تحلیل از چپ و راست؛

دیپلماسی معنادار

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

کد خبر : 1158172

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

دیپلماسی معنادار!

حنیف غفاری در سرمقاله «رسالت» نوشت: « رابرت مالی، نماینده ویژه دولت آمریکا در امور ایران در حساب توییتری خود  ضمن قدردانی از انریکه مورا و جوزف بورل به خاطر ادامه همکاری نزدیک با آمریکا مدعی شد:  «ما همچنان در مشورت با همکاران اروپایی، متعهد به مسیر دیپلماسی معنادار می‌مانیم». به راستی به کارگیری کلید واژه« دیپلماسی معنادار» از سوی رابرت مالی چه معنایی دارد؟ آیا واقعا قالب و چارچوبی که بایدن و همراهانش از سال ۲۰۲۱ میلادی تا کنون در پروسه احیای توافق هسته ای ترسیم کرده اند اساسا  مصداق دیپلماسی واقعی ( چه از نوع معنادار چه بی معنای آن!) می باشد؟!در این خصوص نکاتی وجود دارد که لازم است مدنظر قرار گیرد:

نخست اینکه تاکتیک بازگشت پوچ به برجام یا احیای توافق هسته ای بدون رفع عملیاتی تحریم های ضد ایرانی، اساسا قرابتی با دیپلماسی ندارد. مقامات آمریکایی و اروپایی از سال گذشته تا کنون، ریل گذاری تاکتیکی خود را در مذاکرات تغییر نداده اند. این موضوع در جریان ملاقات دوجانبه اخیر انریکه مورا، دبیر کل سرویس اقدام ویژه  اتحادیه اروپا و رابرت مالی مشهود بود.مقامات آمریکایی و اروپایی همچنان در صدد پیچیده سازی صحنه مذاکرات وین با هدف پیشبرد تاکتیک بازگشت غیر واقعی به توافق هسته ای هستند. تا زمانی که این ریل گذاری تاکتیکی تغییر پیدا نکند ، قطعا ارائه آدرس های انحرافی از سوی آمریکا و تروئیکای اروپایی دردی  از مذاکرات وین دوا نخواهد کرد! 

بهتر است مقامات غربی به جای بررسی ابعاد فرامتنی ومنطقه ای مذاکرات وین و آینده پژوهی های تکراری و البته غیرمستند خود در خصوص تبعات احیا یا عدم احیای برجام، بر روی متن مذاکرات و ابعاد حقوقی آن متمرکز شوند. اگرچه مقامات و رسانه های غربی بر روی موضوع « تضمین های اعتباری»به عنوان اصلی ترین مطالبه ایران از واشنگتن مانور چندانی نمی دهند، اما واقعیت امر این است که بخش مهمی از گره خوردگی جاری در مذاکرات وین، مربوط به همین مسئله می باشد. تضمین های اعتباری باید  به شرکت های خارجی جهت سرمایه گذاری « پروسه محور» و نه« پروژه محور» در ایران داده شود. هنوز دولت آمریکا، نظر نهایی خودش را اعلام نکرده ‌است که چه تضمینی به شرکت‌های خارجی جهت «سرمایه‌گذاری میان مدت»  در ایران می‌دهد. 

عدم ارائه تضمین های اعتباری به شرکت های خارجی، منجر به تجارت «پروژه محور» و محدود آنها با کشورمان و حتی انصراف برخی از شرکتها جهت کلیت سرمایه گذاری در ایران خواهد شد . پاسخ آمریکا به این مطالبه بر حق ایران، سیاسی کاری و وارونه نمایی رسانه ای و تبلیغاتی بوده است! در وهله اول مقامات آمریکایی تلاش کردند تا مسئله حذف سپاه پاسداران از لیست FTO را به عنوان تنها مسئله اختلافی باقیمانده و عامل بر هم خوردن مذاکرات نشان دهند! اما در ماورای این همه هیاهو و جنجال، سوال شرکت های اعتباری و سرمایه گذاری خارجی و بین المللی این است که چطور می‌توانند فعالیت های اقتصادی و تجاری  را در ایران تضمین کنند و آمریکا چه مولفه‌ای را به‌عنوان مولفه اعتباری و تضمینی ارائه خواهد داد تا شرکت‌ها خیال‌شان راحت باشد که حتی با تغییر دولت در آمریکا نیز می‌توانند به فعالیت خود در ایران ادامه دهند؟بهتر است در چنین شرایطی رابرت مالی  و انریکه مورا به جای سخن گفتن از «دیپلماسی معنادار» ، بیش از این فرصت را جهت پاسخدهی به مطالبه منطقی جمهوری اسلامی ایران از دست ندهند!»

 

احیای برجام و مخاطرات سه‌گانه

احمد زیدآبادی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «توافقنامه برجام در صورت احیای آن، به نظرم فضای حاکم بر کشور را تغییر می‌دهد؛ به‌طوری که به عنوان یک پیش‌شرط ضروری، می‌توان آن را نقطه آغازِ حرکت در جهت حل معضلات بنیانی جامعه ایرانی تلقی کرد.

با این همه، احیای برجام اگر با یک استراتژی مدون و تازه همراه نباشد، فقط به صورت یک مسکن زودگذر عمل می‌کند و اثر خود را به سرعت ازدست می‌دهد.

از این رو احیای برجام با توجه به نفوذ و قدرت دشمنان این توافق، مخاطراتی در بطن خود دارد که اگر پیشاپیش نسبت به آنها هشدار داده نشود، چه بسا به حل بحران‌های کشور یاری نرساند و بعد از چند ماه، داستان همیشگی از سر گرفته شود.

نخستین خطر احیای برجام این است که مخالفان این توافق درصدد برآیند تا نشان دهند که پذیرش توافقنامه، زمینه‌ساز هیچ نوع تغییر و تحولی در کشور نشده و نخواهد شد و اوضاع طبق روال گذشته ادامه خواهد داشت. 

بر این اساس، این نیروها ممکن است برای نمایش قدرتِ خود، در حوزه خارجی ماجرایی را آغاز کنند که تمام آثار اقتصادی احیای برجام را خنثی کند و تشنج در روابط خارجی کشور را از بحث هسته‌ای به موضوعی دیگر منتقل سازد. چنین تحرکاتی به واقع بازگشت به نقطه صفر است.

این نیروها همین‌طور ممکن است در صحنه داخلی، فشارهای فرهنگی و اجتماعی را علیه مردم عادی تشدید کنند تا امید آنان نسبت به ایجاد تحولی تازه در کشور به یأس تبدیل شود و احیای برجام نزد آنان را امری منفی جلوه دهد.

خطر دوم این است که دولت پس از دسترسی به منابع ارزی لازم، از کار سخت و دشوارِ اصلاح ساختار اقتصادی کشور به کلی صرف‌نظر کند و برای جلب نظرِ برخی اقشار و همین‌طور رهایی از فشار مخالفان اصلاحات اقتصادی، سیاست پول‌پاشی در سطح جامعه را در پیش گیرد؛ یعنی همان کاری که محمود احمدی‌نژاد در دوران برخورداری دولتش از انبوه دلارهای نفتی کرد و علاوه بر ریخت و پاش پولی و هدر دادن منابع، زمینه‌ساز گسترش فسادی بی‌سابقه در همه زمینه‌های بروکراتیک و سیاسی و اجتماعی شد. این در واقع تهدید بسیار بزرگی است که لازم است اقتصاددانان آگاه و دلسوز از هم‌اکنون نسبت به عواقب آن هشدار دهند.

خطر سوم احیای برجام این است که دسترسی به دارایی‌های بلوکه شده و ارز ناشی از صدور نفت گران‌قیمت، حکومت را به فکر حکمرانی کاملا اقتدارگرایانه و احساس بی‌نیازی از مشارکت سیاسی طبقات گوناگون اجتماعی و به خصوص بی‌تحملی در برابر انتقادهای روشنفکران و فعالان سیاسی بیندازد و در برابر هر سطح از نقد و مخالفت، سیاست مشت‌آهنین در پیش گیرد.

این سه خطر بزرگ می‌تواند احیای برجام را نه فقط بی‌اثر کند بلکه حامیان این اقدام را از کرده خود پشیمان سازد!

این همه در حالی است که شرایط کشور به جایی رسیده است که بدون احیای برجام، اقتصاد و جامعه ایران سامان نخواهد گرفت و با تهدیدهای تاریخی روبه‌رو خواهد شد.

بدین‌ترتیب، احیای برجام ضمن آنکه ضرورتی حیاتی است، مخاطره‌آمیز هم هست. کارِ اهل نظر و دانش و سیاست این است که در کنار حمایت از احیای برجام، نسبت به مخاطرات آن نیز پس از امضای دوباره آن هوشیار باشند و برای پیشگیری از خطرات مذکور به وظیفه ملی خود عمل کنند.

چنانچه احیای احتمالی برجام در مسیر آینده خود، ازمخاطرات سه‌گانه فوق در امان بماند، عبور از بحران‌های جاری و گشایش صفحه تازه‌ای در حیات ایران زمین دور از انتظار نخواهد بود.»

 

عبور دولت-ملت از میدان مین ترکیبی

محمد ایمانی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «داستان را از وسط، گزینشی و وارونه روایت می‌کنند. چرا تورم، تبدیل به مسئله مهم دولت شده و از کجا آمده؟ رکورد تورم 60 درصدی در دولت قبل، چگونه پدید آمد؟ نقدینگی به عنوان موتور پرشتاب تورم، در دولت «برجام و دیگر هیچ»، 900 درصد افزایش یافت و از 430 هزار میلیارد دلار به حدود 4000 هزار میلیارد تومان رسید. این رویداد در کنار کسری بودجه 480 هزار میلیاردی، موجب ترمز بریدگی تورم شد. دولت جدید البته موفق شد به میزان 13 درصد از تورم پیشین بکاهد؛ در عین حال، یکی از پیامدهای جهانی جنگ اوکراین، ایجاد تورم

7 تا 20 درصدی در کشورهای مختلف بوده است. متغیر دیگر در تورم، حذف اجباری ارز ترجیحی است. مهندسی معیوب دولت سابق، موجب حراج 60 میلیارد دلار (1260 هزار میلیارد تومان رانت) شد. در حالی که روحانی ادعا می‌کرد «ما برای دولت بعدی، ریل‌گذاری کردیم تا راحت باشند»، یکی از عناصر غربگرا، چند ماه قبل با وقاحت نوشت: «دو پوست موز زیر پای دولت است. اول ادامه دلار ۴۲۰۰ تومانی. دوم حذف دلار ۴۲۰۰ تومانی. انتخاب کنید که کدام گام را برخواهید داشت؟».

 ادعا می‌کنند نواصولگرایان(!؟) مانع اصلاحات درست در دولت سابق شدند. آیا آنها، فاجعه ارز 4200 تومانی را تصویب کردند؟! نواصولگرایان، برای دهن‌کجی به دولت نهم و دهم، کارت سوخت و سهمیه‌بندی بنزین را برای چهار سال حذف کردند و موجب قاچاق

144 هزار میلیارد تومانی شدند؟ آنها، یک‌شبه قیمت بنزین را سه برابر کردند و با پوزخند گفتند «خود من هم صبح جمعه باخبر شدم»؟ افراطیون مدعی اصلاحات، میراث کسری بودجه 480 هزار میلیاردی، بدهکاری 1500 هزار میلیاردی، سررسید ماهانه 12 تا 13 هزار میلیاردی سود اوراق فروخته شده (500 هزار میلیارد برای چهار سال)، نداشتن بودجه برای پرداخت حقوق مرداد 1400 کارمندان و... را چگونه توجیه می‌کنند؟

 متهمان اصلی سیاست‌های ویرانگر در گذشته، می‌توانند طعنه بزنند که دولت جدید، گرفتار تورم است، یا سرعت حرکتش کُند است، اما اهل فن می‌دانند که از نگاه مزدوران رسانه‌ای غرب، قرار بود ایران منهدم شود و دولت موفق شده بخش مهمی از مین‌های کار گذاشته را خنثی کند. سخن از نقشه‌ای است که مدیر معدوم شبکه آمدنیوز درباره‌اش گفت: «مجموعه ما در انتخابات 96 تحلیل امنیتی داشت. این‌جور نبود که بگوییم اصلاح‌‌‌طلبیم یا عاشق روحانی. آیا اگر رئیسی یا قالیباف سر کار بود، این مشکلاتی که در کشور وجود دارد، الان بود؟ ما براساس تحلیل امنیتی به این نتیجه رسیدیم که باید برویم پشت ‌سر فردی مثل روحانی. کشور باید به نقطه جوش می‌‌‌رسید». از وطن‌فروشانی سخن می‌گوییم که اکبر گنجی، اسفند 98 درباره کارکردشان اذعان کرد: «ما کارمندان دولت‌‌‌های راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. وظیفه ما وحشت‌‌افکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم. گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی، مدافع حقوق بشر، فمینیست و... هستیم. ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریم‌‌‌های تاریخ نتوانست انجام دهد، ما موظفیم با کروناهراسی انجام دهیم».

ایران، طبق محاسبات دشمن و به اعتبار ترکیب فشار حداکثری با کارکرد مدیریت اشرافی غربگرا باید پارسال از پا درمی‌آمد، و اصلا نوبت تشکیل دولت جدید در شهریور 1400 نمی‌رسید. هر کدام از بحران‌های چندگانه، برای از پا درآوردن دولتی تازه کار کافی بود. غربگرایانی که امروز درباره عدم موفقیت دولت در تک‌رقمی کردن نرخ تورم طعنه می‌زنند، یا تبعات توقف روند ارزپاشی خود را به رخ می‌کشند، در باطن امر، از این که دولت موفق شده بخش مهمی از آن اَبَربمب‌ها و اَبَربحران‌های ترکیبی را خنثی کند، عصبانی هستند؛ ولو با طعنه و تمسخر برگزار کنند. آنها می‌دانند اگر موفقیت‌های داخلی و خارجی دولت انقلابی گسترش یابد، نه پشمی بر کلاه دشمن خواهد ماند و نه این پادوها می‌توانند دیگر سر بلند کنند.»

 

توافق خوب-توافق بد

جاوید قربان‌اوغلی در سرمقاله امروز «شرق» نوشت: «بی‌تردید باید از ابتکاراتی که منجر به آغاز مذاکرات شد استقبال و اظهار امیدواری کرد که با به‌ثمر‌نشستن مذاکرات پیش‌رو شاهد گشایشی در احیای توافق هسته‌ای برجام و تغییر شرایط داخلی و حضور قدرتمندانه ایران در عرصه بین‌المللی باشیم. با این وجود سؤالاتی مطرح است که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت.

- در ۱۵ ماه گذشته تغییرات وسیعی در منطقه و جهان صورت گرفته و با پیشرفت قابل‌ملاحظه در روابط اعراب و اسرائیل، نقش‌آفرینی رژیم صهیونیستی را در منطقه افزایش داده است. تحریم‌های ظالمانه فشار بر کشور را بیشتر و معیشت مردم را سخت‌تر کرده است. دولت باید پاسخ دهد که در توافق پیش‌رو بین ایران و آمریکا در مذاکراتی که قرار است احتمالا در قطر انجام ‌شود، چه امتیازاتی بیش از مذاکرات عراقچی از طرف مقابل دریافت کرده است؟

 - امیرعبداللهیان بارها از آمادگی ایران برای «توافق خوب» سخن گفته است. مقامات دو طرف، علت اصلی بن‌بست در مذاکرات را اصرار ایران بر خروج سپاه از لیست گروه‌های تروریستی آمریکا (FTO) و تضمین آمریکا در عدم تکرار خروج از توافق می‌دانند. آمریکا رسما به ایران اطلاع داده است که سپاه را از لیست گروه‌های تروریستی خارج نخواهد کرد. همچنین اگر منظور ایران «تضمین حقوقی» برای عدم تکرار خروج آمریکا از توافق باشد، بایدن نمی‌تواند چنین تعهدی را به ایران بدهد، ضمن اینکه هیچ تضمین حقوقی قابل اعتمادی برای محکم‌ترین توافقات بین‌المللی وجود ندارد. دولت‌ها هر زمانی که منافع‌شان ایجاب کند، به معاهدات خود پشت پا می‌زنند. دولت باید پاسخ دهد فرق‌های ملموس «توافق بد» که ۱۵ ماه قبل عراقچی می‌توانست آن را امضا کند با «توافق خوب» مدنظر امیرعبداللهیان که امیدواریم در نشست قطر به دست آید، چیست؟

- موافقت ایران با برگزاری حساس‌ترین دور مذاکرات در قطر با سؤالاتی جدی روبه‌روست. تفاوت عمان و قطر با دیگر شیخ‌نشین‌های خلیج فارس انکارناپذیر است. در‌عین‌حال اعطای چنین امتیاز بزرگی به کشوری در قواره کوچک‌تر از یک استان ایران بدون دریافت ما‌بازایی در مهار نقش‌آفرینی اسرائیل در منطقه و تأثیرگذاری در تغییرات ژئوپلیتیک منطقه، اقدامی خارج از دوراندیشی استراتژیک است. به‌خصوص اینکه قطر رقیب ایران در انرژی (گاز) است و نرد عشق با ایران مصلحتی بوده و انتخاب نهایی این کشور کوچک، داشتن متحدانی در شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب است.

6- انگیزه اصلی غرب در تلاش برای احیای برجام «مهار هسته‌ای» از طریق افزایش زمان گریز هسته‌ای است. ضمن اینکه در پرتو توافق هسته‌ای، ورود نفت ایران به بازار، التهابات این بازار را کاهش داده و نقش‌آفرینی روسیه را کم‌رنگ خواهد کرد. هرچند این به آن‌ معنی نیست که غرب برای دستیابی به این هدف حاضر به اعطای هر امتیازی به ایران باشد. از سوی دیگر ترجیح روسیه به دلیل گرفتاری در جنگ اوکراین تعویق توافق تا پایان عملیات در اوکراین و تحمیل شرایط خود به زلنسکی و متحدان غربی اوکراین است. برآیند این شرایط درصورتی‌که جهت‌گیری مسئولان «تأمین حداکثری منافع ملی» باشد، «تصمیم سیاسی» برای ریل‌گذاری جدید در سیاست خارجی، تبدیل مذاکرات با واسطه به گفت‌وگوهای رودررو با آمریکاست. امیرعبداللهیان گفته است «کشورهای اروپایی درخواست‌هایی را از ما به‌طور شفاهی مطرح کردند و در‌حال بررسی هستند که چگونه می‌توانند در حوزه انرژی با جمهوری اسلامی ایران همکاری کنند». اقدامی که در صورت استفاده از توانمندی‌های دیپلماتیک داخلی و فرصت‌های پیش‌رو در عرصه جهان، در کنار دستاوردهای اقتصادی، بهبود شرایط برای پرداختن به توسعه و کاهش آلام مردم، سرعت پیشروی اسرائیل در حوزه پیرامونی ایران را تا حد معتنابهی کاهش خواهد داد.»

 

‌هفت درس بزرگ هفتم تیر ۱۳۶۰

حسین عبداللهی‌فر در سرمقاله «جوان» نوشت: «شش روز پس از رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت ریاست جمهوری بنی صدر، هفتم تیر ۱۳۶۰ شاهد حادثه تلخ و خونینی بود که در آن آیت‌الله سید محمد بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور به همراه ۷۲ تن از مسئولان کشور به شهادت رسیدند. هدف منافقین از این جنایت ایجاد اختلال در نظام مدیریتی کشور و محروم ساختن کشور از اندیشه‌های شهید بهشتی بود.

این واقعه را باید هم به لحاظ کیفی و هم کمی یکی از بزرگ‌ترین حوادث تروریستی تاریخ کشورمان دانست که ملت و امام امت (ره) را به سوگ نشاند. اما این حادثه تلخ درس‌ها و عبرت‌های زیادی برای آینده کشور، به‌ویژه شرایط کنونی کشور داشت که به نمونه‌های بارز آن اشاره می‌شود:

۱- پیوند سازمان مجاهدین خلق- که مدعی مبارزه با سرمایه داری و امریکا بود- با بنی صدر به عنوان سرشاخه جبهه ملی در اجرای سیاست‌های اقتصادی لیبرالی در کشور نشان داد که گروه‌های مخالف انقلاب اسلامی با هر گرایش و اختلاف فکری مجری برنامه‌های سرویس‌های اطلاعاتی غرب هستند. چنانکه سال‌ها بعد سرکرده منافقین در دیدار محرمانه با رئیس استخبارات عراق از هماهنگی با کاخ سفید و کاخ الیزه در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی خبر داد.

۲- حادثه تلخ هفت تیر نشان داد که هرگاه ملت ایران با شناسایی عوامل نفوذی دشمن مانع از دستیابی آن‌ها به اهدافشان شوند، باید هزینه آن را بپردازند. شهید بهشتی و یارانش با خون خود پیشتازی مسئولان در این مسیر را امضا کردند.

۳- شهید بهشتی و برخی از همرزمانش مانند شهید دیالمه از پیشگامان جهاد تبیین بودند. سخنرانی‌های شفاف و مناظره‌های تلویزیونی وی حقایق بسیاری را برای جوانان روشن می‌ساخت، اما شهید بهشتی در این راه با خون خود بسیاری از مردم و جوانان را بیدار کرد و حقایق زیادی از جمله از اتهامات ناروایی که به منظور ترور شخصیتی وی ترویج می‌شد، پرده برداشت؛ لذا با اعتقاد کامل می‌گفت: «بکشید ما را ملت ما بیدارتر می‌شود.»

۴- امواج تخریبی دشمنان نظام اسلامی علیه این شهید مظلوم پیش از انفجار دفتر حزبی را که وی برای بقای انقلاب اسلامی طراحی کرده و دبیرکلی آن را بر عهده داشت، بیانگر این پیام برای مدافعان انقلاب اسلامی است که هر چه بیشتر و خالصانه‌تر برای حفظ این انقلاب کوشا باشند، تمرکز دشمن تا حذف فیزیکی بیشتر خواهد بود.

۵ - پیام مهم دیگر هفت تیر برای نسل امروز که به مدد فضای ر‌ها شده مجازی در معرض شنیدن تهمت‌های ناروای بسیاری هستند، این است که بین حقیقت و آنچه دشمن تبلیغ می‌کند، فاصله زیادی وجود دارد. نگذاریم دوباره مسئولانی زیر فشار تهمت‌های ناروا مصداق این فرمایش، ولی زمان شوند که «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم رفت.»

۶- پیام هفت تیر به مدافعان انقلاب اسلامی و همه مسئولان کشور این است که برای دفاع از نظام اسلامی هم باید آبرو داد و هم جان. آنکه آبرو داد آبرومند شد و آنکه جان داد جاودانه شد. چنانکه امروز بهشتی عزیز هم آبرومند است و جاویدان.

۷- وقتی خبر انفجار خونین هفت تیر منتشر شد جمهوری اسلامی ایران در فقدان ۷۲ تن از مسئولان کشور که ۲۷ تن از آن‌ها نمایندگان مجلس شورای اسلامی بودند، عزادار شد و این در حالی بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی هم به علت حادثه تروریستی مسجد ابوذر در بستر بیماری بودند و به همین دلیل در آن محل حضور نداشتند و این امر بیانگر اراده الهی برای بقای نظام اسلامی بود. بنابراین، بزرگ‌ترین پیام هفت تیر برای اصحاب تعقل و تفکر در این است که اراده الهی بر ماندگاری انقلاب اسلامی تعلق گرفته است.»

 

چراغ امید پرنورتر می‌شود

یوسف مولایی در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «همان‌طور که در بحرانی‌ترین لحظات مذاکرات پیش‌بینی می‌کردم که حتی خارج از زمان باید به نتیجه برسد، تمام بحث تحلیلی‌ام این بود که گزینه دیگری وجود ندارد و گزینه عدم توافق برای هر دو طرف ایران و آمریکا بسیار پرهزینه است. با این استدلال همیشه گفته‌ام که امیدواری وجود دارد و مذاکرات باید به نتیجه برسد. اکنون هم آن دوره بحرانی که طرفین نسبت به هم مواضع تندی داشتند و از همدیگر خیلی دور بودند، برطرف شده و ما داریم وارد مرحله‌ای می‌شویم که مذاکرات بسیار سازنده خواهد بود و حتما نتیجه بخش و زمانش هم خیلی طولانی نخواهد بود. برای اینکه طرفین به نوعی راه‌حل‌هایی برای مسائل اصلی که ماهیت سیاسی داشت، مثل ملاحظات ایران در مورد حذف نام سپاه پاسداران از لیست تحریم‌ها و همچنین تضمین آمریکا به ایران مبنی بر اینکه دیگر ازبرجام خارج نخواهد شد، پیدا کرده و حداقل مبانی و چارچوب راه‌حل‌ها تا حدی برای دو طرف روشن است. بنابراین به لحاظ سیاسی زمینه و اراده لازم برای اینکه توافقی صورت بگیرد بعد از این چانه زنی‌ای که به نظر می‌رسد کوتاه خواهد بود، وجود دارد تا طرفین آخرین شانس خود را برای گرفتن بیش‌ترین امتیازات امتحان کنند ولی اگر امتیازی هم در این دوره رد و بدل نشود، با توجه به زمینه‌ای که ایجاد شده، برجام را به یک صورتی احیا خواهند کرد. در عین حال هرچند به لحاظ فنی برجام قطعا تغییرات زیادی خواهد داشت برای اینکه ما از فضای برجام 2015 خارج شدیم و ایران پیشرفت‌های زیادی از لحاظ فنی و به‌دست آوردن دانش هسته‌ای کرده است که نمی‌تواند آن را معامله کند و حتما خواهان حفظ آن است. از آن طرف دوره هشت ساله محدودیت‌ها در حال سپری شدن است و به آن صورت قابل احیاشدن نیست و حتما با شرایط جدید تطبیق داده می‌شود. احتمالا برای دوره محدودیت‌ها در یک حوزه‌ای با زمان جدیدی تعریف خواهد شد و از آن‌طرف هم گشایش‌هایی در حوزه اقتصادی حتما خواهد بود که توام با مسائل مالی و تجاری و اقتصادی است و احتمالا هم صحبت‌هایی در رابطه با اف‌ای‌تی‌اف تا مسیر برای ایران هموار شود. بیش‌ترین پاداشی که شاید در این مقطع برای ایران درنظر گرفته خواهد شد، ورود ایران به بازار نفت و دسترسی به منابع مالی ناشی از فروش نفت خواهد بود. نیاز بازار نفت به قدری زیاد است که ایران هم می‌تواند سهم خود را در این بازار به‌دست آورد و در صورتی که مسیر روان شود، ایران به سرعت می‌تواند به مشتریان خود برگردد. روس‌ها بیشتر بازار خود را روی چین و هند متمرکز کرده‌اند و بسیاری از کشورها که مخالف مداخله روسیه در اوکراین هستند برای خرید نفت روسیه محدودیت دارند و نیاز به بازار ایران احساس می‌شود کمااینکه ونزوئلا هم با اینکه فاصله زیادی با اروپا دارد ولی نفت خود را به اروپا می‌رساند پس به طریق اولی برای ایران بازار مساعدتر و مسیر هم روان‌تر است. قطعا همه می‌دانند که آمریکا هم راه‌حل و هم یک مشکل اساسی است. از این رو اروپایی‌ها با آمریکایی‌ها توافق کرده‌اند و حداقل روی اصول کلی به توافقاتی رسیده‌اند و با اطمینان به ایران آمده‌اند و مقامات ایران را متقاعد کرده‌اند که مواضع آمریکایی‌ها روشن است و ایران به نوعی اطمینان حاصل کرده که با مواضع جدید آمریکایی می‌تواند به میز مذاکره برگردد تا مذاکرات را نهایی کنند. در این میان رقابت سیاسی و اهدافی که اسرائیل دنبال می‌کند به گونه‌ای است که دست از شیطنت‌های خود برنخواهد داشت و این هوشیاری ایران است که به نوعی اقدامات آسیب رسان اسرائیل را مهار و خنثی کند. هرچه ایران بتواند در زمینه تنش زدایی در منطقه مخصوصا با همسایگان عرب خودش در حوزه خلیج فارس موفق عمل کند به همان اندازه می‌تواند اسرائیل را مهار کند.»

 

مضحکه‌ای به نام ناتوی غرب آسیا

مهدی گرگانی در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «عبدالله دوم، پادشاه اردن اخیرا از امکان تشکیل یک پیمان نظامی در منطقه غرب آسیا همانند پیمان ناتو سخن گفت که بسیاری آن را تعبیر به ناتوی غرب آسیا کرده‌اند. طبق گفته منابع آمریکایی، واشنگتن قصد دارد با کمک رژیم اشغالگر قدس یک ائتلاف دفاع هوایی و موشکی با مشارکت اردن، مصر، عراق و اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس (رژیم سعودی، امارات، بحرین، عمان، قطر و کویت) راه‌اندازی کند. 

هر چند پادشاه اردن مستقیما اسمی از ایران نیاورد اما تحلیلگران معتقدند هدف اصلی تشکیل این ائتلاف احتمالا مقابله با ایران در منطقه خواهد بود. اعلام این موضوع در آستانه سفر جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا به سعودی و فلسطین اشغالی نیز نمایان می‌کند که واشنگتن و تل‌آویو در پشت پرده این تصمیمات و تحولات در غرب آسیا قرار دارند. 

اما آیا رژیم صهیونیستی و آمریکا در پیشبرد چنین طرحی برای منزوی کردن ایران در منطقه کاری از پیش خواهند برد؟

1- ایده تشکیل ناتوی غرب آسیا، جدید نیست و رژیم مجعول صهیونیستی از مدت‌ها قبل به دنبال تشکیل چنین ائتلافی علیه ایران است اما موانع این ایده آنقدر زیاد است که هیچ‌گاه به منصه ظهور نرسید. ...

2- دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور تروریست پیشین آمریکا، سال 2017 با سفر به ریاض ایده تشکیل ناتوی عربی را مطرح کرد و با خروج از برجام، طرح فشار حداکثری علیه ایران را کلید زد. وی در کنار آن با تشدید تنش‌ها در خلیج‌فارس به دنبال تشکیل یک ائتلاف نظامی و دریایی علیه ایران نیز برآمد تا حلقه محاصره را تنگ‌تر کند.  ... در نهایت فقط انگلیس، استرالیا و سعودی حاضر شدند در این ائتلاف شرکت کنند و حتی فرانسه، آلمان، کره‌جنوبی، ژاپن و... حاضر نشدند به دلایلی به این ائتلاف ملحق شوند! ایده تشکیل اتحاد عربی ترامپ نیز با بی‌اعتمادی دولت‌های عربی به ترامپ اصلا به مرحله عمل نرسید و در نطفه خفه شد.  ...

3- در حال حاضر شرایط نسبت به چند سال گذشته بسیار فرق کرده است. دولت حجت‌الاسلام رئیسی برخلاف دولت قبل، دیپلماسی منطقی و روابط خوب با همسایگان در منطقه را در اولویت کار خود قرار داده است. روابط خوب با قطر، امارات‌عربی‌متحده و ۵ دور مذاکره با عربستان در راستای تنش‌زدایی، ممکن است حتی این کشورها را نیز از پیوستن به ائتلاف آمریکایی- صهیونیستی که هدفش ایران باشد منصرف کند. از سوی دیگر حملات موشکی مرگبار انصارالله یمن علیه ائتلاف سعودی که آنها را مجبور به توافق آتش‌بس کرده، ممکن است ریاض و ابوظبی را بیش از پیش در پیوستن به چنین ائتلافی با تردید مواجه کند. 

آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال سوءاستفاده دوباره از ثروت عربستان و امارات برای پیشبرد ایده ائتلاف نظامی خود هستند؛ مساله‌ای که در دوران ترامپ آنها را به گاو شیرده معروف کرده بود و باعث تحقیر اعراب بویژه بن‌سلمان شد. بعید است ریاض بخواهد - و یا بتواند - بار مالی چنین ائتلافی را به دوش بکشد و دوباره مضحکه خاص و عام شود. «هشام غنام» محقق ارشد سعودی در مرکز مطالعات خلیج‌فارس در کمبریج در این زمینه می‌گوید: ناتوی غرب آسیا در حال حاضر بدون به اشتراک گذاشتن مسؤولیت‌ها و بار مالی به شکل مساوی، امکان‌پذیر نیست. نمی‌توان همه مسوولیت‌ها را بر عهده ریاض گذاشت و انتظار داشت آل‌سعود همه کارها را انجام دهد. 

خبرگزاری اسپوتنیک نیز با اشاره به این مساله، ناتوی غرب آسیا را به سراب تشبیه کرد و نوشت: ایده ناتوی غرب آسیا از پیش شکست‌خورده است، چرا که فاقد هدف و دشمن مشترک است.»

 

 

 

 

 

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: