اقدامات دولت بایدن دشمنان آمریکا را با یکدیگر متحد می‌کند

فرید زکریا تحلیلگر ارشد آمریکایی در روزنامه واشنگتن‌پست نوشت: دولت بایدن بحران اوکراین را هوشمندانه و مؤثر مدیریت کرده و سیاستی را تدوین کرده است که می‌توان آن را «بازدارندگی به علاوه دیپلماسی» نامید. با این وجود، این بحران یک شکست استراتژیک بزرگ‌تر را برجسته کرده، شکستی که فراتر از دولت فعلی آمریکاست.

کد خبر : 1139037

فرید زکریا تحلیلگر ارشد آمریکایی در روزنامه واشنگتن‌پست نوشت: دولت بایدن بحران اوکراین را هوشمندانه و مؤثر مدیریت کرده و سیاستی را تدوین کرده است که می‌توان آن را «بازدارندگی به علاوه دیپلماسی» نامید. با این وجود، این بحران یک شکست استراتژیک بزرگ‌تر را برجسته کرده، شکستی که فراتر از دولت فعلی آمریکاست.

یکی از قواعد اصلی بازی استراتژیک، ایجاد تفرقه در میان دشمنان است. با این وجود، سیاست خارجی ایالات متحده به‌طور فزاینده‌ای برعکس عمل کرده است. در اوایل ماه جاری، روسیه و چین در سندی ۵۰۰۰ کلمه‌ای «دوستی» بدون «محدودیت» خود را با یکدیگر تایید کردند. به‌نظر می‌رسد این دو قدرت در ۵۰ سال گذشته بیش از هر زمان دیگری به یکدیگر نزدیک

شده‌اند.

برای روسیه، حمایت چین یک موهبت است. مهم‌ترین دلیلی که نشان می‌دهد حتی تحریم‌های شدید علیه روسیه ممکن است کارساز نباشد، این است که چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان می‌تواند به آن کشور کمک کند. روسیه اخیرا قرارداد‌های جدیدی را برای فروش بیشتر نفت و گاز به چین اعلام کرد. همچنین، چین می‌تواند به مسکو اجازه دهد تا از سازوکار‌ها و نهاد‌های مختلف چین برای فرار از محدودیت‌های مالی اعمال شده از سوی ایالات متحده استفاده کند.

«سرگئی کاراگانوف» مشاور کرملین به درستی گفته است که «چین مُتَکای استراتژیک ماست. ما می‌دانیم که در هر شرایط دشواری می‌توانیم برای حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی به آن تکیه کنیم».

برای کسانی که استدلال می‌کنند که این طبیعی است که دو حکومت استبدادی به یکدیگر بپیوندند باید گفت که خیر، همواره اینچنین نبوده است. در سال ۲۰۱۴ میلادی (زمانی که هر دو کشور کماکان مستبد بودند) چین آشکارا از حمایت روسیه از حمله روسیه به اوکراین خودداری ورزید و هنوز الحاق کریمه به فدراسیون روسیه را به رسمیت نشناخته است. به همین‌ ترتیب، پکن از مداخله روسیه در گرجستان حمایت نکرد و حمایت خود را از تمامیت ارضی و استقلال آن کشور اعلام کرده است.

چین و روسیه هر دو دشمن غرب هستند، اما تفاوت زیادی با یکدیگر دارند. جمع کردن آن دو در کنار یکدیگر و یکسان دیدن دو کشور نشانه آن است که این روز‌ها ایدئولوژی بر استراتژی در واشنگتن غالب شده است.

چین متفاوت از روسیه است. آن کشور یک قدرت جهانی در حال رشد است که با کسب قدرت اقتصادی به دنبال نفوذ بیش‌تر است. این کشور در سیاست‌های خود در قبال برخی کشور‌ها تهاجمی بوده، اما به‌عنوان یک بازیگر بزرگ اقتصادی می‌تواند به‌طور قابل اعتمادی ادعا کند که خواهان حفظ ثبات در جهان است. همان‌طور که «رابرت منینگ» در نشریه «فارین‌پالیسی» در سال ۲۰۲۰ میلادی‌ اشاره کرد: «پکن در تلاش برای جایگزینی صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و سایر نهاد‌های سازمان ملل نیست بلکه تلاش می‌کند نقش مسلط‌تری در آن نهاد‌ها ایفا کند».

در گذشته، پکن به تحریم‌ها علیه رژیم‌های سرکشی مانند لیبی، ایران و کره شمالی رای مثبت داده و از آن حمایت کرده است اگرچه این روحیه همکاری به‌ویژه در ماه‌های اخیر رو به زوال بوده است. این کشور از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل بسیار کمتر از روسیه یا ایالات متحده استفاده کرده است. چین چالشی حیاتی برای آمریکا ایجاد می‌کند، اما بسیاری از کار‌هایی که ما برای مبارزه با آن باید انجام دهیم در حوزه سیاست داخلی است و باید قوانینی را تنظیم کنیم که نوآوری و رقابت ایالات متحده را آزاد و فعال سازد.

«اتو فون بیسمارک» آلمانی بزرگ‌ترین دولتمرد اروپا در قرن نوزدهم میلادی استراتژی اصلی‌اش همواره این بود که با هر یک از دشمنان‌اش روابط بهتری نسبت به رابطه آنان با یکدیگر داشته باشد. این استراتژی از زمانی که «ریچارد نیکسون» و «هنری کیسینجر» در سال ۱۹۷۲ چین را از اتحاد جماهیر شوروی دور کردند برای چندین دهه بر سیاست خارجی ایالات متحده حاکم بود و آن کشور خود به روسیه و چین نزدیک‌تر بود تا روسیه و چین به یکدیگر.

با این وجود، امروز دیگر وضعیت همانند گذشته نیست. در سالیان پس از نیکسون و کیسینجر، در واشنگتن در مورد تلاش برای «کیسینجر معکوس» صحبت شد تلاشی برای دور کردن مسکو از پکن. دولت بایدن سال گذشته در این مسیر حرکت کرد. اما این یک سوءتفاهم ساده‌لوحانه بود که گمان می‌کرد می‌تواند روسیه و چین را از یکدیگر دور کند. نشانه آن پاسخ پوتین بود که آغازگر بحران بوده است.

در آغاز جنگ سرد، زمانی که ایدئولوژی بر استراتژی غالب بود واشنگتن باعث شد تا همه کشور‌های کمونیستی در کنار یکدیگر قرار گیرند. ۲۵ سال طول کشید تا ایالات متحده (از جمله در جریان جنگ ویتنام) بیاموزد که ما باید با مسکو و پکن به‌گونه‌ای متفاوت رفتار کنیم.

در آغاز جنگ علیه ‌تروریسم، دولت جورج دابلیو بوش اعلام کرد که عراق، ایران و کره‌شمالی «محور شرارت» را تشکیل داده‌اند اشتباهی که ما هنوز تاوان آن را می‌پردازیم. بیایید امیدوار باشیم که این‌بار مجبور نباشیم یک ماجراجویی طولانی و پرهزینه را تحمل کنیم تا در نهایت متوجه شویم که نباید به متحد کردن دشمنان‌مان کمک کنیم./کیهان

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: