تحلیل از چپ و راست؛

حرکت از پله دوم

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1136077

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

چرا از پله دوم حرکت می‌کنید؟!

 حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: « بعد از حمله موشکی صبح یک‌شنبه سپاه به دو پایگاه موساد در اربیل عراق، آمریکا و اروپا و برخی از کشورهای منطقه با صدور بیانیه‌های جداگانه این اقدام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرده و آن را بیرون از عرف بین‌الملل و روابط دیپلماتیک ارزیابی کرده‌اند! ولی هیچیک از آنها به علت و چرایی این اقدام سپاه کمترین اشاره‌ای نداشته‌اند! ... کشورها و مقاماتی که اقدام جمهوری اسلامی ایران را محکوم کرده‌اند، به شگرد فریبکارانه و پلشت «‌حرکت از پله دوم‌»! متوسل شده‌اند، با این توضیح که تنها به موشکباران پایگاه‌های موساد در اربیل اشاره کرده‌اند (پله دوم) و بخش اول داستان (پله اول) را حذف کرده و به این نکته اشاره نکرده‌اند که اقدام سپاه در پاسخ به اقدام تجاوزکارانه چند هفته قبل رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران صورت پذیرفته است.  در حقوق بین‌الملل بر «حق مقابله به مثل» -retaliation-  به‌عنوان یک اصل پذیرفته شده و قانونی تاکید شده است. بر این اساس جمهوری اسلامی ایران و بازوی توانمند آن یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مقابله به‌مثل را حق قانونی خود می‌داند و مخصوصاً وقتی پای رژیم کودک‌کش، جعلی و اشغالگر اسرائیل در میان باشد، نه فقط از آن عدول نمی‌کند بلکه در استقبال از آن، انگیزه به مراتب بیشتر و قوی‌تری نیز دارد. ...  ادعا کرده‌اند که حمله موشکی به پایگاه‌های اسرائیل در اربیل، نقض حاکمیت کشور عراق (اقلیم کردستان) بوده است و آقای مسعود بارزانی با صدور بیانیه‌ای این حرکت را به شدت! محکوم کرده است! در این بیانیه و بیانیه‌های مشابه دیگر، بازهم به شگرد «حرکت از پله دوم»! متوسل شده‌اند. و باید از آقای بارزانی پرسید، اگر آن‌گونه که ادعا می‌کنید برای حاکمیت خود کمترین ارزشی قائل بودید، چرا خاک سرزمینی خود را در اختیار یک رژیم بیگانه، آن‌هم رژیم جنایتکار و جعلی اسرائیل قرار داده‌اید؟! و به این رژیم جنایت‌پیشه اجازه داده‌اید با استفاده از پایگاه‌های خود در اربیل علیه جمهوری اسلامی ایران دست به تجاوز بزند؟! اگر از تجاوز آنها به ایران بی‌خبر بوده‌اید که ادعای حاکمیت شما بی‌اساس است و حاکمیت را به اسرائیل سپرده‌اید! و چنانچه با خبر بوده‌اید، در جنایت رژیم صهیونیستی سهیم هستید! آقای بارزانی فراموش نکرده است که موجودیت خود را مدیون فداکاری شهید سلیمانی (بخوانید ایران اسلامی‌) است که هجوم جنایتکاران وحشی داعش به آن سرزمین را دفع کرد. ...  در این میان، موضع ترکیه نیز قابل تامل است. وزارت خارجه ترکیه حمله موشکی سپاه به پایگاه جنایتکاران موساد در اربیل را غیر‌قابل قبول دانسته و محکوم کرده است و این درحالی است که ارتش ترکیه به بهانه مقابله با تروریست‌های «پ‌ک‌ک» بخشی از شمال عراق را اشغال کرده و ۳۸ پایگاه نظامی در خاک عراق دارد! ضمن آنکه دولت اردوغان متهم به حمایت از داعش نیز هست».

 

ایران در قرنی که رفت و قرنی که می‌آید

محمدرضا کائینی در سرمقاله امروز «جوان» نوشت: «قرنی که در این روزها، آهسته و کم تظاهر، از حیات ما ایرانیان دامن بر می‌کشد، به لحاظ گستره حوادث، سرعت آن‌ها و مهم‌تر از همه، تأثیری که بر زیست فردی و جمعی مردمان این دیار نهاد، کم بدیل می‌نماید. شاید بتوان گفت قرن و حتی قرون پیش از وقایعی که در این سده رخ نمود، تأثیر‌ها بپذیرند.

آغاز این قرن برای ایران نوعی ارتجاع به ماقبل مشروطه به شمار می‌رفت! در آن روزگار، اردشیر ریپورتر، عین‌الملک هویدا، ادموند آیرونساید و حامیان پنهان آنها، یک شخص نظامی عاری از سواد و شهرت را در اطراف قزوین کشف و رفته رفته بر گرده ملت سوار کردند. انگلستان پس از شکست در تحمیل معاهده ۱۹۱۹، چاره را در تغییر همه‌جانبه ساختار‌های ایران دید و راه‌حل را نیز در تسلط یک قزاق خشن یافت که تنها با نوک چکمه خود سخن می‌گوید. افزودن ۳۰ سال بر قرارداد دارسی، بذل و بخشش از قلمرو ایران برای شکل گرفتن معاهده سعد آباد، که به مثابه کمربندی حفاظتی برای متصرفات انگلستان به شمار می‌رفت، وصل کردن شمال و جنوب ایران از طریق راه آهنی که از هیچ‌یک از شهر‌های مهم ایران نمی‌گذشت و برای حیطه احداث خود هیچ آورده‌ای نداشت و تلاش برای تغییر فرهنگ دینی و جایگزینی آن با باستان‌گرایی از مصادیق شاخص این تلاش برای تغییر ساختار است. پس از آنکه آورندگان قزاق او را بردند و با واسطه گری محمد علی فروغی، فرزند ضعیف و بی تجربه وی را به جایش نشاندند، دریافتند که این تجربه به دلیل تحمیلی و زمخت بودنش، به بن‌بست رسیده است! شاهد آن نیز بازگشت ملت به تمام نماد‌هایی بود که قزاق حاکمیت ۲۰ ساله خویش را بر سر ستیز با آن‌ها نهاد. پهلوی دوم، اما تا ۱۲ سال بعد تقریباً شاه مورد دلخواه خویش نبود. دو بار نیز برای رسیدن به مطامع خود خیز برداشت؛ اولی در بهمن ۲۷ و دستکاری در قانون اساسی مشروطه به نفع خود و دومی در خرداد ۳۲ که به طراحی لندن و واشنگتن، بر مسند حاکمیت مطلقه تکیه زد! او در غیاب ملت و تدارک ساواک امریکا و اسرائیل ساخته، از آنچه به کف آورده، سرمست می‌نمود، غافل از اینکه نفرت انباشت شده جامعه، بالاخره در نقطه‌ای خویش را عیان خواهد ساخت. امریکایی ها، اما در اوایل دهه ۴۰ سعی کردند او را به انجام اصلاحاتی مجاب کنند، بلکه قدری از کینه ملت به وی کاسته شود، اما نهایتاً کاری از پیش نبردند و شاه همچنان، بی اعتنا به آنچه در زیر پوست جامعه می‌گذرد، به راه خود می‌رفت.

تا سال ۵۷ این قرن، جز در مدت کوتاه نهضت ملی ایران، ملت ایران تقریباً هیچ کاره صحنه سیاست بود. رضاخان و جانشین‌اش را، آن‌ها نیاورده بودند، اما در این سال تصمیم گرفتند این دومین را خود به حاشیه تاریخ گسیل دارند. مردمانی که در سال ۵۷، با اعتماد به نفس و غرور، مشت‌های خویش را به آسمان می‌بردند، تازه قدرت مغفول خویش را یافته بودند. اعتماد به رهبری که سازش نمی‌دانست و تنها به آفریدگار تکیه داشت، نتیجه‌ای آفرید که برای بسیاری غیرقابل باور می‌نمود. در یک کلام، ملت توانسته بود که خود باشد، نه مترسکی که بیگانه می‌خواست. از آن روز‌ها تا این ساعت، ایران همچنان بر آرمان‌های آن رستاخیز عظیم، به ویژه استقلال در تمامی ابعاد آن، پای فشرده است. در این چهار دهه، نظام برآمده از انقلاب توانسته عمق استراتژیک خویش را به فرسنگ‌ها دورتر از مرز‌های خویش ببرد و هزینه تهدید دشمنان را بس افزون سازد. علاوه بر این نسل‌های سوم و چهارم انقلابیون، از خویش نوعی بلوغ نشان می‌دهند و ظرفیت و هاضمه خویش در برابر پدیده‌های جدید را توسعه داده‌اند. آموخته‌اند که با هر رویداد تلخی برنیاشوبند و در برابر آن، حوصله و تدبیر پیشه سازند. مضافاً اینکه، دانشمندان جوان این مرزو بوم، مرز‌های علم را به سرعت درنوردیده و به نظریه‌پردازانی زبده تبدیل شده‌اند. آنان به جنبش نرم‌افزاری ایران، تحرکی چشمگیر بخشیده‌اند که در ادوار گذشته کمتر می‌توان از آن سراغ گرفت. در آن سوی ماجرا، دشمنان نظام نیز فرتوت و ناتوان‌تر از گذشته می‌نمایند.

‌تقریباً در برابر ایران، جنگ و تهدید را کمتر برمی‌دارند و در این مصاف، بیشتر از راه حیله و تزویر وارد می‌شوند. در سالیان اخیر بار‌ها علائم زوال، از امریکا و اروپای پر مدعا سراغ گرفته است.

در قرن آینده چه خواهد شد؟ هیچ کس پاسخی قطعی برای این پرسش در چنته ندارد، اما اگر در بر این پاشنه بچرخد، کار بر دشمنان نظام اسلامی دشوار خواهد بود. اگر چه چالش همچنان وجود خواهد داشت، اما موازنه قوا تغییر خواهد کرد. دست کم اینکه مافیای قدرت در جهان امروز هرگز نخواهد توانست که آب رفته را به جوی بازگرداند. این همه اما، باید مسئولیت بیاورد، نه غرور. چه اینکه به شهادت تاریخ، تمدن ها، انقلاب‌ها و حکومت‌های با ثبات، از آن لحظه ضربه خوردند که ره به غفلت بردند و چشم بر تهدیدات پیش روی بستند.»

 

زمان تصمیم‌گیری برای تهران

جلال خوش‌چهره در سرمقاله امروز «ابتکار» نوشت: «سال جاری در حالی به روزهای پایانی خود نزدیک می‌شود که بلاتکلیفی همچنان بر روابط خارجی ایران سایه دارد. این وضع برخلاف همه امیدواری‌هایی است که در بازگشت تهران به میز گفت‌گوهای وین برای ایجاد توافق در احیای برجام شکل گرفت.

انتخاب دولت «ابراهیم رئیسی» در بازگشت به میز گفت‌‌وگو به جای منازعه بر سر برجام، مفهومی از واقع‌گرایی خردمندانه را مقابل ایده‌های انتزاعی مخالفان بازگشت فعال به جامعه بین المللی بروز داد. خوب یا بد، توافقی در حال شکل‌گیری بود که در صورت تحقق، فرصتی دوباره را به ایران برای ایجاد موقعیتی متفاوت از آنچه به آن مبتلاست، ایجاد می‌کرد. این امید چنان پررنگ شد که حتی مخالفان برجام با نگاه به واقعیت‌های جاری در کشور، مجبور به سکوت شده و به نظر می‌رسید به ترجیحات نظام تن داده‌اند.

تا پیش از اقدام نظامی روسیه در اوکراین، می‌شد چنین پنداشت که اگر اعضای گروه مذاکره کننده با تهران در وین، نمایندگان دو بلوک شرقی و غربی رقیب در جامعه جهانی هستند، اما بر سر محتوای توافقنامه احیای برجام نظر مشترک دارند. متن توافق پیشنهادی به تهران همانی است که تا کمی پیش از این «میخائیل اولیانف» نماینده ویژه دولت روسیه با نگاهی مثبت از آن یاد می‌کرد. او حتی گفت؛ تا توافق پنج دقیقه باقی است. طرفه اینکه او در هفته‌های قبل‌تر، تعلل تهران را برای قبول توافق مورد انتقاد قرار داده و بر سرعت انجام آن در فرصت باقی‌مانده تاکید داشت.

وقوع جنگ در اوکراین به ناگاه معادلات را به هم ریخت. مسکو حالا نه به عنوان یکی از اعضای مذاکره کننده در وین که برای نزدیکی مواضع تهران و واشنگتن بر سر احیای برجام تلاش می‌‌کرد، بلکه به عنوان یک طرف مدعی، خواستار تضمین منافع خود از سوی واشنگتن در پسا برجام شد. اطمینان مسکو در تاثیر گذاری ادعایش، همان توقفی است که اکنون بر نتیجه پایانی مذاکرات وین تحمیل کرده است.

منفعت جویی مسکو از مذاکرات وین، با شروع دور تازه نقد و مخالفت‌ها با توافق در دست انجام همراه شد. برخی مخالفان با نقد بند بند توافق، آن را تسلیم تهران در برابر خواست‌های غرب و به ویژه دولت امریکا دانسته‌اند. آنان پا را فراتر گذاشته و تیم مذاکره کننده ایرانی را که با مدیریت دولت اصولگرای سیزدهم عمل می‌کند، زیر شلاق انتقاد و اتهام قرار داده و ایشان را وابستگان به تیم «محمد جواد ظریف» و دولت دوازدهم خوانده‌اند. در نگاه مخالفان و منتقدان، دولت رئیسی و تیم دیپلماسی او همان راهی را می‌روند که به زعم آنان دولت «حسن روحانی» با گرایش‌های غربی دنبال می‌کرد. یکی از منتقدان گفته است که «امیر عبداللهیان» وزیر امور خارجه در پاسخ به نقد‌های او در باره توافقنامه در حال انجام بر این نکته اشاره کرده که «اگر روزگاری کف مطالبات تهران برجام بود، حالا اما سقف مطالبه برجام است.

مخالفان برجام که اکنون توقف تحمیل شده بر مذاکرات وین را از سوی مسکو با مخالفت خود با متن توافق، آمیخته و توجیه می‌کنند، عامدانه و یا به سهو، به این مهم اشاره ندارند که همان متن مورد انتقاد با مشورت و رایزنی مستقیم نماینده روسیه در وین تهیه و تدوین شده است. تهران از ابتدای گفت‌گوهای وین، مسئولیت گفت‌‌وگوی مستقیم با واشنگتن را به نماینده روسیه در این مذاکرات واگذارد؛ امری که از ابتدا با انتقاد و هشدار برخی ناظران درباره پیامدهای آن همراه شد.

دیر یا زود، می‌شد تاثیر سیاست‌های استراتژیک روسیه را بر فرایند مذاکرات وین و احیای برجام مشاهده کرد، با این حال جنگ اوکراین عینیت و ذهنیت لازم را در درک این مهم ایجاد کرده است. این جنگ، اتفاقی یکباره با قدمتی به اندازه روزهای اخیر نیست، بلکه روسیه از نیمه دوم دهه میلادی کنونی، بسترهای وقوع آن را تدارک دیده است. توسعه طلبی ناتو به سوی شرق، امنیت روسیه را در معرض خطر قرار داده است. روس‌ها نمی‌خواهند دوباره از همان سوراخی گزیده شوند که در گذشته بارها تجربه کرده‌اند؛ چه در دوران حاکمیت تزارها و چه کمونیست‌ها. جنگ کنونی اما مفهومی متفاوت از پیامدهای جنگ سرد میان دو بلوک سرمایه‌داری غرب و کمونیستی شرق پس از جنگ جهانی دوم دارد. در واقع جنگ کنونی، بازگشت به دوران توسعه طلبی‌های ارضی عصر تزارها و پادشاهی‌های اروپایی قرون ۱۷ و ۱۸ شبیه است. هیچ‌یک از طرف‌ها حامل ارزش‌های ایدئولوژیک به مفهوم دوران جنگ سرد نیستند. هرچه هست، جنگ منافع ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک میان امپریالیست‌هایی است که دیگر کشورها و دولت‌ها را مشمول ضربات و زیان‌های ناشی از رقابت خود می‌کنند.

از این رو تهران با نگاه به منافع ملی و امنیتی خود نباید و نمی‌تواند در میانه منازعه‌ای قرار گیرد که سود آن نصیب این یا آن قدرت امپریالیستی شود و زیان آن متوجه مردمی که چهار دهه سختی تحریم‌ها و دوری از جامعه بین المللی را تا سفره‌های غذای خود لمس کرده‌اند. تهران لازم است به ابتکارهای خود و مصون از گرایش به این یا آن سوی خطوط مواجهه توجه کرده و از فرصت‌های این وضع، موقعیت‌هایی را ایجاد کند که تنها منافع کشور و ملت را تامین کند؛ همانگونه که همه بازیگران صحنه آشفته کنونی در جامعه جهانی، کلاه خود را محکم در دست گرفته و از پشت شیشه‌های عینک منافع خود به نقش آفرینی مشغولند.

تهران لازم است به بلاتکلیفی در روابط خارجی خود با نگاه به منافع کشور پایان داده و مدیریت اوضاع را فارغ از ملاحظات این و آن در دست گیرد. آیا در روزهای پایانی سال، اخباری خوش از وین به گوش خواهد رسید؟ آیا اغمای دوباره برجام پایان می‌یابد؟ همه چیز به انتخاب تهران بسته است.»

 

در فهم رویکرد واقع‌گرایی

عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «استیون والت استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد در معتبرترین نشریه سیاست بین‌المللی؛ فارن پالیسی مقاله‌ای نوشته و با اشاره به جنگ اوکراین می‌کوشد که نشان دهد میان دو نظریه واقع‌گرایی و لیبرالیسم در روابط بین‌الملل، نظریه اول قدرت تبیین‌کنندگی بیشتری دارد. گرچه بشر بی‌نیاز از توجه به نظریه دوم نیست. خواندن این مقاله برای فهم رویدادهای بین‌المللی حائز اهمیت است. بنده نیز که تاکنون بدون ورود به جزییات این رویداد چند یادداشت در این باره نوشته‌ام مبتنی بر همین رویکرده بود. اگرچه نظریه واقع‌گرایی برخلاف نظریه لیبرالیستی روابطِ بین‌الملل، خالی از گزاره‌های اخلاقی رایج است، ولی به گمانم این رویکرد تحلیلی، در مجموع بهتر می‌تواند مانع جنگ شود زیرا قدرت پیش‌بینی‌کنندگی و راهنمایی بیشتری دارد. نظریه لیبرالیستی متکی بر اصالت مفاهیمی چون هنجارها، حقوق و نهادهای بین‌المللی، وابستگی متقابل، جهانی شدن، ارزش‌های مشترک، حقوق بشر، محیط زیست ، گفت‌وگوهای دیپلماتیک و... است. شاید این رویکرد در تحلیل روابط میان کشورهای بلوک غرب تا حدی پذیرفتنی و کارآمد باشد. البته تا حدی، زیرا در دوره ترامپ شاهد رفتاری خلاف این رویکرد نیز بودیم. نمونه‌اش نحوه برخورد او با کنفرانس پاریس درباره تغییر اقلیم بود. این رویکرد، رفتارهای کشورها را مبتنی بر نوعی عقلانیت و خردورزی و بلوغ سیاسی و ارزش‌های جهانی فرض می‌کند که لزوما در عمل و در بسیاری از موارد چنین رفتار و عقلانیتی شکل نمی‌گیرد.  در مقابل رویکرد واقع‌گرا است که طرفداران جدی‌تری دارد و روابط بین‌الملل را در چارچوب دیگری می‌بیند. برای فهم موضوع مقایسه‌ای می‌کنم. فرق یک رفتار در سطح کشوری و یک رفتار بین‌المللی چیست؟ در سطح کشوری دو رکن مهم وجود دارد که در سطح بین‌المللی نیست. اول پلیس، دوم دستگاه قضایی که باید مستقل باشد. اگر می‌گوییم کسی حق ندارد دزدی کند این گزاره معنادار و جهت‌دهنده رفتار است، زیرا پلیس دزد را بازداشت و دادگاه مستقل و بی‌طرف نیز مطابق قانون او را محکوم و مجازات می‌کند. تعریف و ابعاد دزدی نیز در قانون تعریف و برای عموم شناخته‌شده است. ولی در نظام بین‌الملل هیچ‌یک از این دو نهاد وجود ندارند، یا حداقل برای داوری نسبت به رفتار قدرت‌های اصلی وجود ندارد.

شاید بگوییم که این شرایط علیه صدام و پس از حمله به کویت بود و او محکوم شد و پلیس بین‌الملل یعنی نیروی نظامی کشورها، براساس حکم شورای امنیت (مثلا در نقش دادگاه) او را به جای خود نشاندند و حتی عراق را محکوم به پرداخت غرامت کردند. این نهاد بین‌المللی لزوما بی‌طرف نیست، بلکه طرفدار هم هستند. حق اعتراض هم وجود ندارد. در حالی که فرض است که در داخل کشور، دادگاه بی‌طرف است و حق اعتراض و رسیدگی عادلانه وجود دارد. این شرایط در سطح جهانی فقط در برخی حوادث و به‌طور محدود صادق است. ولی اگر یکی از ۵ قدرت اصلی چنین تصمیماتی را وتو کند، کلا حق و قانون و عدالت به حاشیه می‌رود. پس نظام بین‌الملل حداقل برای این ۵ قدرت و منافع آنان فاقد قانون و ضمانت اجرای معتبر است. تنها ضمانت اجرا، زور و قدرت نظامی است. نظام بین‌الملل مثل مشروعیت دادن به دزدی در زمان اضطرار است که مرجع تشخیص اضطرار و قاضی نیز خود دزد است که پیشاپیش برای خودش حکم برائت می‌دهد.  بنابراین در رویکرد واقع‌گرای بین‌المللی، هیچ نهاد یا اداره‌ای وجود ندارد که بتواند حق را تعیین و اجرای آن را به صورت منصفانه تضمین و دولت‌ها را در برابر رفتار متجاوزانه محافظت کند. در چنین ساختاری هر گامی که یک دولت برای امنیت بیشتر خود برمی‌دارد، اگرچه حق آن است، ولی ممکن است همزمان یک گام علیه امنیت کشور دیگری تلقی شود. در این رویکرد به نظام بین‌الملل احتمالا بازی سیاست خارجی بیشتر مشابه بازی با جمع جبری صفر یا حتی منفی است، در حالی که در رویکرد لیبرالیستی، فرض بر وجود بازی با جمع جبری مثبت است.  اگر با این رویکرد به مساله اوکراین نگاه شود، یا نگاه می‌شد، احتمالا رویدادهای آن قابل پیش‌بینی‌تر بود، همچنانکه طرفداران این رویکرد آن را پیش‌بینی کرده بودند و راه‌های منصفانه‌ای را برای جلوگیری از وقوع آن پیشنهاد می‌کردند. پیش‌تر هم روسیه در مورد مشابه به گرجستان حمله کرده بود. در حالی که رویکرد لیبرالیستی یا آن را پیش‌بینی نمی‌کند، یا پیشاپیش آن را محکوم می‌کند و هیچ گزاره‌ای را برای جلوگیری از آن پیشنهاد نمی‌کند. نکته مهم این است، رویکردی که مبتنی بر صلح‌خواهی است در عمل ممکن است جاده صاف‌کن جنگ شود. جنگی که محکوم کردن آغازگر آن هیچ مشکلی را نه از این جنگ و نه از جنگ‌های بعدی حل نخواهد کرد. همچنانکه صرف بسنده کردن به محکومیت جنگ‌های پیشین مانع از بروز جنگ‌های جدید نشده است.»

 

ما، روس‌ها و مشکل رسانه

سید علیرضاکریمی در سرمقاله امروز «آفتاب یزد» نوشت: «تهران می‌گوید سکته مذاکرات برجامی ارتباطی به دبه روس‌ها ندارد اما تمام طرف‌های دیگر اعلام نمودند عدم پیشرفت گفتگو‌ها و سپس تعلیق آن به دلیل زیاده خواهی‌های مسکو در قبال جنگ اوکراین است. وقتی هم از مقامات ایرانی پرسیده می‌شود چرا فقط تهران چنین نظری دارد و این نظر متفاوت با طرف‌های دیگر است، تاکید دارند که موضوع برمی‌گردد به آدرس غلط آمریکا! جالب آنکه حتی دیروز سخنگوی وزارت خارجه در پاسخ به پرسش خبرنگاری در مورد نقش روسیه در تعلیق مذاکرات اظهاراتی را مطرح نموده بود که با استقبال و تشکر اولیانوف مذاکره‌کننده ارشد روس در مذاکرات هسته‌ای مواجه شد! ضمن آنکه در شرایطی تهران یقین دارد بن‌بست مذاکرات، ارتباطی به جنگ اوکراین و درخواست‌های جدید کرملین ندارد که روز گذشته امیر عبداللهیان وزیر خارجه رهسپار مسکو شد. پیش‌تر هم وزیر خارجه قطر به روسیه رفت تا پادرمیانی نماید هر چند ناموفق بود! یعنی اینگونه می‌خواهم عرض کنم تمام رفت و آمد‌ها و اظهار نظر‌ها گواهی می‌دهد جایی از کار می‌لنگد که ارتباط با روس‌ها دارد اما مقامات کشورمان خیلی متعصبانه در حال چشم پوشی هستند و سعی دارند فضای رسانه‌ای کشور علیه روسیه نباشد.

خب قطعا چنین رویکردی از جانب وزارت خارجه و هر مسئولی که در مورد آن تصمیم گرفته فضای خوشایندی را ایجاد نکرده است. تمام ذهن‌ها به سمت و سوی زمان‌های قدیم رفته که کسان دیگری برای این ملک تصمیم می‌گرفتند و مسئولان وقت تنها شنونده و مجری بودند. بهرحال حتی اگر نسل جدید اهل کتاب و تاریخ نباشد وقتی همین آثار تصویری تاریخی (سینما و سریال) را که مشاهده می‌کند تشابهاتی می‌بیند که آزار‌دهنده و شائبه ‌برانگیز است.

قبلا و زمانیکه هنوز مذاکراتی شروع نشده بود همینجا نوشتم وزارت خارجه دولت رئیسی از لحاظ رسانه‌ای به شدت فشل و کم توان است. به همین دلیل در حال حاضر و در این برهه حساس کسی نمی‌داند اصرار عجیب تهران برای منزه نگه داشتن دامن مسکو از تعلیق مذاکرات برای چیست؟ اگر جایی امضا دادیم که در هر شرایطی طرف روس بایستیم این را اعلام کنند، اگر استراتژی در جریان است حداقل دبیران رسانه‌ها را مطلع سازند، اگر توان نهیب نداریم باید به گونه دیگری رفتار شود و اگر هم کلا ماجرا برمی‌گردد به پروپاگاندای رسانه‌های غربی شفاف‌سازی شود. دولت روحانی ضربات اصلی را از جانب رسانه خورد. این دولت همان مسیر را نرود.»

 

سایه اعدام‌های دسته‌جمعی بر روابط با عربستان

صباح زنگنه تحلیلگر مسائل بین‌الملل در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «با وجود تبلیغات زیاد و سخنرانی‌ها، عربستان به طور ناگهانی، ۴۰ نفر از جوانان شیعه را اعدام کرده است که بین آنها نوجوانان نیز بودند و افرادی با سنین پایین اعدام شدند. این حکایت از این دارد که عربستان این برنامه را از پیش در نظر داشته است بر همین اساس همزمان با مذاکره با ایران اقدام به اعدام نوجوانان شیعه کرده است. طبعا این اقدام نمی‌تواند بدون عکس‌العمل جوامع شیعه جهان باشد. ایران نیز که بزرگترین کشور شیعه جهان است و مراجع و علما در این کشور حضور دارند، قطعا باید به این اقدام پاسخ دهد. اعدام ۴۰ نوجوان و جوان توسط عربستان سعودی بر بحث بازسازی روابط سایه می‌اندازد، ممکن است سعودی‌ها بگویند که این موضوع یک امر داخلی است اما این اقدام در این بازه زمانی معنای خاصی خواهد داشت. بنابراین عادی‌سازی یا رفع تنش از روابط نیازمند دقت بیشتر و به کار بردن عقل و حکمت بیشتر است. درباره مذاکره وزیر خارجه قطر با وزرای خارجه ایران و آمریکا سخن زیاد است. اینکه آمریکا تلاش می‌کند بعد از تحریم نفت روسیه که پیش از این به اروپا صادر می‌شده است، با قطر و ونزوئلا روابط بهتری برقرار شود تا این کشورها جایگزین روسیه شوند. از عربستان و امارات نیز درخواست کردند که تولیدشان را بیشتر کنند و به صورت تلویحی نیز گفته‌اند که نفت ایران باید به بازار جهانی بازگردد تا به تعدیل شرایط کمک کند. بنابراین یکی از سیاست‌های فعلی آمریکا این است که از این کشورها استفاده کند تا تأثیر تحریم‌های روسیه کمرنگ شود. قطر تلاش می‌کند که بحث روابط به نحوی شکل بگیرد و خودش هم نقش داشته باشد اما دو بحث مطرح است که یکی با تحریم روسیه و صحبت‌هایی که روس‌ها کردند در مورد نقششان در مذاکرات وین، این موضوع مطرح شد که سخنان روس‌ها ممکن است عامل به تعویق افتادن مذاکرات وین منجر شود. مذاکرات نیز عملا به تعویق افتاد و دبیرکل اتحادیه اروپا نیز صریحاً گفته است که یک «عامل خارجی» موجب این تعویق یا تأخیر تداوم مذاکرات شده است که این عامل خارجی ممکن است رژیم صهیونیستی و مذاکراتش با آمریکایی‌ها و روس‌ها باشد یا ممکن است اقدام روسیه در ارائه آن بیانات باشد، چراکه دبیر کل اتحادیه اروپا اعلام کرده است که ایران و امریکا رویه و رفتار بسیار مثبت و خوبی در پیش گرفته بودند و می‌توانستند به نتیجه برسند بنابراین باید عامل خارجی را شناسایی کرد. قطر به دنبال کشف این عامل خارجی یا به دنبال علت‌یابی سخنان روس‌هاست یا ممکن است به دنبال هماهنگی و اطلاع‌رسانی به روس‌ها در مورد افزایش تولید یا جایگزین شدن در تامین بخشی از نیازهای گاز اروپا باشد و تمامی این احتمالات وجود دارد.»

 


 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: