طولانی ترین شب های سیاسی ایران
به مناسبت شب یلدا، روایتی داشتیم از سخت ترین شب های سیاسی ایران که برای مردم، طولانی تر از هر یلدایی گذشت
بلندترین شب سال که یلدا نام دارد، استعارهای از مواجهه انسان با تاریکی، انتظار و امید است. اما در حافظه جمعی ایرانیان، یلدا تنها به گردش زمین و خورشید محدود نمیشود. گاهی یک ملت، شبهایی را از سر میگذراند که نه با دقیقه و ساعت، بلکه با ضربان قلب و استرس سنجیده میشوند. شبهایی که از هر یلدای طبیعی طولانیترند. در این شبها، سیاست از سطرهای سرد روزنامهها و رسانه های عبور میکند و بیواسطه وارد زندگی مردم میشود. جایی که اضطراب، جای خواب را میگیرد و دعا و امید، جانشین تحلیل میشود. تاریخ سیاسی ایران، آکنده از چنین یلداهایی است. شبهایی که جامعه، فارغ از گرایش و اختلاف، چشم به راه پایان آن بود؛ اما فشار اضطراب و سنگینی انتظار، زمان را کش میداد و گذر شب را چنان کند میکرد که هر دقیقهاش به اندازه یک ساعت میگذشت و تاریکی شب، پایانناپذیر به نظر میرسید.
۱۲ شب یلدای ممتد
در جنگ ۱۲روزه، دیگر با یک شب خاص مواجه نبودیم، با زنجیرهای از شبهای یلدایی روبهرو شدیم که هر کدام، از شب قبل بلندتر و سنگینتر میگذشت. شبهایی که برای مردم ایران بهدلیل اضطرابی که تا عمق جان نفوذ میکرد ، از شبهای سرد آغاز زمستان هم طولانی تر و سخت تر گذشت. این شبها، شب دلهره برای جان خود و جان ایران بود. در کنار اضطراب ناشی از تهدیدهای نظامی صهیونیستها، جبههای دیگر نیز بیوقفه فعال بود ، جبههای که در آن دشمن، لحظهبهلحظه از مسیر شبکههای اجتماعی و رسانهها، با سیلی از اخبار جعلی و روایتهای دستکاریشده، ذهن و روان جامعه را هدف قرار میداد و فشار جنگ را از میدان نبرد به ساحت افکار عمومی منتقل میکرد. خانوادههای نظامیان، نیروهای موشکی و پدافند، سختترین شبهای عمر خود را میگذراندند. شبهایی که پلک روی هم نمیرفت و هر دقیقهاش با انتظار خبری تازه میگذشت. حمله به اهداف مسکونی و غیرمسکونی، مرز میان جبهه و خانه را درهم شکسته بود و ترس را به تجربهای همگانی بدل میکرد. در این شبها، ترس فقط ترس از مرگ نبود؛ ترس از آینده بود، از سرنوشت کشوری که در معرض آزمونی سخت قرار گرفته بود. صبح، نه بهعنوان نوید آرامش، بلکه بهمثابه ادامه حیات انتظار کشیده میشد. این شبها، طولانیترین شبهای زندگی سیاسی مردم ایران بودند، شبهای طولانی که همه آرزو میکردند هرچه زودتر تمام شوند.
شب طولانی ورزقان
آن شب، در ارتفاعات سرد ورزقان، ناپدیدشدن یک بالگرد با تعلیق زمان گره خورد. فاصله غروب تا سپیده چنان فرساینده گذشت که در تجربه سیاسی ایرانیان، به بلندترین شب سال تبدیل شد. در آن شب، اغلب روزنامهها انتشار نهایی را به تعویق انداختند و در انتظار خبری امیدوارکننده از ورزقان بودند. اما تعلیقِ خبر و طولانیشدن شب، مجال تیترزدن نداد و همه روزنامه ها با ابهام صفحه اول خود منتشر کردند. آن شب، بهمعنای دقیق کلمه یلدای اضطراب ملی بود. شبی که زمان در آن از حرکت بازایستاد و دقیقهها، کشدار و سنگین، بر شانههای یک ملت آوار شد. شب تعلیق مطلق بود، نه خبر قطعی، نه تصویر روشن، نه صدایی که بتوان به آن تکیه کرد. سکوت، پرهیاهوترین عنصر آن شب بود. سکوتی که حتی منتقدان دولت را نیز از جدل و داوری بازداشت و آنان را در کنار دیگران، به دعا و انتظار کشاند. در آن ساعات، سیاست بهطور موقت از منطق رقابت و منازعه تهی شد. مسئله دیگر تصمیم، جناح یا تحلیل نبود، مسئله جان بود و بیخبری از سرنوشت عالیترین مقام اجرایی کشور. همین تعلیقِ کشنده، شب را آنچنان طولانی کرد که هر لحظهاش به اندازه یک یلدا گذشت و پایانش دور و دستنیافتنی به نظر میرسید. میتوان گفت طولانیترین شب سیاسی ایران، در دلِ یک انتظار هولناک شکل گرفت، انتظاری که صبحش، با خبر شهادت سید ابراهیم رئیسی، به یکی از تلخترین سپیدهدمهای تاریخ جمهوری اسلامی بدل شد. شبی که همه در آرزوی پایانش بودند، اما هیچکس برای چنین صبحی آماده نبود.
یلدای تلخ مقاومت
نزدیک عصر ششم مهرماه ۱۴۰۳ بود که خبری، محتاط و بریدهبریده، در فضای غیررسمی منتشر شد. خبری که از ترور احتمالی سید حسن نصرا... در یک ساختمان حکایت میکرد. اما برخلاف شتاب شبکههای اجتماعی، رسانههای رسمی تا روز بعد از هرگونه تأیید یا تکذیب خودداری کردند. این سکوت، نه از سر غفلت، بلکه برخاسته از ملاحظات جدی امنیتی و همچنین
بی اطلاعی از وضعیت سلامت نصرا... بود. شرایطی که در آن، هرگونه انتشار شتابزده اطلاعات میتوانست تبعات میدانی و امنیتی داشته باشد. حزبا... نیز، مطابق رویههای شناختهشده خود در وضعیتهای بحرانی، ترجیح داد اطلاعرسانی را به تأخیر بیندازد و همین تأخیر، ابهام را عمیقتر کرد. در نتیجه، آن شب با تعلیق اطلاعات سپری شد. وضعیتی که در آن، خلأ خبر رسمی به منبع اصلی اضطراب بدل شد. برای بخش قابلتوجهی از جامعه ایران، نصرا... صرفاً یک رهبر خارجی نبود، بلکه نماد مقاومت و یار مردم ایران بهشمار میرفت و همین پیوند عاطفی، انتظار را جانکاهتر میکرد. دوستداران او در ایران، شبی را پشت سر گذاشتند که در آن، هر بار تازهکردن خبرگزاریها، ذهنها را میان «حیات» و «شهادت» معلق نگه میداشت. تعلیقی که پایان نداشت و شب را میکش داد. شبی که نه فقط طولانی گذشت، بلکه در حافظه جمعی، به یکی از طولانیترین شبهای زندگی سیاسی مردم ایران بدل شد.
خراسان