دشمنی با احمدی نژاد از آنجا شروع شد...
نتیجه آن شد که این بنده معمولی خدا جز تملق و تعریف و مدح و ثنا چیزی ندید! آنقدر به او «مالک اشتر علی» گفتیم که هم او باورش شد و هم ما! و البته چون نه مالک اشتر را میشناختیم و نه امیر مؤمنان علی(ع) را...
دکتر محمد صادق کوشکی در مشرق نوشت: 1- جریان انحرافی اصولاً یک ماجرای انحرافی است! یعنی نه اصالت دارد و نه حقیقت! راستش را بخواهید مشکل کار احمدینژاد هم بر خلاف نظر بسیاری از دوستان ربطی به جریان انحرافی ندارد! جریان انحرافی خیلی بدبختتر و مفلوکتر از آن است که قدرت سحر و جادو داشته باشد! تمام قدرت این جریان به پولهایی برمیگردد که به صورت بیحساب از بیتالمال به چنگشان افتاده و البته عرصهای که به برکت نرمش های ریاست محترم جمهوری در مناصب اجرایی مملکت برایشان باز شده است! 2- حمایت در منطق دینی اجرای توأمان نهی از منکر و امر به معروف است! تولی و تبرای هماهنگ و همراه است! و البته بهترین هدیهای که میتوان به برادر مؤمن تقدیم کرد عیبهای اوست! اکثریت خواص و عوام جامعه این اصول دینی را در ماجرای احمدینژاد فراموش کردند و چنان نقاط قوت عملکردهای او چشمانشان را گرفته بود که دیگر قادر به دیدن نقاط ضعف او نبودند تا آنجا که وقتی رهبر انقلاب در شهریور ماه سال 86 در دیدار با دولت نهم خطاب به احمدینژاد فرمودند: «فرهنگ در دولت شما مظلوم است!» هیچ یک از خواص یا حتی عوام در مسیر حمایت از این تذکر ضروری و دقیق رهبری به دولت و شخص احمدینژاد قدمی بر نداشتند! چرا که آنها «احمدینژادی» بیعیب و نقص برای خود ساخته بودند و مرتب او را با خاتمی و هاشمی مقایسه میکردند و در همین مقایسهها بود که احمدینژاد مرتب 20 میگرفت و پس از این بیست گرفتنها بود که حامیانش مرتب قربان صدقهاش میرفتند و برایش اسفند دود میکردند و البته کمتر کسی به این نکته میاندیشید که بالاخره محمود هم ظرفیتی دارد! محبان محمود او را بسیار بیشتر حد و اندازه واقعیاش توانا و قهرمان پنداشته و به همین دلیل اضافه بر ظرفیت عشق و محبت و مدح و ثنا نثارش کردند! و البته «حبالشی یعمی و یصم» نتیجه آن شد که هم احمدینژاد و هم محبانش باور کردند که او ستون خیمه انقلاب است و اگر او نبود نظام به بیراهه میرفت (یا از بیراهه نجات پیدا نمیکرد) و از اینجا بود که کمکم در ذهن برخی این نکته خلجان کرد که احمدینژاد منجی انقلاب و نظام است! 3- احمدینژاد یک انسان معمولی و متدین بوده و هست. مثل خیلی از ماها! به تعبیر حضرت امام(ره) اگر قبل از آن که ظرفیتش را پیدا کنیم دنیا و قدرت به ما رو کند بدون تردید بیچاره و عاقبت به شر خواهیم شد. آیا من و تو و احمدینژاد ظرفیت این همه تعریف و تمجید را داریم؟ دشمنی با احمدی نژاد از آنجا شروع شد که مدحش کردیم و عیبها و نواقصش را نادیده گرفته و مالهکشی کردیم. معدود کسانی هم که با بصیرت و بنا به حکم خداوند احمدینژاد را نهی از منکر میکردند هدف تیرهای زهرآلود حامیان و محبان سراسر احساس احمدینژاد قرار گرفتند! نتیجه آن شد که این بنده معمولی خدا جز تملق و تعریف و مدح و ثنا چیزی ندید! آنقدر به او «مالک اشتر علی» گفتیم که هم او باورش شد و هم ما! و البته چون نه مالک اشتر را میشناختیم و نه امیر مؤمنان علی(ع) را، لذا اصلاً سفارش امیر مؤمنان به مالک اشتر را هم ندیدیم که فرموده بودند: ای مالک! باید اطرافیان و حلقه نخست نزدیکان تو افرادی اصیل و شجاع باشند که عیوب و نواقص تو و کارهای تو را قبل از دیگران به تو گوشزد کنند! 4- غرور، تملق بیش از حد اطرافیان، تعطیلی نهی از منکر و حمایت احساسی و خلاف منطق، تیرهای کشنده و زهرآلودی بودند که احمدینژاد را نشانه رفتند! او نیز خود را از این تیرهای زهرآگین که هدفدار به سویش پرتاب می کردند مصون نداشت تا آسیب دید و این روند ادامه پیدا کرد تا این که برادر دینی مان باورش شد که: من آنم که رستم بود پهلوان! 5- در چنین محیطی زودتر از هر فساد دیگری، تملق و چاپلوسی رشد کرد و بسط و گسترش یافت و حلقه اول اطرافیان «محمود» را کسانی تشکیل دادند که تخصص اصلی و اولشان تملق تا مرز بینهایت بود! و البته نمی دانم چرا «محمود» احساس خطر نکرد و به دهان و روی متملقان خاک نپاشید! وقتی عضو کابینه در ویژه نامه روزنامه ایران در اوایل سال 89، احمدینژاد را بهترین و برترین رئیس جمهور تاریخ ایران نامید نه محمود اعتراض کرد و نه حامیان او و نه هیچ فرد دیگری! (البته به ذهن دوستان خطور هم نکرد که این جمله چه نیش و کنایه و طعنهای در خود داشت!) 6- طبیعی است انسانهای شریف و اصیل، مسلمان و انقلابی نتوانند چنین فضایی را تحمل کنند. لذا به تدریج اطراف احمدینژاد از چنین افرادی تخلیه شد و کسانی در اطراف او باقی ماندند که کمر همت برای زمین زدن او بسته بودند و در چنین فضایی دیگر چه نیازی به سحر و جادوست؟ تازه قبول که احمدینژاد سحر و جادو شده اما بانی این سحر و جادو «غرور» بوده و نه این و آن! اگر سحر و جادو کارگر بود چرا کسی نتوانست رجایی را سحر کند؟ 7- اگر از همان ابتدای کار عیوب برادر دینی مان احمدینژاد را به او هدیه میدادیم، اگر خطاهایش را نادیده نمیگرفتیم، اگر نهی از منکر را تعطیل نمیکردیم، اگر دهان منتقدان متدین احمدینژاد را گل نمیگرفتیم، آنگاه احمدینژاد میتوانست روز به روز به نقاط قوتش بیافزاید و از عیوبش بکاهد و هر روز به الگوی «رجایی» نزدیکتر شود! 8- هنوز هم دیر نشده! هنوز هم میتوان احمدینژاد را به مسیر اصلی انقلاب بازگرداند و او را به سرباز مطیع نظام تبدیل کرد. اگر از سر دلسوزی تمامی تخلفات و عیوب را متوجه اطرافیان او و جریان انحرافی نکنیم و باور کنیم که هر فرد نسبتی با اطرافیانش دارد . مادامی که خیال کنیم محمود را چیزخور یا سحر و جادو کردهاند همان مسیر غلط گذشته را طی میکنیم! چون هنوز باورمان نمیشود که قهرمان ذهن ما اشتباه کرده و مسیر خطا را پیموده است! 9- اگر محمود را دوست داریم که داریم او را از بلندای برج غروری که برای او ساخته اند پایین آوریم و از چنگال اطرافیان متملق او برهانیم و یقین داشته باشیم هر فرد معمولی دیگری هم اگر جای محمود بود در چنین فرایند غلطی به همین سرانجام میرسید . 10- و خدا کند چنین شود و اطراف احمدینژاد را کسانی پر کنند که قبل از دیگران عیوبش را به او گوشزد کنند و او را به چشم یک انسان معمولی و برادر دینی نگاه کنند که خیرخواه او هستند و نه یک قهرمان خارقالعاده! نباید به بادکنک فروشان خیابانی اجازه داد بادکنک نفس اماره مان را بیش از اندازه باد کنند!