افول اصلاح‌طلبی!

انتخابات گذشت و اصلاح‌طلبان نه تنها شکست خوردند، بلکه از کار جبهه‌ای نیز منصرف شده‌اند! این را سیاسیون و رسانه‌های جریان اصلاحات می‌گویند.

کد خبر : 1076095

گروه سیاست سایت فردا – انتخابات تمام شد و سیاسیون در جبهه اصلاح‌طلبی علی‌رغم همه سرخوردگی که از نتیجه حاصله و کدورت‌هایی که در جریان رقابت‌های انتخاباتی در درون جریانشان ایجاد شد، به فکر آینده این جریان و سازوکار انتخاباتی آن که قرار بود نهاد اجماع‌ساز باشد، هستند. 

وخامت اوضاع در این جریان از آنجا است که از یک سو عدم توانایی در اجماع را تجربه کرده و با عدم اقبال عمومی مواجه شده‌اند، از سوی دیگر شاهد بهم ریختگی‌های جدی در ساختار و تشکل‌های سیاسی هستند. 

همین دیروز بود که علیرضا علوی‌تبار از جبهه اصلاحات استعفا داد و آنطور که علی صوفی به «فردا» گفته است، استعفاهای دیگری نیز در کار است. این یعنی جبهه اصلاحات به عنوان نهاد اجماع‌ساز هنوز تشکیل نشده به قهقرا خواهد رفت. 

این وضعیت و نگرانی اصلاح‌طلبان از بابت آن را از گزارش امروز «شرق» هم می‌توان دریافت. گزارش‌نویس این روزنامه اصلاح‌طلب به استعفای علوی‌تبار اشاره کرده و نوشته است: «حالا می‌توان گفت این استعفا و البته سخنان اخیر حسین مرعشی می‌تواند نشانه‌ای بر عدم عزم جدی در میان اصلاح‌طلبان برای ادامه کار این نهاد باشد». لازم به یادآوری است که مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران گفته بود: «قرارمان در این جبهه پیش از این بر مبنای ادامه کار بود اما باید باز هم در این رابطه بحث کنیم و بعد تصمیم بگیریم». این همان نکته‌ای است که صوفی هم به فردا گفت و تاکید کرد که ممکن است از این به بعد هر یک از احزاب اصلاح‌طلب به راه خود بروند و از فعالیت جبهه‌ای به شکل فعلی صرف نظر کنند.

«شرق» البته خیلی‌هم از ادامه مسیر فعالیت جبهه‌ای ناامید نیست، چنانچه می‌نویسد: «گرچه هدف نخست، یعنی فعالیت انتخاباتی، عملا منتفی شد اما هنوز امکان فعالیت جبهه‌ای وجود دارد؛ یعنی مانعی برای این هدف مشاهده نمی‌شود؛ زیرا نهاد اجماع‌ساز، هم وجهات قانونی دارد و هم به هر حال با ساختاری ولو آنکه انتقادهایی به آن وجود دارد، پابرجاست. بااین‌حال، با دانستن همه اینها یک مانع اساسی بر سر راه ادامه فعالیت تشکیلاتی اصلاح‌طلبان دیده می‌شود؛ اینکه جبهه اصلاحات یا به تعبیری نهاد اجماع‌ساز قرار است با چه استراتژی خاص سیاسی احزاب اصلاح‌طلب را دور هم جمع کند؟ و اصلا قرار است اصلاح‌طلبان در شرایطی که دیگر در عالم سیاست رسمی جایی ندارند، چه کار کنند؟ یک نگاه این است که اصلاح‌طلبان باید برای انتخابات‌های آینده مانند انتخابات مجلس در سال 1402 فعالیت کنند که چنین نگاهی محل تردید است؛ زیرا اصلاح‌طلبان فقط از سوی سیستم رانده نشده‌اند، بلکه پایگاه اجتماعی خاصی با آنها همراه نیست که در انتخابات مجلس، ریاست‌جمهوری یا شوراها با آنها همراه شود و حال وجود یا نبود نهاد تشکیلاتی در وضعیت نارضایتی عمومی، آن‌هم حالا که تا اولین انتخابات، یعنی مجلس، زمان زیادی باقی مانده است، چندان موضوعیت ندارد. نگاه دوم بازگشت به جامعه است؛ به این معنی که اصلاح‌طلبان برخلاف رویه سال‌های اخیرشان باید به گفتمان مشترکی با بخش‌های مختلف جامعه دست یابند؛ به این معنا که اگر اکنون مشکلات عمده کشور حول اقتصاد می‌چرخد و نارضایتی‌ها هم بیشتر از سوی طبقات فرودست ابراز می‌شود، قرار است با این طبقه به چه فهم مشترکی برسند؟ ...  همه اینها نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان باید بیش از آنکه به فکر ادامه کار تشکیلاتی باشند، برای گفتمان‌سازی و نهادینه‌کردن گفتمان خود در بستر اجتماعی تلاش کنند؛ خواه این گفتمان‌سازی در نهاد اجماع‌ساز شکل بگیرد و به بدنه جامعه منتقل شود، خواه اصلاح‌طلبان به‌صورت مستقل بازهم به جامعه بروند و برای مثال گفتمان‌ها در دانشگاه‌ها، بازار، فضای مجازی و... ایجاد و به جبهه اصلاحات منتقل شود. یعنی فرقی نمی‌کند که از کدام سرِ محور این گفتمان شکل بگیرد، مهم آن است که اولا گفتمانی ایجاد شود و ثانیا آن گفتمان آن‌قدر عینی و باورپذیر باشد که بتواند جایگاه خود را در جامعه باز کند. با این اوصاف وجود یا نبود نهاد اجماع‌ساز بدون درنظرگرفتن اصل بازگشت به جامعه امری بی‌فایده و عبث خواهد بود.»

ماندن یا نماندن جبهه اصلاحات و کار جبهه‌ای اما فقط یک روی سکه است. روی دیگر و از قضا مهم‌تر احیای موقعیت این جریان در سطح جامعه و بازگشت به جایگاه پیشین است. همان نکته‌ای که اصلاح‌طلبان جامعه محور می‌گویند. 

یادداشت امروز محمدعلی وکیلی در روزنامه «ابتکار» نیز به همین نکته اشاره دارد. خصوصا آنجا که می‌نویسد: «ما اگر از پشت عزای جمهوریت بیرون بیاییم واقعیت‌های زیادی منتظرند تا با ما حریف شوند. همه ظرفیت ما خرج همتی شد، سقف رای او مشخص شد. حتی دست به دامان تعصبات قومیتی به عریان ترین شکل برای همتی شدیم اما عیار اقبالمان عریان شد. دیدیم که چگونه تشت اقبالمان فرو افتاده است. ادباری که به لیست جمهور شد (با همه اعتباری که به پایش خرج شد)، نشان داد که ما صاحبِ مجلسِ عزایِ جمهوریت نیستیم! تعارف را کنار بگذاریم. چند نکته را واضح با خود در میان بگذاریم. اول اینکه دیدیم که هیچ کاندیدایی (به جز سعید جلیلی)، جرات نکرد شعار غیر اصلاح‌طلبانه دهد. ... با این وجود، مردم به کاندیدای اصلاح طلب اقبال نشان ندادند. حیثیت اکثر احزاب و نمایندگان رسمی اصلاح طلب به پای همتی آورده شد اما افاقه نکرد. این یعنی نهادهای رسمی جریان اصلاح طلب، نمی‌تواند نماینده مطالبات اصلاح طلبانه باشد. اگر برای ریاست جمهوری بهانه رد صلاحیت آورده شود، برای لیست جمهور چه بهانه‌ای داریم. سخن این نیست که ردصلاحیت‌ها، حذف‌ها و تبعیض های سیاسی واقعی نیست؛ اما چرا این همه بهانه را می‌آوریم تا با واقعیت روبرو نشویم؟ مردم، شعارهای اصلاح طلبی را از زبان حریف بیشتر باور کردند تا از زبان ما. این واقعیت را نباید به هیچ امر دیگری فروکاست. اگر رفوزه شدنِ احزاب را نبینیم، حتماً درس های این انتخابات را فرا نگرفته‌ایم. در انتخابات مجلس، ناکارآمدی نهادهای رسمی اصلاح طلبی و افول تاریخی پروژه اصلاحات را بر سر لیست امید کوبیدند. هرچه گفتیم اگر کاستی داریم، از مشک خالیِ ساقی است، نشنیدند. ... اینها را اگر باز نبینیم، بعید می‌دانم چشم اندازی از احیای جریان اصلاح طلبی بتوان تصور کرد. اصلاح‌طلبی قطعاً ادامه خواهد داشت، چه با این اصلاح‌طلبان و یا با کسان دیگر. اما اگر این جریان می‌خواهد همه لکنت تاریخی زبانش و همه عقیم بودگی اش را به تبعیض‌های شورای نگهبان و سخنان امثال من در نشان دادن ادبارِ خودی‌ها، تخفیف دهد، این یعنی خود انتخاب کرده‌اند که اصلاح‌طلبی را بر دوش دیگران بگذارند.»

 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: