جنگ آشکار ریاض و ابوظبی

کد خبر: 1385749

بیانیه وزارت خارجه عربستان علیه امارات، به‌ویژه اتهام ارسال مخفیانه تسلیحات از بندر فجیره به بندر المکلا و حمایت مستقیم از شورای انتقالی جنوب، از نظر سیاسی یک نقطه عطف است.

جنگ آشکار ریاض و ابوظبی

آنچه این روزها در جنوب و شرق یمن در حال وقوع است، دیگر یک اختلاف تاکتیکی یا سوءتفاهم میان دو شریک ائتلاف متجاوز نیست؛ بلکه نشانه عریان فروپاشی یک پروژه مشترک و ورود عربستان و امارات به مرحله «رقابت خصمانه» در میدان یمن است. درخواست رسمی و بی‌سابقه ریاض از ابوظبی برای خروج فوری نیروهایش از یمن طی ۲۴ ساعت، عملا اعتراف به شکست راهبردی ائتلاف سعودی و افشای جنگ پنهانی میان دو ضلع اصلی آن است؛ جنگی که سال‌ها زیر لایه‌ای از لبخندهای دیپلماتیک و ادعاهای «برادری خلیجی» پنهان شده بود.
یمن امروز آینه‌ای است که در آن، نه ‌فقط شکست عربستان در برابر مقاومت انصارالله، بلکه شکاف‌های عمیق درون ساختار قدرت جهان عرب وابسته به آمریکا نمایان شده است. آنچه اکنون در حضرموت و المهره می‌گذرد، امتداد طبیعی همان پروژه‌ای است که از سال ۲۰۱۵ با شعار «بازگرداندن مشروعیت» آغاز شد، اما در عمل به اشغال، تجزیه، غارت منابع و جنگ نیابتی میان مزدوران 
منتهی شد.
بیانیه وزارت خارجه عربستان علیه امارات، به‌ویژه اتهام ارسال مخفیانه تسلیحات از بندر فجیره به بندر المکلا و حمایت مستقیم از شورای انتقالی جنوب، از نظر سیاسی یک نقطه عطف است. ریاض برای نخستین‌بار به‌ صراحت اعتراف می‌کند که شریکش در ائتلاف، نه‌تنها خارج از چارچوب توافقات عمل کرده، بلکه عملاً امنیت ملی عربستان را به خطر انداخته است. حضرموت و المهره صرفا استان‌هایی دورافتاده نیستند؛ این دو منطقه عمق استراتژیک مرزهای جنوبی عربستان محسوب می‌شوند و هر تغییری در موازنه قدرت آن‌ها، مستقیما به امنیت ریاض گره خورده است.
نکته کلیدی اینجاست که عربستان در این معادله، نقش بازیگری غافلگیرشده را ایفا می‌کند؛ بازیگری که تصور می‌کرد با پول، بمباران و حمایت غرب، می‌تواند یمن را به حیاط خلوت خود تبدیل کند، اما اکنون می‌بیند که شریک کوچک‌ترش امارات، با هوشمندی، صبر و اتکا به شبکه‌ای از نیروهای نیابتی، کنترل بنادر، گذرگاه‌ها و استان‌های حیاتی جنوب را به دست گرفته است. شورای انتقالی جنوب، برخلاف ادعاهای ریاض، نه یک بازیگر مستقل محلی، بلکه ابزار دقیق پروژه امارات برای سیطره بر سواحل راهبردی یمن است؛ از عدن تا المکلا، از باب‌المندب تا دریای عرب.
در این میان، حملات هوایی عربستان به بندر المکلا و ادعای «حفاظت از غیرنظامیان»، بیشتر به یک نمایش تبلیغاتی شبیه است تا اقدام بازدارنده واقعی. ریاض خوب می‌داند که توان ورود به یک درگیری تمام‌عیار با نیروهای مورد حمایت امارات را ندارد. تجربه سال‌های گذشته نشان داده که ارتش سعودی، حتی در برابر نیروهای مردمی انصارالله که از نظر تسلیحاتی به ‌مراتب ضعیف‌تر بودند، ناکام مانده است؛ چه برسد به شبکه‌ای سازمان‌یافته، آموزش‌دیده و مورد حمایت مستقیم غرب که امارات آن را در جنوب یمن بنا کرده است.
ادعای عربستان مبنی بر پایبندی عملیات‌هایش به «قوانین بین‌المللی بشردوستانه» نیز بیش از هر چیز، طنزی تلخ است. کارنامه ائتلاف سعودی در یمن، مملو از جنایت علیه غیرنظامیان، محاصره غذایی، تخریب زیرساخت‌ها و کشتار کودکان است. امروز همان ائتلاف، برای مشروعیت‌بخشی به حملات محدود خود علیه نیروهای اماراتی، به همان ادبیاتی متوسل می‌شود که سال‌ها برای توجیه بمباران بازارها و مدارس یمن به کار می‌برد.

اما لایه عمیق‌تر این بحران را باید فراتر از ریاض و ابوظبی دید. آنچه در جنوب یمن رخ می‌دهد، بدون چراغ سبز آمریکا و اسرائیل قابل تصور نیست. گزارش‌های متعدد از نقش فعال تل‌آویو در حمایت سیاسی و اطلاعاتی از پروژه تجزیه جنوب یمن، و حتی ابراز امیدواری شورای انتقالی برای به ‌رسمیت شناخته شدن توسط اسرائیل، پرده از ماهیت واقعی این تحولات برمی‌دارد. یمن، بار دیگر به آزمایشگاه طرح‌های تجزیه‌طلبانه غرب در غرب آسیا تبدیل شده است.
تحلیل‌هایی که از «پروژه بزرگ‌تر» تجزیه کشورهای منطقه سخن می‌گویند، نباید ساده‌انگارانه یا صرفا تبلیغاتی تلقی شوند. تجربه عراق، سوریه، لیبی و سودان نشان داده که هر جا شکاف‌های قومی، مذهبی و اقتصادی وجود داشته، آمریکا و متحدانش با تحریک نیروهای محلی و حمایت از جریان‌های جدایی‌طلب، مسیر بی‌ثبات‌سازی بلندمدت را هموار کرده‌اند. یمن، با ساختار قبیله‌ای پیچیده و سابقه تاریخی دو دولت شمال و جنوب، بستر مناسبی برای چنین سناریویی است.
در این چارچوب، امارات نقش «پیمانکار اجرایی» را ایفا می‌کند. ابوظبی، برخلاف عربستان، از ابتدا اهدافش را محدود و دقیق تعریف کرد، کنترل بنادر، خطوط کشتیرانی و نقاط کلیدی تجارت دریایی. یمن برای امارات نه یک مسأله حیثیتی یا ایدئولوژیک، بلکه قطعه‌ای از پازل هژمونی دریایی است. 
سیطره بر عدن، المکلا و سواحل جنوبی، به امارات امکان می‌دهد نفوذ خود را از شاخ آفریقا تا دریای سرخ گسترش دهد؛ پروژه‌ای که هم‌راستا با منافع اسرائیل در مهار محور مقاومت و کنترل مسیرهای انرژی است.
در مقابل، عربستان با دست خالی‌تری وارد این میدان شده است. 
ریاض نه توان نظامی لازم برای تحمیل اراده‌اش را دارد، نه جسارت سیاسی برای خروج کامل از باتلاق یمن. گزینه‌های پیش‌روی سعودی‌ها محدود و پرهزینه‌اند: تشدید درگیری با شورای انتقالی، به‌ معنای جنگ نیابتی با امارات است؛ همگرایی با انصارالله، به‌ معنای اعتراف رسمی به شکست و تغییر بنیادین روایت هشت‌ساله جنگ و ادامه وضعیت موجود، به ‌معنای فرسایش بیشتر امنیت و اعتبار منطقه‌ای.
نکته قابل‌ تأمل این است که عربستان، حتی در مواضع رسمی خود، ناچار شده «مسأله جنوب» را عادلانه و دارای ریشه‌های تاریخی توصیف کند. این اعتراف، هرچند با هدف مدیریت بحران بیان می‌شود، اما در عمل مشروعیت گفتمان جدایی‌طلبانه را تقویت می‌کند؛ گفتمانی که فردا می‌تواند علیه خود عربستان نیز به کار گرفته شود. کشوری که با شکاف‌های قبیله‌ای، مذهبی و منطقه‌ای دست‌ به ‌گریبان است، بیش از هر بازیگر دیگری باید از آتش تجزیه‌طلبی بترسد.
در نهایت، آنچه امروز در جنوب یمن جریان دارد، نه پیروزی امارات و نه شکست صرف عربستان است؛ بلکه نشانه افول یک نظم مصنوعی است که آمریکا سال‌ها با دلارهای نفتی و فروش سلاح آن را سر پا نگه داشته بود. ائتلاف سعودی در یمن فروپاشیده، مشروعیتش از بین رفته و حالا اعضایش به جان هم افتاده‌اند. در این میان، تنها بازیگری که با وجود محاصره و جنگ، توانسته معادلات را به نفع خود تغییر دهد، مقاومت یمن است؛ مقاومتی که با تکیه بر اراده مردمی، امروز نه‌تنها صنعا، بلکه تحولات جنوب را نیز از دور رصد می‌کند.
یمن، بار دیگر ثابت کرد که اشغال و توطئه، هرچند ممکن است مدتی پیش برود، اما در نهایت به تضاد، خیانت و فروپاشی منجر می‌شود. عربستان و امارات، امروز هزینه پروژه‌ای را می‌پردازند که با خون مردم یمن آغاز کردند و گمان می‌کردند بدون پاسخ خواهد ماند. تاریخ، اما معمولا با چنین توهم‌هایی مهربان نیست.

۰

دیدگاه تان را بنویسید