روایت آیت الله مجتبی تهرانی از بخشش پروردگار در ماه رمضان: درها دارد بسته می‌شود!/ تفسیر روز: سخنوران بی‌عمل!/ نیت خالص و هماهنگی علم و عمل/ صوت: مناجات با نوای میثم مطیعی

در روایتی است که: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ عِنْدَ الْإِفْطَارِ سَبْعِينَ‏ أَلْفَ‏ أَلْفِ‏ عَتِيقٍ‏ مِنَ‏ النَّارِ»؛ خداوند در هر شب از ماه مبارک رمضان، هنگام افطار هفتاد هزار هزار شخص را که همه مستوجب آتش هستند از آتش نجات می‌دهد، «فَإِذَا كَانَ آخِرُ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ»؛ شب آخر ماه رمضان که می‌شود، «أَعْتَقَ فِيهَا مِثْلَ مَا أَعْتَقَ فِي جَمِيعِهِ»؛ شب آخر ماه رمضان به مقدار تمام آنچه که در ماه رمضان از آتش نجات داده است، نجات می‌‌دهد.

کد خبر : 356625
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهره‌مند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری می‌سازند. این بار هم «فردا» ويژه‌نامه‌هایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.
دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّي فيهِ مِنَ النَّوافِلِ، وَ أكْرِمني فيهِ بِإحضارِ المَسائِلِ، وَ قَرِّبْ فيهِ وَسيلَتي إلَيكَ مِنْ بَيْنِ الوَسائِلِ، يا مَن لا يَشْغَلُهُ إلحاحُ المُلِحِّينَ.
خداوندا! در این روز به اعمال نافله و مستحبات من بهره وافر عطا فرما و برای حاضر و آماده ساختن اموری که در دنیا و آخرت به آن نیاز دارم در حقم کرم فرما و من را با هر وسيله‌ای بين اسباب و وسايل به سوي خودت نزدیک كن، ای خدایی که سماحت و الحاح بندگان تو را از کار لطف و جود و بخشش باز نخواهد داشت!
تفسیری از جزء بیست و هشتم: سخنوران بی عمل
آیات ١ تا ٤ از سوره مبارکه الصف
*بِسمِ اللهِ الرَّحمانِ الرَّحیمِ* سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (١)
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (٢)
کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (٣)
إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ (٤)
معنای آیات
*بنام خداوند بخشنده مهربان* آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا مى گویند; و او توانا و حکیم است. (١)
اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا سخنى مى گویید که عمل نمى کنید؟! (٢)
نزد خدا بسیار خشم آور است که سخنى بگویید که عمل نمى کنید! (٣)
خداوند کسانى را دوست مى دارد که در یک صف در راه او پیکار مى کنند گویى بنایى آهنین اند. (٤)
شأن نزول
مفسران براى آیه «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»، شأن نزول هاى متعددى ذکر کرده اند که، تفاوت زیادى با هم ندارد، از جمله این که:
1 ـ جمعى از مؤمنان بودند که مى گفتند: بعد از این، هر وقت با دشمن روبرو شویم، پشت نخواهیم کرد، و فرار نمى کنیم، ولى به گفته خود وفا نکردند، و در روز «احد» فرار نمودند، تا آنجا که پیشانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دندان مبارک او شکسته شد.
2 ـ هنگامى که خداوند ثواب شهداى «بدر» را بیان کرد، جمعى از صحابه گفتند: حال که چنین است، ما در جنگ هاى آینده، تمام نیروى خود را به کار خواهیم گرفت، ولى در «احد» فرار کردند، آیه فوق نازل شد و آنها را سرزنش نمود.
3 ـ جمعى از مؤمنان، پیش از آنکه حکم جهاد نازل شود مى گفتند: اى کاش! خداوند بهترین اعمال را به ما نشان مى داد تا عمل کنیم، چیزى نگذشت که خداوند به آنها خبر داد: «افضل اعمال، ایمان خالص و جهاد است، اما این خبر آنها را خوش نیامد، و تعلل ورزیدند، آیه نازل شد و آنها را ملامت کرد».(1)
تفسیر آیات
آغاز این سوره نیز، سخن از تسبیح خداوند است و به همین جهت آن را جزء سوره هاى «مسبحات» (سوره هائى که با تسبیح خدا شروع مى شود) شمرده اند.
مى فرماید: «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، همه، تسبیح خدا مى گویند» (سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاْ َرْضِ).(2)
چرا تسبیح او نگویند، و از هر عیب و نقصى منزهش نشمرند، با این که «او قادرى است شکست ناپذیر، و حکیمى است آگاه از همه چیز» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
چنان که قبلاً نیز گفتیم، این سوره، سوره ایمان، توحید و معرفت است، توجه به مسأله تسبیح عمومى موجودات که، با زبان حال و قال صورت مى گیرد، و نظام شگفت انگیز حاکم بر آنها که، بهترین دلیل بر وجود خالق عزیز و حکیم است، پایه هاى ایمان را در قلوب مستحکم مى سازد، و راه را براى فرمان جهاد استوار مى کند.
* * *
آنگاه به عنوان ملامت و سرزنش از کسانى که به گفته هاى خود عمل نمى کنند، مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا سخنى مى گوئید که عمل نمى کنید»؟! (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ).(3)
گر چه مطابق شأن نزول، این آیات، در مورد گفتگوهاى جهاد، و سپس فرار در روز جنگ «احد» نازل شده، ولى مى دانیم هیچ گاه شأن نزول ها، مفهوم گسترده آیات را محدود نمى کنند، بنابراین، هرگونه گفتار بى عمل، درخور سرزنش و ملامت است، خواه در رابطه با پایمردى در میدان جهاد باشد، و یا در هر عمل مثبت و سازنده دیگر.
بعضى از مفسران، مخاطب این آیات را مؤمنان ظاهرى و منافقان واقعى دانسته اند، در حالى که خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» و تعبیرات آیات بعد، همگى نشان مى دهد مخاطب مؤمنان واقعى هستند، نه مؤمنانى که هنوز به سر حدّ کمال ایمان نرسیده و گفتار و کردارشان هماهنگ نشده است.
* * *
پس از آن در ادامه همین سخن، مى افزاید: «این کار موجب خشم عظیم در پیشگاه خدا است که سخنانى بگوئید که عمل نمى کنید» (کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ).(4)
در مجالس انس مى نشینید و داد سخن مى دهید، اما هنگامى که میدان عمل فرا مى رسد، هر کدام به گوشه اى فرار مى کنید.
از نشانه هاى مهم مؤمنان راستین این است: گفتار و کردارشان صددرصد هماهنگ باشد، و هر قدر انسان از این اصل دور شود، از حقیقت ایمان دور شده است.
«مقْت» در اصل به معنى «بغض شدید نسبت به کسى است که کار قبیحى را انجام داده است» و لذا در میان عرب جاهلى، کسى که همسر پدرش را به نکاح خود در مى آورد «نکاح مقت» مى گفتند.
در جمله «کَبُرَ مَقْتاً» واژه «مَقْت» با «کَبُرَ» که آن نیز دلیل بر شدت و عظمت است، توام شده، و دلیل بر خشم عظیم خدا است نسبت به گفتار خالى از عمل.
«علامه طباطبائى» در «المیزان» مى گوید: «فرق است بین این که انسان سخنى را بگوید که انجام نخواهد داد، و بین این که، کارى که مى گوید را انجام ندهد، اولى دلیل بر نفاق است و دومى دلیل بر ضعف اراده».(5)
ظاهراً منظور این است: گاه انسان سخنى مى گوید که از اول تصمیم دارد انجام ندهد، این یک نوع «نفاق» است، اما گاه از اول تصمیم بر عمل دارد، ولى بعداً پشیمان مى شود، این دلیل «ضعف اراده» است.
به هر حال، آیه فوق هرگونه تخلف از عهد و پیمان و وعده، و حتى به گفته بعضى، «نذر» را نیز شامل مى شود، و لذا در فرمان «مالک اشتر» مى خوانیم: على(علیه السلام) به او فرمود: إِیّاک َ...أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ ... وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللّهِ وَ النّاسِ، قالَ اللّهُ تَعالى: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ: «از این که به مردم وعده بدهى و تخلف کنى سخت بپرهیز، زیرا این موجب خشم عظیم در نزد خدا و مردم خواهد شد، چنان که قرآن مى گوید: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».(6)
و در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: عِدَةُ الْمُؤْمِنِ أَخاهُ نَذْرٌ لا کَفّارَةَ لَهُ، فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللّهِ بَدَأَ وَ لِمَقْتِهِ تَعَرَّضَ، وَ ذلِکَ قَوْلُهُ: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ: «وعده مؤمن به برادرش نوعى نذر است، هر چند کفاره ندارد، و هر کس خلف وعده کند با خدا مخالفت کرده، و خویش را در معرض خشم او قرار داده، و این همان است که قرآن مى گوید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».(7)
* * *
در آیه بعد، مسأله اصلى را که مسأله «جهاد» است پیش کشیده، مى فرماید: «خداوند کسانى را دوست مى دارد که همچون بنائى آهنین و سدى فولادین در راه او پیکار مى کنند» (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ).(8)
بنابراین، نفس پیکار مطرح نیست، آنچه مهم است این که، پیکار «فى سبیل اللّه» باشد، و آن هم با اتحاد و انسجام کامل، همانند سدّى فولادین.
«صَفّ» در اصل، معنى مصدرى دارد، و به معنى قرار دادن چیزى در خط صاف است، ولى در اینجا معنى اسم فاعل را دارد.
«مَرْصُوص» از ماده «رصاص» به معنى «سرب» است، و از آنجا که گاه براى استحکام و یکپارچگى بناها، سرب را آب مى کردند و در لابلاى قطعات آن مى ریختند، به طورى که فوق العاده محکم و یکپارچه مى شد، به هر بناى محکمى «مَرْصُوص» اطلاق مى شود.
و در اینجا منظور این است: مجاهدان راه حق در برابر دشمن، یک دل و یک جان و مستحکم و استوار بایستند، گوئى همه یک واحد به هم پیوسته اند که، هیچ شکافى در میان آن نیست.
لذا در تفسیر «على بن ابراهیم» در توضیح این آیه آمده است: یَصْطَفُّونَ کَالْبُنْیانِ الَّذِى لا یَزُولُ: «مجاهدان راه خدا صف مى کشند همانند بنائى که هرگز ویران نمى گردد».(9)
در حدیثى آمده است: أمیر مؤمنان على(علیه السلام) در میدان «صفین»، هنگامى که مى خواست یاران خود را آماده پیکار کند، فرمود:
«خداوند عزّوجل شما را به این وظیفه راهنمائى کرده است... و فرموده إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ، بنابراین، صفوف خود را همچون یک بناى آهنین محکم کنید، آنها که زره پوشند مقدم شوند، و آنها که بى زره اند، پشت سر آنان قرار گیرند، دندان ها را محکم به هم بفشارید که... و در برابر نیزه ها در پیچ و خم باشید که براى رد کردن نیزه دشمن مؤثرتر است، به انبوه دشمن خیره نگاه نکنید، تا قلبتان قوى تر و روحتان آرام تر باشد، سخن کمتر بگوئید که سستى را دور مى کند، و با وقار شما مناسب تر است، پرچم هاى خود را کج نکنید و آنها را از جا تکان ندهید، و جز به دست دلیران مسپارید»!(10)
* * *
نکته ها:
1 ـ ضرورت وحدت صفوف
از مهم ترین عوامل پیروزى در برابر دشمنان، انسجام و به هم پیوستگى صفوف در میدان نبرد است، نه تنها در نبردهاى نظامى، که در نبرد سیاسى و اقتصادى نیز جز از طریق وحدت، کارى ساخته نیست.
در حقیقت، قرآن دشمنان را به سیلاب ویرانگرى تشبیه مى کند که، تنها با سدّ فولادین مى توان آن را مهار کرد، تعبیر به «بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» جالب ترین تعبیرى است که در این زمینه وجود دارد، در یک بنا یا سدّ عظیم، هر کدام از اجزاء نقشى دارند، ولى، این نقش، در صورتى مؤثر مى شود که، هیچ گونه فاصله و شکاف در میان آنها نباشد، و چنان متحد گردند که، گوئى یک واحد بیش نیستند، همگى تبدیل به یک دست و یک مشت عظیم و محکمى شوند که فرق دشمن را درهم مى کوبد و متلاشى مى کند!
افسوس! که این تعلیم بزرگ اسلام، امروز فراموش شده، و جامعه بزرگ اسلامى نه تنها شکل «بنیان مرصوص» ندارد، که، به صفوف پراکنده اى تبدیل گشته بلکه در مقابل هم ایستاده اند، و هر کدام هوائى در سر، و هوسى در دل دارند.
باید توجه داشت، وحدت صفوف، با گفتار و شعار به دست نمى آید، نیاز به «وحدت هدف» و «وحدت عقیده» دارد، و این چیزى است که بدون خلوص نیت، معرفت واقعى، تربیت صحیح اسلامى و احیاى فرهنگ قرآن ممکن نیست.
اگر خدا مجاهدینى را دوست دارد که همچون بنیان مرصوصند، پس این جمعیت هاى پراکنده را دشمن مى دارد، و هم اکنون آثار خشم خدا و غضب الهى را در این جامعه چند صدملیونى، با چشم خود مى بینیم که، یک نمونه آن تسلط گروه کوچک «صهیونیست ها» بر سرزمین هاى اسلامى است.
خدایا! به ما آگاهى و بیدارى و آشنائى به قرآن و تعلیمات حیات بخش آن، مرحمت فرما.
* * *
2 ـ گفتار بى عمل
زبان، ترجمان دل است، و اگر راه این دو از یکدیگر جدا شود، نشانه نفاق است، و مى دانیم انسان منافق، از سلامت فکر و روح برخوردار نیست.
از بدترین بلاهائى که ممکن است بر یک جامعه مسلط شود، بلاى سلب اطمینان است، و عامل اصلى آن، جدائى گفتار از کردار است، مردمى که مى گویند و عمل نمى کنند، هرگز نمى توانند به یکدیگر اعتماد کنند و در برابر مشکلات هماهنگ باشند، هرگز برادرى و صمیمیت در میان آنها حاکم نخواهد شد، هرگز ارزش و قیمتى نخواهند داشت، و هیچ دشمنى از آنها حساب نمى برد.
هنگامى که غارتگران لشکر «شام» مرزهاى «عراق» را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، و خبر به گوش على(علیه السلام) رسید، سخت ناراحت شد، خطبه اى خوانده چنین فرمود: أَیُّهَا النّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدانُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْواؤُهُمْ، کَلامُکُمْ یُوهِی الصُّمَّ الصَّلابَ، وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الاْ َعْداءَ، تَقُولُونَ فِی الْمَجالِسِ کَیْتَ وَ کَیْتَ، فَإِذا جاءَ الْقِتالُ قُلْتُمْ حِیدِی حَیادِ!:
على(علیه السلام) در این گفتار که از سوز دل مبارکش حکایت مى کند به مردم «عراق» مى گوید: «اى مردمى که بدن هایتان جمع، و دل ها و افکارتان پراکنده است، سخنان داغ شما سنگ هاى سخت را درهم مى شکند، ولى اعمال سست شما دشمنانتان را به طمع وا مى دارد، در مجالس و محافل چنین و چنان مى گوئید و اما به هنگام پیکار فریاد مى زنید: اى جنگ از ما دور شو».(11)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: یَعْنِى بِالْعُلَماءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ، وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعالِم: «عالم کسى است که عملش، گفتارش را تصدیق کند، و هر کس عملش گفتارش را تصدیق نکند، عالم نیست».(12)
یکى از شعراى معاصر، سرنوشت ملت هائى را که اهل سخن اند و نه اهل عمل، و به همین دلیل، همیشه اسیر چنگال دشمنانند، در داستان زیبائى که از زبان «بلبل» و باز شکارى مطرح کرده، مجسم ساخته است:
دوش مى گفت بلبلى با باز! *** کز چه حال تو خوش تر است از من!
تو که زشتى و بد عبوس و مهیب *** تو که لالى و گنگ و بسته دهن!
مست و آزاد روى دست شهان *** با دوصد ناز مى کنى مسکن!
من بدین ناطقى و خوش خوانى *** با خوش اندامى و ظریفى تن
قفسم مسکن است و روزم، شب *** بهره ام غصه است و رنج و محن!
* * *
باز گفتا که راست مى گوئى! *** لیک سرّش بود بسى روشن:
دأب تو گفتن است و ناکردن! *** خوى من کردن است و ناگفتن!
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 278 ـ سایر مفسران نیز این شأن نزول ها را با تفاوت هائى ذکر کرده اند.
2 ـ درباره کیفیت تسبیح عمومى موجودات جهان، بارها در این تفسیر سخن گفته ایم، از جمله ذیل آیه 44 سوره «اسراء» (تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 133) و ذیل آیه 41 سوره «نور» (تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 497).
3 ـ «لِمَ» در اصل «لِما» بوده (مرکب از لام جارّه و ماء استفهامیه) سپس الف آن به خاطر کثرت استعمال، و یا تفاوت میان «اخبار» و «استفهام» افتاده است.
4 ـ بعضى از مفسران «کَبُرَ» را جزء «افعال مدح و ذم» دانسته اند (تفسیر روح البیان، ذیل آیات مورد بحث) و بعضى از آن معنى تعجب فهمیده اند (تفسیر کشاف).
5 ـ «المیزان»، جلد 19، صفحه 287.
6 ـ «نهج البلاغه»، نامه 53 (صفحه 444، صبحى صالح).
7 ـ «اصول کافى»، جلد 2، باب «خلف الوعد».
8 ـ «صَفّاً» در اینجا منصوب است به عنوان حال.
9 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 311.
10 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 310 ـ شبیه همین معنى در «نهج البلاغه»، خطبه 124 نیز آمده است.
11 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 29.
12 ـ «اصول کافى»، جلد اول، باب «صفة العلماء»، حدیث 2.
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
در محضر بهجت عارفان: نیت خالص و هماهنگی علم و عمل
برای نيّت خالص و هماهنگى علم و عمل ملاك شما شرع باشد، ببينيد آيا اين كار شرعى است يا خلاف شرع ؟ ما اگر بخواهيم اين چنين وسواس داشته باشيم پس در اين عبادتها و نمازهايمان هم بايد تشكيك كنيم، ما چه مى دانيم آيا در اينها نيّتمان خالص است يا نه ؟ حال چون نمى دانيم خالص است يا نه، آيا مى توانيم آنها را ترك كنيم؟!
و در ادامه فرمودند:
نيّتتان اين باشد كه علمتان با عملتان هماهنگ باشد و علم و عمل از همديگر جلو و يا عقب نيفتند.
اكثر بدبختى ما همين است كه علممان با عملمان هماهنگ نيست ، بعضى علمشان از عملشان عقب تر است و بعضى جلوتر، و به هر حال علم و عمل آنها با هم نمى خواند، بعضى هم مثل من هستند كه علمشان گاهى از عملشان جلو مى افتد و گاهى عقب ، پس شما نيّت كنيد كه به علم خود عمل كنيد و علم و عملتان يكى باشد.
عالم بى عمل مثل چراغى مى ماند كه به ديگران نورافشانى مى كند اما خودش مى سوزد. يعنى عالم بى عمل را مثل كسى مى دانستند كه خود را آتش مى زند و مى سوزاند.
منبع: وب سایت دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت
روایت آیت الله مجتبی تهرانی از بخشش پروردگار در ماه رمضان
مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی (ره): گفته شد ماه مبارك رمضان ماهی است که در آن به تلاوت آیات الهی یعنی قرآن و دعای به خیر برای خود و دیگران چه نسبت به امور دنیوی و چه اخروی ترغیب شده است. بحث ما در این ماه مبارک و بقیۀ بحث‌های گذشته‌ و بعد هم در ذیلش تذکّراتی که در ماه مبارک رمضان دادیم، باز هم راجع به دعا بود.
در این جلسه، بنای بحث کردن ندارم، چون می‌خواهم این جلسه را جلسۀ آخر قرار بدهم. به ذهنم آمد كه مروری بر روایاتی که در باب ماه مبارک رمضان و آثاری که در این ماه از ناحیۀ خداوند متعال مترتب است وارد شده است، داشته باشم. روایات بسیار است و من به بعضی از روایاتی که در باب ماه مبارک رمضان وارد شده است اشاره می‎کنم.
همه بخشیده می‎شویم!
در روایتی است که: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ عِنْدَ الْإِفْطَارِ سَبْعِينَ‏ أَلْفَ‏ أَلْفِ‏ عَتِيقٍ‏ مِنَ‏ النَّارِ»؛ خداوند در هر شب از ماه مبارک رمضان، هنگام افطار هفتاد هزار هزار شخص را که همه مستوجب آتش هستند از آتش نجات می‌دهد، «فَإِذَا كَانَ آخِرُ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ»؛ شب آخر ماه رمضان که می‌شود، «أَعْتَقَ فِيهَا مِثْلَ مَا أَعْتَقَ فِي جَمِيعِهِ»؛[2] شب آخر ماه رمضان به مقدار تمام آنچه که در ماه رمضان از آتش نجات داده است، نجات می‌‌دهد.
آیا کسی هست که بخشیده نشود؟!
در روایت دیگری داریم: «إِذَا كَانَ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنْ‏ شَهْرِ رَمَضَانَ‏ غَفَرَ اللَّهُ‏ لِمَنْ شَاءَ مِنَ الْخَلْقِ»؛ وقتی که شب اول ماه رمضان می‌شود خداوند هر کسی از مخلوقاتش، که مورد مشیّت‎اش قرار بگیرد تا او را بیامرزد مورد غفران قرار می‌دهد، «فَإِذَا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي تَلِيهَا ضَاعَفَهُم‏»؛ شب اول به هر مقدار بود، شب دوم دو برابر، «فَإِذَا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي تَلِيهَا ضَاعَفَ»؛ و هر شب بعد از شب دیگر دو برابرِ شب قبل بخشیده می‎شوند، «كُلَّ مَا أَعْتَقَ حَتَّى آخِرَ لَيْلَةٍ فِي شَهْرِ رَمَضَان‏»؛ تا شب آخر می‌شود، «تُضَاعَفُ مِثْلَ مَا أَعْتَقَ فِي كُلِّ لَيْلَة»؛[3] که دو برابر آنچه که در هر شب بخشیده و از آتش نجات داده بود نجات می‌دهد که برای ما بزرگترین، بالاترین و ارزش‌مندترین اثر الهی درماه مبارک رمضان همین است، یعنی آمرزش و تطهیر است.
شقی چه کسی است؟
در خطبه‌ای، پیغمبراکرم خطاب به مردم فرمودند: «قَدْ أَقْبَلَ‏ إِلَيْكُمْ‏ شَهْرُ اللَّهِ‏ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ»؛ و بعد مهم اینجاست، «هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِهِ فَإِنَّ الشَّقِيَّ»؛ این مهم است، «فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِي هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيمِ»؛[4] یعنی شقی‌تر از این نداریم که ماه مبارک رمضان بیاید و تمام بشود و شخصی مورد مغفرت واقع نشود. خدا شاهد است من این روایات را نگاه می‌کردم گفتم: خدایا! امشب که شب آخر است و بنای تو بر این است که بیایی و به اندازه تمام ماه ببخشی، پس ما هم یکی از آن‎ها باشیم.
مغفرت الهی...
در روایتی از امام صادق(صلوات‎الله‎علیهم‎اجمعین) است که: «قَالَ: مَنْ‏ لَمْ‏ يُغْفَرْ لَهُ‏ فِي‏ شَهْرِ رَمَضَانَ‏ لَمْ‏ يُغْفَرْ لَهُ‏ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ يَشْهَدَ عَرَفَةَ»؛[5] کسی که در ماه مبارک رمضان مورد مغفرت خدا قرار نگیرد، دیگر در آینده امید مغفرتی برای او نیست مگر اینکه، روز عرفه در عرفات دعا کند تا خدا از او بگذرد. دقّت کنید! می‌خواستم بگویم: اثر برجسته‌ای که در تمام روایات هست چیست؟ و آن «مغفرت» است.
دارد درها بسته می‎شود!
روایتی بود که در گذشته متعرّض شده‌‌ام: «قال رسول الله(صلّی‎الله‎علیه‎و‎آله‎و‎سلم) إِنَ‏ أَبْوَابَ‏ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ‏ فِي‏ أَوَّلِ‏ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا تُغْلَقُ إِلَى آخِرِ لَيْلَةٍ مِنْهُ»؛[6] این روایت را مکرّر خوانده‌‌ام. شب اوّل ماه رمضان در‌های آسمان‌ها باز می‌شود و تا شب آخر بسته نمی‎شود. اگر امشب شب آخر باشد درها بسته می‌شود. می‎خواهم بگویم: حواستان جمع باشد که الآن ما در چه وضع و چه موقعیّتی قرار داریم.
هر زمان کسی آزاد می‎شود!
در روایتی است از علی(علیه‎السلام) است: «أَلَا وَ أَبْوَابُ‏ السَّمَاءِ مُفَتَّحَةٌ مِنْ‏ أَوَّلِ‏ لَيْلَةٍ مِنْهُ‏»؛[7] علی(علیه‎السلام) همین مطلب را می‌فرمایند. بعد دارد: «عَلَيْكُمْ‏ فِي‏ شَهْرِ رَمَضَانَ‏ بِكَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ وَ الدُّعَاء».[8] در روایتی است که در آخر هر روز از روزهای ماه مبارک رمضان در وقت افطار،[9] خداوند متعال هزار هزار نفر از آتش جهنّم آزاد می‎کند و چون شب جمعه و روز جمعه می‌شود در هر ساعتی، هزار هزار شخص را از جهنّم آزاد می‌کند.
آیا توبه‎مان قبول شده است؟
صحبت یکی یا دو روایت نیست. می‎خواستم فقط این را بگویم که: ماه رمضان را درک کردیم، امّا چه چیز گیرمان آمده؟ می‌توانید بگویید؟ در این ماه مبارکی که همۀ برکات درونش بوده است تا جایی که خواب در آن عبادت و نفس‌ها تسبیح است و این همه لطف از ناحیه خداوند آمده است؛ آیا بهره‌ای برده‎ایم یا نبردیم؟ گفتم این روایات را بخوانم و بگویم: بیایید امشب را غنیمت بشماریم. امشب برویم در خانه خدا و بگوییم: خدایا! غلط کردیم؛ خدایا! ما را ببخش؛ این همه را بخشیدی، ما را هم ببخش. ما بدتر از مشکرینی نبودیم که توبه کردند و توبه‌شان را قبول کردی؛ ما به ظاهر مؤمن هستیم، مسلمان هستیم و قبولت داریم. امشب ما را دست خالی رد نکن؛ تو اکرم الاکرمین هستی.
28 رمضان 1433
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مجتبی تهران
نوای شهر رمضان
میثم مطیعی
دانلود
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: