونی ایجاد کند و با استفاده از احساسات عمومی، مشروعیت تصمیمات قضایی و امنیتی را زیر سوال ببرد.
تحلیل رفتار این جریان نشان میدهد که آنها هرگز به دنبال حل واقعی مسائل حجاب نبودهاند. پروژهسازی بر اساس ادعاهای کذب، هدفمند و با انگیزه سیاسی است؛ جریانی که با نمایش اعتراضهای ظاهری و انتشار گزارههای اغراقآمیز، زمینه تسویهحساب سیاسی و حزبی خود را فراهم میکند. حتی ادعاهای مربوط به سکته، بهگونهای طراحی شده است که موجب تخریب افکار عمومی علیه نهادهای نظام شود، درحالیکه هدف واقعی آنان محدود به مسائل مربوط به حجاب نیست، بلکه تلاش برای ایجاد بحران و بهرهبرداری رسانهای است.
اظهارات کاربران و رسانههای مجازی نیز نشان میدهد که این جریان با دامن زدن به روایتهای نادرست، تلاش دارد توجه عمومی را از مسائل اصلی و قانونی منحرف کرده و نارضایتی اجتماعی ایجاد کند. نمونه بارز این رفتار، انتشار روایت سکته دارستانی به فاصله یک روز از حضور در دادسرا بود، درحالیکه واقعیت پزشکی کاملا خلاف آن را نشان میداد. این اقدام، نشاندهنده رویکرد هدفمند جریان سوپرانقلابی در بهرهگیری از اخبار کذب و به راه انداختن موجهای رسانهای علیه نهادهای نظام است.
از منظر حقوقی، این جریان با توسل به فضای رسانهای و سیاسی، در واقع سعی دارد مصونیت قانونی و روند طبیعی بررسی قضایی را تضعیف کند. برخی نمایندگان و فعالان مرتبط با این جریان، با انتشار ادعاهای غیرمستند و ایجاد ابهام در افکار عمومی، در عمل اعتبار نهادهای قضایی و امنیتی را زیر سوال بردهاند و از ابزار رسانه و شبکههای اجتماعی برای تحریف واقعیت بهره بردهاند.
در نهایت، ماجرای دارستانی نمایانگر یکی از خطرناکترین رویکردهای جریان سوپرانقلابی است: استفاده از مسائل اجتماعی و قانونی برای منافع جناحی، دوقطبیسازی جامعه و تضعیف اعتماد عمومی به نهادهای متولی امنیت و قانون. این پروژهها بیش از هر زمان ضرورت تمایز بین انقلابیون واقعی و جریانهای خودخوانده سوپرانقلابی را نشان میدهد، چراکه این جریانها نه به دنبال حل مسائل واقعی، بلکه به دنبال تولید بحران، جلب توجه رسانهای و بهرهبرداری سیاسی هستند.
رفتار اخیر این جریان، پیامدهای اجتماعی و سیاسی جدی دارد. تخریب افکار عمومی، ایجاد شکاف میان مردم و مسئولان و بهرهبرداری جناحی از مسائل ملی، همه نشاندهنده یک برنامه سازمانیافته برای پیشبرد اهداف خاص است. بدون تردید، شفافسازی واقعیتها و واکنش مسئولانه نهادهای نظام، تنها راه مقابله با این موج تخریبی و بازگرداندن آرامش و اعتماد عمومی به مسیر قانونی و انقلابی است.
نقد بدون پایه به سردار حسنزاده
ماجرای سردار حسنزاده، فرمانده سپاه تهران بزرگ نیز نمونه دیگری از پروژهسازی جریان سوپرانقلابی برای تخریب چهرههای نظامی و انقلابی است. جریانهای خاص در ماههای اخیر با انتشار ادعاهای نادرست و تحریف واقعیتها تلاش کردهاند تصویری غلط از عملکرد سردار حسنزاده ارائه دهند، بدون آنکه هیچ مستند واقعی و قابل اتکایی داشته باشند. نمونه مشخص این رویکرد، ماجرای حضور ایشان در نمایشگاه «خودکفایی و صنعت هوشمند» در هفته بسیج است که به نادرستی به ایرانخودرو نسبت داده شد و ادعا شد سردار حسنزاده درباره ایرانخودرو اظهارنظر سیاسی کرده است. واقعیت اما کاملا متفاوت است: این همایش سالهاست با محوریت بسیج کارگران و کارخانجات سپاه تهران برگزار میشود و محل آن صرفا مجموعه ساپکو بوده است، نه ایرانخودرو.
این جریان با تمرکز بر چنین گزارههای کاذب، هدفی فراتر از نقد ساده را دنبال میکند: ایجاد دوگانه میان نیروهای نظامی و افکار عمومی و تقلیل اعتماد به فرماندهان نظامی. این روش، دقیقا همان خطی است که جریان اصلاحطلب رادیکال نیز در موارد مشابه دنبال میکند. جریان سوپرانقلابی نهتنها به دنبال اصلاح واقعی نیست، بلکه با تحریف واقعیات، فرصتسازی رسانهای و بهرهبرداری سیاسی، قصد دارد اعتبار نهادهای نظامی و تصمیمگیران انقلابی را خدشهدار کند.
واقعیت میدانی نشان میدهد که سردار حسنزاده در حاشیه این نمایشگاه، صرفا به گلایههای عمومی مردم از برخی شرکتهای خودروسازی اشاره کرده و هیچگونه اظهارنظر سیاسی یا جناحی نکرده است. این نکته، به روشنی تفاوت میان نقد واقعی مبتنی بر شواهد و اتهامات بدون پایه را نشان میدهد. جریان سوپرانقلابی، با حذف این واقعیتها، تصویر تحریفشدهای از اقدامات فرماندهان ارائه میدهد که مخاطب عام را به خطا میاندازد و موجب ایجاد شکاف مصنوعی میان نهادهای نظام و مردم میشود.
رفتار این جریان در نقد سردار حسنزاده، یک الگوی تکرارشونده در پروژههای رسانهای آنها است. آنها ابتدا یک موضوع خاص را انتخاب میکنند، سپس با بزرگنمایی، تحریف و انتشار اطلاعات نادرست، فضایی ایجاد میکنند که انگار مسئولان نظام عملکردی ضعیف یا سیاسی دارند. در ادامه، رسانهها و شبکههای اجتماعی به ابزار دست این جریان تبدیل میشوند تا روایت مورد نظر را به جامعه تزریق کنند. این روش، به وضوح نشان میدهد که هدف اصلی، ایجاد بحران رسانهای و دوقطبیسازی است، نه اصلاح واقعی یا بهبود عملکرد نهادهای نظامی.
از منظر راهبردی، رفتار جریان سوپرانقلابی با اصول و منطق رهبری انطباق ندارد. رهبر انقلاب بارها بر اهمیت اعتماد و انسجام میان بدنه نیروهای انقلابی و فرماندهان نظامی تأکید کردهاند و تأکید داشتهاند که بزرگنمایی مسائل و انتشار اخبار ناقص یا تحریفشده، میتواند شکاف خطرناکی ایجاد کند. جریان سوپرانقلابی اما بدون توجه به این تأکیدات، با انگیزههای جناحی و رسانهای، همچنان پروژههای مشابهی را دنبال میکند و نشان میدهد که هدفشان، نه مصالح کلان نظام، بلکه بهرهبرداری سیاسی کوتاهمدت است.
این رفتار، پیامدهای مستقیم بر روحیه نیروهای انقلابی و اعتماد عمومی دارد. تلاش برای تخریب فرماندهان و چهرههای نظامی، به خصوص در مقطع حساس امنیتی و سیاسی کشور، نهتنها اقدامی غیرمنطقی است، بلکه بهنوعی نتایج شبیه پروژههای جریان مخالف نظام عمل میکند. جریان سوپرانقلابی با اینگونه اقدامات، مسیر مشروعیتزدایی از نهادهای نظامی و ایجاد ابهام در عملکرد آنها را هموار میکند تا در نهایت، به اهداف جناحی و رسانهای خود برسد.
در جمعبندی، نقد بیپایه به سردار حسنزاده نمونه آشکار دیگری از رفتار جریان سوپرانقلابی است: استفاده از مسائل واقعی برای تحریف واقعیتها، بهرهبرداری رسانهای، ایجاد دوقطبی در جامعه و فشار بر فرماندهان نظامی. این الگو، بیش از هر زمان ضرورت تمایز میان جریانهای واقعی انقلابی و جریانهای خودخوانده سوپرانقلابی را نشان میدهد و اهمیت واکنش مسئولانه نهادها و رسانههای متعهد برای خنثیسازی این پروژهها را برجسته میسازد.
پروژه نقد به اژهای
پروژه نقد به حجتالاسلاموالمسلمین اژهای، با محوریت ادبیات «ترک فعل»، نمونه بارز دیگری از رویکرد جریان سوپرانقلابی است که تلاش میکند با بزرگنمایی مسائل محدود و تحریف واقعیتها، اعتبار نهادهای کلیدی نظام را زیر سوال ببرد. اظهارات مهدی کوچکزاده در صحن مجلس که اژهای و دیگر مسئولان قضایی را به ترک فعل متهم میکند، نهتنها فاقد شواهد مستند و قابل اتکا است، بلکه در تضاد آشکار با اصول روشن حقوقی و ساختار تصمیمگیری نظام قرار دارد. این پروژه بیش از آنکه هدف اصلاح داشته باشد، در مسیر ایجاد دوگانه میان مسئولان و افکار عمومی حرکت میکند.
اظهارات کوچکزاده، با تأکید بر «ترک فعل» و متهم کردن دستگاه قضا به نادیده گرفتن تخلفات، در واقع تلاشی برای فشار سیاسی و رسانهای بر نهاد قضایی است. او ادعا میکند رسیدگی محدود به یکی دو نفر، موجب میشود مردم رفتار سیستم قضایی را نتیجه نگاه سیاسی تلقی کنند، درحالیکه روال قانونی و مستندات موجود، خلاف این ادعا را نشان میدهد. جریان سوپرانقلابی، با انتشار گزارههای بدون پایه، سعی میکند برداشت عمومی را منحرف کرده و مشروعیت اقدامات قضایی و امنیتی نظام را خدشهدار کند.
روش این جریان به عدالت و اصلاح واقعی ختم نمیشود، بلکه پروژه نقد به اژهای، هدفش بهرهبرداری جناحی است. در واقع، رویکرد آنها به مسائل قضایی، مشابه پروژههای دیگرشان در حوزه فرماندهان نظامی و مجلس است: انتخاب یک موضوع واقعی، سپس بزرگنمایی و تحریف آن برای ایجاد مناقشه و دوقطبی. چنین رفتارهایی به وضوح نشان میدهد که جریان سوپرانقلابی بیش از هر چیز به منافع جناحی و رسانهای خود میاندیشد و کمتر توجهی به مصالح کلان نظام دارد.
واکنش رهبر انقلاب و تحلیل موقعیت نیز نشان میدهد که این پروژهها با منطق رهبری انطباق ندارد. ایشان بارها بر اهمیت انسجام داخلی، پرهیز از حاشیهسازی و احترام به تصمیمات مسئولان تأکید کردهاند. جریان سوپرانقلابی اما بدون توجه به این اصول، با تحریف واقعیتها و انتشار ادعاهای غیرمستند، در پی ایجاد موج رسانهای و فشار عمومی است. این رفتار، بیش از هر زمان، ضرورت تفکیک میان انقلابیون واقعی و جریانهای خودخوانده سوپرانقلابی را نشان میدهد.
نمونهای دیگر از اثرات این پروژه، نحوه برخورد با نمایندگان مجلس و ارائه اسناد کذب است. محمد منان رئیسی با طرح ادعای سکته دارستانی، بهنوعی تلاش کرد نهادهای قضایی را در معرض ابهام قرار دهد و پروژه را به فضای علنی منتقل کند. این رویکرد، مشابه پروژه نقد به اژهای، حاصلی جز تخریب نهادها و بهرهبرداری سیاسی ندارد و به وضوح نشان میدهد که جریان سوپرانقلابی از سازوکار قانونی و رسانهای برای اهداف خود استفاده نادرست میکند.
در جمعبندی، پروژه نقد به اژهای نمونهای روشن از رفتار جریان سوپرانقلابی است، استفاده از ادبیات تحریکآمیز و گزارههای بدون پایه، ایجاد دوقطبی و فشار بر نهادهای کلیدی نظام و بهرهبرداری جناحی از مسائل ملی و اجتماعی. این پروژهها نشان میدهد که نتیجه رفتارهای جریان سوپرانقلابی، تولید بحران است. واکنش مسئولانه نهادها و رسانههای متعهد برای خنثیسازی این پروژهها، بیش از هر زمان ضروری به نظر میرسد و اهمیت تفاوت میان انقلابیون واقعی و جریانهای خودخوانده سوپرانقلابی را برجسته میکند.
تحلیل چهار پروژه اخیر جریان سوپرانقلابی، حمله به قالیباف، ماجرای دارستانی، نقد بیپایه به سردار حسنزاده و پروژه نقد به اژهای، یک الگوی روشن را نشان میدهد، این جریان با نادیده گرفتن مصالح کلان نظام و منافع عمومی، با بهرهگیری از مسائل واقعی یا نیمهواقعی، موجی از دوقطبی و التهاب در بدنه جامعه و نهادهای انقلابی ایجاد میکند. هر پروژه، فارغ از ماهیت ظاهری آن با انگیزههای جناحی، رسانهای و سیاسی دنبال شده است.
ویژگی مشترک این چهار پروژه، تحریف واقعیتها و بزرگنمایی رویدادهاست که اعتبار نهادهای مورد اعتماد نظام، از مجلس و دستگاه قضایی گرفته تا نیروهای مسلح خدشهدار میشود. در هر مورد، جریان سوپرانقلابی با ایجاد فضای رسانهای و شبکهای، اعتماد عمومی را به ارکان تصمیمگیری کاهش می دهد و جایگاه فرماندهان و مسئولان انقلابی را در معرض نقد ناصحیح و فشار سیاسی قرار میدهد. این رفتار، بیش از هر زمان، ضرورت تمایز میان انقلابیون واقعی و جریانهای خودخوانده سوپرانقلابی را آشکار میکند.
واقعیتها و شواهد موجود نشان میدهد که آنها با پروژهسازیهای مستمر، نهتنها فرصت اصلاح و پیشرفت را از نهادهای قانونی و مسئولان سلب میکنند، بلکه زمینه سوءاستفاده اصلاحطلبان رادیکال و جریانهای مخالف نظام را نیز فراهم میآورند.
نتیجهگیری کلیدی این است که رفتار جریان سوپرانقلابی، اگرچه با ظاهر مطالبهگری و دغدغهمندی همراه است، در حقیقت ابزاری برای فشار، تخریب و بهرهبرداری سیاسی است. انسجام نهادهای نظام، پاسخ هوشمندانه به این پروژهها و شفافسازی مستمر واقعیتها، تنها راه مقابله با اثرات منفی این جریان است. همزمان، باید تفاوت میان انقلابیون واقعی که در چارچوب مصالح نظام عمل میکنند و جریانهای خودخواندهای که با اهداف جناحی و رسانهای فعالیت میکنند، به روشنی برای افکار عمومی بازنمایی شود تا انسجام و مشروعیت نظام تقویت شود و فرصت سوءاستفاده به جریانهای تخریبی داده نشود.
این چهار پروژه نشان میدهد که مسیر انقلابی واقعی، نه در هیاهو و بحرانآفرینی، بلکه در عمل مسئولانه، رعایت قواعد قانونی و حفظ انسجام داخلی قرار دارد؛ در مقابل، پروژههای سوپرانقلابی، با تمرکز بر تسویهحسابهای سیاسی و ایجاد دوقطبی، تهدیدی مستقیم برای اعتماد عمومی و استحکام نظام هستند.
دیدگاه تان را بنویسید