چگونه مقدرات را می توان تغییر داد؟
پناهیان گفت: آیا ما میتوانیم مقدرات خودمان را تغییر دهیم؟ بله میتوانیم. شب قدر فقط برای تعیین مقدرات فردی ما نیست بلکه برای مقدرات جامعه هم هست.
اگر این تعریف زندگی بهتر را به زبان بینالمللی بیان کنیم، اکثر آدمها میتوانند بر روی آن توافق کنند
ما بر اساس تعریفی که از زندگی داشتیم، به چند رکن اساسی برای داشتن یک زندگی بهتر رسیدیم و بر اساس این ارکان، زندگی بهتر را تعریف کردیم. اگر ما بتوانیم این-تعریف زندگی بهتر- را به زبان بینالمللی بیان کنیم، اکثر آدمها میتوانند بر روی این سخن توافق کنند. یعنی این ارکان زندگی بهتر، چیزهایی نیستند که ما استثنائاً از فرهنگ و فکر دینی خودمان گرفته باشیم. البته فکر دینی ما هم این تفکر را خیلی تأیید و تقویت میکند.
گفتیم زندگی بهتر، زندگیای است که اولاً با محبت شدیدتری نسبت به اهداف، همراه باشد. اساساً زندگی بهتر، زندگیای است که علاقۀ انسان را بسیار برانگیزاند و این علاقه را برآورده کند. با علاقۀ کم نمیشود زندگی بهتری داشت.
ثانیاً زندگی بهتر، زندگیای است که با تلاش و فعالیت و مبارزه-و حتی اگر لازم شد، با جنگیدن- برای زندگی همراه باشد. کسی که امکانات زندگی، همینطوری و بدون تلاش به او رسیده باشد و یا حاضر نشود برای زندگی خودش نبرد کند، قطعاً زندگی به مذاقش لذتبخش نخواهد بود.
ثالثاً زندگی بهتر، زندگیای است که انسان در آن با محدودیتها و موانع زندگی، خوب و قشنگ برخورد کند، محدودیتها را بپذیرد و تسلیم شود؛ حتی گاهی به استقبال این محدودیتها برود. اگر کسی با محدودیتها منفعلانه برخورد کند یا آمادگی مواجهه با محدودیتها را نداشته باشد یا در صورت مواجهه با محدودیتها عصبانی شود یا قهر کند، چنین کسی زندگی خوبی نخواهد داشت چون محدودیت جزء زندگی است.
رکن چهارم زندگی بهتر: همراهی مقدرات الهی/ اگر کسی به مقدرات و سرنوشت معتقد نباشد، لااقل به شانس معتقد است
زندگی ما فقط با علاقه و تلاش ما و پذیرش محدودیتها سامان پیدا نمیکند، بلکه عامل دیگری هم هست که در این میان نقش بازی میکند و آن مقدرات الهی است که ظاهراً زیاد هم در دست ما نیست. لذا رکن چهارم زندگی بهتر «همراهی مقدرات الهی» است.
در اینجا ممکن است بگویید: «بنا بود شما این بحث را به یک زبان بیالمللی بیان کنید تا همه بتوانند بفهمند و بپذیرند، حالا اگر کسی به خدا معتقد نبود، چه؟» بله، ما قبول داریم که اگر کسی واقعاً به مقدرات الهی، یا به تقدیر و سرنوشت -چه با خدا و چه بیخدا- معتقد نباشد، اینجا یکمقدار گفتگوی ما به او سخت خواهد بود.
شاید مجبور باشیم بهجای «همراهی مقدرات الهی» به او بگوییم: «باید شانس هم با او همراهی کند تا زندگی بهتری داشته باشد» کمااینکه در گزارشهای ورزشی(مثل گزارش فوتبال) گاهی اوقات از این تعبیر استفاده میشود که «شانس با این تیم همراه نبود...» و فکر نمیکنم که دیگر کسی با این مخالفت کند و بگوید: «اساساً شانسی در کار نیست!» حداقلش این است که آدم اگر به مقدرات و سرنوشت معتقد نیست، لااقل به شانس معتقد است و فکر نمیکنم کسی با این مخالف این باشد که «تقدیر و سرنوشت خیلی مؤثر است؛ حتی اگر از جانب خدا نباشد.»
توجه به مقدرات الهی به انسان آرامش میدهد/ ما در متنِ یکسری اتفاقات تصادفی زندگی نمیکنیم
نوعِ آدمها-به هر فرهنگ و فکر و منطقهای که تعلق داشته باشند- به خدا معتقد هستند. و نوعِ آدمها میتوانند خیلی راحت به مقدرات الهی، متوجه و معتقد باشند. همین توجه به مقدرات الهی به انسان آرامش میدهد و انسان را به سمت زندگی بهتر حرکت میدهد.
ما اصلاً بدون مقدرات الهی نمیتوانیم زندگی کنیم و اصلاً معنا ندارد که ما در متنِ یکسری اتفاقات تصادفی زندگی کنیم! مثلاً فرض کنید خدا برای کسی در نظر دارد که هفتاد سال زندگی کند و بهرههایی از این زندگیاش ببرد و رشد کند، اما یکدفعهای در اثر یک تصادف(مثلاً در خیابان) کشته شود! این خدایی که ما را برای یک هدف و غرضی خلق کرده و به ما عمر داده است، آیا نباید از ما مراقبت کند!؟ معلوم است که خدا باید تا آخرین دقایق عمرمان، از ما مراقبت کند. مثلاً اگر کسی بخواهد ما را بهقتل برساند-اگر عمر ما در آن لحظه تمام نشده باشد- خدا باید دخالت کند و نگذارد این اتفاق بیفتد.
خدا اجازه نمیدهد بندگانش هر اشتباهی را مرتکب شوند/ آزادیِ ما برای انتخاب چند گزینۀ محدود است، نه هزار گزینه
وقتی به مقدرات الهی نگاه میکنیم، یک نقطۀ اتکایی در زندگیمان پیدا میکنیم که به ما آرامش میدهد. به ویژه در این شبهای قدر توجه به موضوع مقدرات الهی خیلی لازم است. شما مطمئن باشید که خدا اجازه نمیدهد بندگانش هر اشتباهی را مرتکب شوند، همانطور که نمیگذارد هر کار خوبی را انجام دهند(مثلاً چون لیاقت آن کار خوب را ندارند)
اگر ما آزاد باشیم، آزادی ما برای انتخاب چند گزینۀ محدود است، مثل تستهای کنکور که فقط چهار گزینه دارد، نه هزار گزینه! به عبارت دیگر، همیشه تعداد گزینههایی که ما میتوانیم انتخاب کنیم، محدود است. ضمن اینکه خداوند متعال حتی گاهی اوقات، در فکر ما هم دخالت میکند و اندیشۀ ما را پایین و بالا میکند تا مقدرات خودش را محقق کند.
پیامبر اکرم(ص): گاهی خدا عقل انسان را میگیرد تا قضا و قدر الهی را توسط او محقق کند
شما در این روایت میتوانید میزان دخالت پروردگار عالم را ببینید. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «إذا أرادَ اللّهُ عز و جل إنفاذَ قَضائِهِ و قَدَرِهِ، سَلَبَ ذَوِي العُقولِ عُقولَهُم حَتّى يَنفَذَ فيهِم قَضاؤُه وقَدَرُهُ، فَإِذا مَضى أمرُهُ رَدَّ إلَيهِم عُقولَهُم، ووَقَعَتِ النَّدامَةُ» (الفردوس/ح۹۶۶) وقتی که خداوند متعال میخواهد قضاء و قدر خودش را نفوذ بدهد، عقل مردم را تعطیل میکند(میگیرد) تا اینکه قضاء و قدر خودش را محقق کند و وقتی که کارش انجام شد، عقلشان را بر میگرداند، آنوقت طرف میگوید: «اصلاً من چرا این کار را انجام دادم!؟ من نباید این کار را انجام میدادم! چه اشتباهی کردم!» یعنی گاهی اوقات مقدرات الهی اینطوری به ما تحمیل میشود. امام رضا(ع): إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً، سَلَبَ الْعِبَادَ عُقُولَهُمْ فَأَنْفَذَ أَمْرَهُ وَ تَمَّتْ إِرَادَتُهُ. فَإِذَا أَنْفَذَ أَمْرَهُ رَدَّ إِلَى کُلِّ ذِی عَقْلٍ عَقْلَهُ فَیَقُولُ کَیْفَ ذَا وَ مِنْ أَیْنَ ذَا؟؛ تحف/۴۴۲
اینکه شب قدر خیلی اهمیت دارد، یک دلیلش این است که درِ خانۀ خدا برویم و ببینیم چه تأثیری میتوانیم در مقدرات خودمان بگذاریم؟ حتی اگر هم نتوانیم تأثیری بگذاریم، لااقل برویم با ادب درِ خانۀ خدا بنشینیم و حداقل این یک شب را در محضر خدا متواضع باشیم و بگوییم: «خدایا! درست است که یکسال نافرمانی و سرکشی کردهام، ولی همین یک شب را که فرمودهای از ۳۰ هزار شب بهتر است(لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْر؛ قدر/۳) آمدهام و با تواضع نشستهام...» همین رفتار متواضعانۀ ما در شب قدر، خیلی میتواند در مقدرات ما مؤثر باشد.
ا گر مقدراتمان دست خودمان باشد، زندگی را خراب میکنیم/خدا به بنیاسرائیل فهماند: «اینقدر در مقدرات خودتان دخالت نکنید!»
خداوند با قدرت بسیار بالایی مقدرات خودش را برای زندگی ما تعیین میکند، و الا اگر این مقدرات در دست خودمان باشد، زندگی خودمان و دیگران را خراب میکنیم و در این عرصۀ پیچیدۀ مقدرات الهی، مثل کودکان رفتار خواهیم کرد! قوم بنیاسرائیل، بعد از نجات از دست فرعون و در آن زمانی که هنوز خیلی عزیز بودند، به موسی بن عمران(ع) گفتند: ما میخواهیم کشاورزی کنیم، به خدا بگو که اختیار باران را در اختیار ما قرار دهد تا هر وقت و هر مقدار که ما بگوییم باران بیاید! و خداوند این خواستۀ آنها را پذیرفت.
آنها هم شروع به کشت و کار کردند، بعد گفتند: «حالا باران بیاید... دیگر بس است، باران قطع شود» و همینطور میشد. ولی در آن سال اصلاً زمینشان ثمر نداد! البته محصولاتشان رشد کرده بود، ولی دانه و میوه و ثمر نداشت. پرسیدند: «خدایا! پس چرا اینطوری شد!؟» خداوند فرمود: شما با در اختیار گرفتن باران، تصور کردید که روزیتان دست خودتان قرار گرفته است! فقط همین یک عامل(باران) نیست که در رزق شما مؤثر است، عوامل زیاد دیگری هم وجود دارد! (امام صادق(ع) : أَنَّ قَوْماً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُمْطِرْ عَلَيْنَا السَّمَاءَ إِذَا أَرَدْنَا فَسَأَلَ رَبَّهُ ذَلِكَ فَوَعَدَهُ أَنْ يَفْعَلَ فَأَمْطَرَ السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ كُلَّمَا أَرَادُوا فَزَرَعُوا فَنَمَتْ زُرُوعُهُمْ وَ حَسُنَتْ فَلَمَّا حَصَدُوا لَمْ يَجِدُوا شَيْئاً فَقَالُوا إِنَّمَا سَأَلْنَا الْمَطَرَ لِلْمَنْفَعَةِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى أَنَّهُمْ لَمْ يَرْضَوْا بِتَدْبِيرِي لَهُمْ؛ قصص انبیاء-راوندی/۱۸۱) در واقع بنیاسرائیل میخواستند مقدرات خودشان را در دست خودشان بگیرند، ولی خدا به آنها فهماند که «اینقدر در مقدرات خودتان دخالت نکنید و به تدبیر و تقدیر الهی راضی باشید!»
امام صادق(ع): کلام خدا در روز قیامت با فقراء مؤمنین شبیه عذرخواهی است! / کسی که در اثر باج به دشمن فقیر شود، نزد خدا محترم نیست
بحث مقدرات الهی کاملاً جدّی است به حدّی که ممکن است که انسان خیلی تلاش کند، ولی زندگیاش از نظر مالی بهتر نشود و به ثروت نرسد. امام صادق(ع) میفرماید: خداوند روز قیامت با فقراء مؤمنین صحبت میکند و شبیه اینکه میخواهد از آنها عذرخواهی کند با آنها سخن میگوید و میفرماید: هر کسی در دنیا به شما احترام گذاشته و کمکی به شما کرده است، میتوانید او را شفاعت کنید(یعنی این فقرا شفیع میشوند)؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَلْتَفِتُ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ شَبِيهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَيْهِمْ فَيَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا أَفْقَرْتُكُمْ فِي الدُّنْيَا مِنْ هَوَانٍ بِكُمْ عَلَيَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِكُمُ الْيَوْمَ فَمَنْ زَوَّدَ أَحَداً مِنْكُمْ فِي دَارِ الدُّنْيَا مَعْرُوفاً فَخُذُوا بِيَدِهِ فَأَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ» (کافی/۲/۲۶۱)
البته آن فقیری نزد خدا عزیز و محترم است که تلاش و فعالیت خودش را انجام داده باشد، ولی با اینحال برایش مقدّر بوده که فقیر بماند، نه آن دسته از فقرایی که تنبلی کردهاند، یا در حقّ خودشان جنایت کردهاند یا جامعه را به دست مدیران نالایق سپردند یا تسلیم دشمن شدند و به دشمن باج دادند و لذا دچار رنج و سختی و فقر شدهاند.
اگر کسی بهخاطر زبونی در مقابل دشمن، فقیر شود یا فقر را تحمل کند، اصلاً نزد خدا محترم نیست. اینها ظلمپذیرانی هستند که در قیامت مثل ظالمین دوبرابر عذاب میشوند. (رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْف؛ اعراف/۳۸) و (إِذْ يَتَحَاجُّونَ فىِ النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبرَُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّار؛ غافر/۴۷) اینها مستضعفانی هستند که خدا روز قیامت عذابشان میکند که چرا ظلم را پذیرفتید!؟ چرا اجازه دادید شما را غارت کنند!؟
تأسف علی(ع) صرفاً از غارت خلخال دختر یهودی نبود، بلکه برای عدم مقاومت در مقابل دشمن بود
این روایت را شنیدهاید که وقتی خلخال از پای دختر یهودی در آوردند، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که اگر مردی در اینجا آرزوی مرگ کند، حقّ دارد. این روایت را اگر بخواهیم دقیقتر بیان کنیم، اینگونه است که حضرت میفرماید: من شنیدهام که سربازان معاویه میآیند روستاهای شما را غارت میکنند و شنیدهام که خلخال از پای دختر یهودی کشیدهاند و جنایتهایی انجام دادهاند و بدون اینکه شما با آن دشمنان بجنگید، به راحتی غارت کردند و برگشتند و رفتند.
در این صورت اگر یک مرد مسلمان از تأسف بمیرد، حقّ دارد و بعد میفرماید: شما نهتنها با این دشمن نمیجنگید و مقاومت نمیکنید، بلکه میخواهید با این ظالمها کنار بیاید! (وَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِيقَ لَهُ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ عِنْدِي بِهِ جَدِيراً...فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لَا تُغِيرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ يُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ؛ کافی/۵/۵- نهج البلاغه/خطبه ۲۷)
اینکه حضرت میفرماید آدم آرزوی مرگ میکند، صرفاً بهخاطر آن خلخال که از پای دختر یهودی کنده شده، نیست، بلکه بهخاطر این است که «شما چرا در مقابل آنها مقاومت نمیکنید!؟» و بعد هم میخواهید با چاپلوسی آنها را راضی کنید که به شما ظلم نکنند و به آنها بگویید که «خواهش میکنیم ما را کمتر بزنید!» این است که غیرت امیرالمؤمنین(ع) را به خروش میآورد! این است که میفرماید اگر مرد مؤمن آرزوی مرگ کند، حقّ دارد! یعنی چرا وقتی کسی میخواهد زندگی تو را بگیرد، تو در دفاع از زندگی خودت نمیجنگی و نمیمیری!؟
حضرت در اینجا دارد راه زندگی را به ما یاد میدهد، دارد علاجِ واقعۀ تأسفبار کنده شدن خلخال از پای یک دختر را یاد میدهد، نه اینکه به ما بگوید: «به خاطر این ظلمی که اتفاق افتاده، عزاداری کنید!» بلکه از ما میخواهد اقدام کنید تا ریشۀ این ظلم کنده شود. فریاد حضرت بهخاطر لزوم این اقدام است. دردِ حضرت این است که «چرا شما مقاومت نمیکنید و اجازه میدهید شما را غارت کنند، بعد میروید التماسشان میکنید!»
اندیشمند مصری: مصر سیسال با آمریکا کنار آمده و تحریم هم نشده، اما در فقر و فلاکت است
یکی از اندیشمندان و نخبگان کشور مصر، گفته بود: ما سی سال است که با آمریکا کنار آمدهایم ولی وضع فقر و فلاکت ما اینگونه است که الان دارید میبینید! ولی ایران در مقابل آمریکا ایستاده است، با اینهمه دشمنی و جنگی که به او تحمیل کردهاند، اما الان از ما جلوتر است. درحالی که آمریکا هیچوقت ما را جزء دشمنان خودش قلمداد نکرده، ما را تحریم نکرده، بلکه همیشه ما را جزء دوستان خودش قرار داده است ولی ما الان اینقدر در بدبختی و فلاکت بهسر میبریم!
شما کشورهایی مثل پاکستان و افغانستان و عراق را ببینید! آنها هم وضعیت مشابهی دارند. تعداد افرادی که آمریکاییها در سفارتخانههای خودشان در این کشورها مستقر کردهاند بسیار زیاد است. شما فکر میکنید اینهمه نیرو برای سفارتخانه لازم است!؟ پس اینهمه آدم در سفارتخانههای آمریکا مشغول چه کاری هستند؟ آنوقت ببینید که این کشورها جز ناامنی و فقر، چه چیزی دارند!؟
بخش عمدهای از زندگی بهتر درونی است / علی(ع): کسی که به قضاء الهی راضی باشد، زندگی خوشی خواهد داشت
در ادامۀ روایت قبلی میفرماید: بعد از اینکه آن فقراء مؤمنین، کسانی که در دنیا به آنها کمک کرده بودند را شفاعت کردند، یکی از آنها میگوید: خدایا، ما را از بهرههایی در دنیا محروم گذاشتی. خداوند میفرماید: من اینجا برای شما جبران میکنم، بهترین مرکبها، بهترین خانهها و...(فَيَقُولُ رَجُلٌ مِنْهُمْ يَا رَبِّ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا تَنَافَسُوا فِي دُنْيَاهُمْ فَنَكَحُوا النِّسَاءَ وَ لَبِسُوا الثِّيَابَ اللَّيِّنَةَ وَ أَكَلُوا الطَّعَامَ وَ سَكَنُوا الدُّورَ وَ رَكِبُوا الْمَشْهُورَ مِنَ الدَّوَابِّ فَأَعْطِنِي مِثْلَ مَا أَعْطَيْتَهُمْ فَيَقُولُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَكَ وَ لِكُلِّ عَبْدٍ مِنْكُمْ مِثْلُ مَا أَعْطَيْتُ أَهْلَ الدُّنْيَا مُنْذُ كَانَتِ الدُّنْيَا إِلَى أَنِ انْقَضَتِ الدُّنْيَا سَبْعُونَ ضِعْفا؛ کافی/۲/۲۶۲) یعنی خداوند در بهشت طوری برای آن فقراء جبران میکند، که برای دیگران-که در دنیا آدمهای خوب ولی ثروتمندی بودهاند- جبران نمیکند.
بخش عمدهای از زندگی بهتر درونی است، اگر کسی برایش مقدّر شده بود که از بیرون، زندگی بهتری نداشته باشد، از درون خیالش راحت است که یک روز به همۀ این خوشیها میرسد. چنین کسی وقتی به مقدرات الهی نگاه میکند، قدرت روحیاش برای زندگی بهتر، تأمین خواهد بود. و اصلاً نگاه کردن به مقدرات الهی زندگی آدم را بهتر میکند و به آدم دلگرمی میدهد.
آیتالله بهجت(ره) از قول کسی نقل میکردند که یک پیرمردی از اهل علم را در خواب دیده بود. آن پیرمرد کسی بود که مدتها در حوزه تحصیل کرده بود ولی بهجایی نرسیده بود؛ شاید بهخاطر اینکه خدا به او ذهن قوی و خوبی نداده بود. مدام پای درس علما میرفت و مینشست ولی بهرۀ چندانی نمیبرد. نقل میکنند که وقتی این پیرمرد از دنیا رفت، یک کسی در خواب دیده بود که در عالم آخرت، علماء و مراجع پای درس آن پیرمرد نشستهاند.
در عالم رؤیا از او میپرسند: شما در این دنیا بهرۀ علمی نداشتید، چه شد که آنجا همه پای درس شما آمدهاند. آن پیرمرد گفته بود: من در دنیا هر چقدر تلاش کردم، خداوند بیشتر از این، به من علم نداد، ولی هر چیزی که در این دنیا به من نداد، در عالم آخرت به من داده است. به حدّی که علماء وقتی از دنیا میروند، باید یک دورۀ آموزشی نزد من بیایند، بعد-برای مراتب بالاتر- به خدمت اهلبیت(ع) شرفیاب شوند.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «اگر شما به قضاء الهی راضی باشید، زندگی شما خوش، پاکیزه و باصفا میشود؛ إِنَّكُمْ إِنْ رَضِيتُمْ بِالْقَضَاءِ طَابَتْ عِيشَتُكُمْ وَ فُزْتُمْ بِالْغَنَاءِ» (غررالحکم/۳۸۴۴) کسی که به قضاء الهی راضی باشد، خدا با رفق و مدارای بیشتری با او برخورد میکند. حتی اگر فقیر باشد، در همان فقر هم برایش اتفاقهای خوبی میافتد و شادیهای قشنگی برایش پیش میآید و حتی گاهی اوقات در مجموع میبینید که او از یک فرد ثروتمند هم خوشتر زندگی کرده است.
مهم این است که زندگی با آدم راه بیاید؛ اگر زندگی با آدم راه نیاید، حتی ثروت هم بهدرد آدم نمیخورَد. چه بسا آدم ثروتمندی که خیلی هم پول دارد ولی در یک اتاق در بسته از گرسنگی میمیرد؛ مثلاً بهخاطر اینکه در به روی او قفل شده است. دربارۀ سختیها و مشکلات و ناکامیهایی که برای افراد ثروتمند پیش میآید هم داستانهای زیادی نقل شده است.
ما میتوانیم مقدراتمان را تغییر دهیم/ حضرت زهرا(س) : کسی که خالصانه عبادت کند، خدا بهترین مصلحت را برایش رقم میزند
اگر میخواهیم زندگی ما بهتر شود، باید به قضاء الهی توجه کنیم و راضی بودن به قضاء الهی را عامل بهتر شدن مقدرات خودمان قرار دهیم. ولی آیا ما میتوانیم مقدرات خودمان را تغییر دهیم؟ بله میتوانیم. یک روایت نادر از حضرت زهرا(س) نقل شد است که آنرا برای دو شب قدر باقیماندۀ شما-که اصلیترین شبهای قدر است- به عنوان هدیهای تقدیم میکنیم.
ما چگونه میتوانیم مقدرات خودمان را تغییر دهیم؟ لابد دیدهاید که وقتی یک اتفاقی برای کسی میافتد، میگویند: «این مصلحت بوده است!» درست است، حتماً مصلحت بوده که اتفاق افتاده است، ولی آیا بهتر از این نمیشد؟ یعنی آیا امکان نداشت یک مصلحت دیگری-که برایش بهتر بود- برای او طراحی شود و اتفاق بیفتد؟ چرا میتوانست اتفاق بیفتد، یعنی میشد که مصلحت بهتری برایش اتفاق بیفتد.
«مصلحتِ بهتر» عبارتی است که بنده فقط در یک روایت دیدهام و آنهم در این سخن حضرت زهرای مرضیه(س) است که میفرماید: «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ، أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِه» (ورام/۲/۱۰۸) کسی که خالصانه عبادت کند، خدا بهترین مصلحتش را بر سر او نازل خواهد کرد.
معنای اخلاص فقط این نیست که ریا نکنید! بلکه عمل مخلصانه، عملی است که از انگیزههای غلط، پاک باشد. یعنی انسان بفهمد دارد چهکار میکند، امر خدا را قلباً قبول کرده باشد و بداند که خدا بهخاطر نفع شخصی خودمان به ما دستور داده است و ثواب و پاداش هم در واقع لطف خدا به ماست. اگر انسان اینها را بفهمد، میتواند عبادت مخلصانه انجام دهد.
همانطور که میدانید اخلاص درجات و مراتب دارد. هرچه درجۀ اخلاص عبادت ما افزایش پیدا کند، بهترین مصلحتها برای ما رقم میخورَد. این بهترین مصلحت، به صورتهای مختلفی میتواند بروز پیدا کند. مثلاً یک نمونهاش ممکن است اینطور باشد که اگر بنا بود با یک بیماری سخت ما را رشد بدهند، حالا با یک سرماخوردگی جزئی همان رشد را به ما میدهند.
همانطور که گفتیم، «توجه به اصل مقدرات» زندگی ما را یک قدم بهتر میکند، و راضی بودن به مقدرات الهی نیز یک قدم زندگی را بهتر میکند. البته راضی بودن به مقدرات الهی را در قالب رکن سوم زندگی بیان کردیم و گفتیم که انسان باید محدودیتها را بپذیرید. منتها در اینجا میگوییم که «اصلاً بیایید مقدرات خودمان را تغییر دهیم» وقتی ما میتوانیم با عبادت خالصانه، مقدرات خود را بهبود دهیم، چرا این کار را انجام ندهیم!؟
عبادت خالصانه خیلی سخت بهدست میآید/ ذکر علی(ع) یکی از عبادتهای خالص که خدا برای ما آسانش کرده
البته عبادت خالصانه خیلی سخت بهدست میآید، کمااینکه امام صادق(ع) فرمود: دو رکعت نماز مخلصانه داشته باشی، جایگاه تو در بهشت است؛ فَإِنَّ رَبَّكُمْ رَحِيمٌ يَشْكُرُ الْقَلِيلَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصَلِّي الرَّكْعَتَيْنِ يُرِيدُ بِهِمَا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ بِهِمَا الْجَنَّة» (منلايحضرهالفقيه/۱/۲۰۹)
یکی از عبادتهای خالص که خدا برای ما آسان کرده است، ذکر علی بن ابیطالب(ع) است که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «ذکر علی بن ابیطالب(ع) عبادت است؛ ذِكْرُ عَلِيٍّ ع عِبَادَة» (منلایحضرهالفقیه/۲/۲۰۵) چرا شبهای قدر ما باید برای علی(ع) عزادار باشیم؟ شاید خداوند دیده که ما هنرِ عبادت مخلصانه را نداریم، لذا فرموده است: اینها که مهر علی(ع) در دلشان هست، لذا وقتی خبر ضربت خوردن و شهادت علی(ع) را در شب قدر بشوند، یک ذکر مخلصانهای برای مولای خودشان خواهند داشت.
این تصادفی نیست که امیرالمؤمنین(ع) در شبهای قدر ضربت میخورد و به شهادت میرسد. این طراحی پروردگار عالم است. حتماً حکمت بالغۀ الهی به این تعلق گرفته است که اگر بناست عدهای دلشان برای علی(ع) تنگ بشود، به او عشق بورزند و برای او بسوزند، پس بگذار این اتفاق زیبا در شبهای قدر برایشان رقم بخورد.
بیایید در شب قدر، مقدرات خود را به خوبی تغییر دهیم/ همین بیداری در شب قدر نوعی تواضع به بارگاه ربوبی است
زندگی بهتر بدون توجه به مقدرات الهی نمیشود. بیایید در این شبهای قدر مقدرات خودمان را به خوبی تغییر دهیم. بنده پیشنهاد میکنم که هر کسی که در یکسال گذشته هم اصلاً عبادت نکرده است، در شب قدر در خانۀ خدا بیاید و این شب را حسابی عبادت کند. نگذارید شیطان در راه، درِ گوش شما بگوید: «تو یکسال آدم نشدی، حالا یکشبه میخواهی راه صد ساله را طی کنی!» اتفاقاً یکشبه هم میتوان راه صد ساله را طی کرد.
شب قدر از هزار ماه بهتر است. تازه این رقم هزار ماه که خداوند فرموده است(لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْر؛ قدر/۳) معنایش این نیست که شب قدر نمیتواند بیشتر از هزار ماه باشد. ضمن اینکه هزار هم در اینجا عدد مبالغه است و خداوند-به تعبیر ما- در اینجا کفِ آن را تعیین کرده است.
آفرین بر کسانی که این شب بسیار مهم و تأثیرگذار در زندگی خودشان را از دست نمیدهند. نقل شده است که اگر فرزندان حضرت فاطمۀ زهرا(س) در شب قدر میخواستند بخوابند، ایشان در اوج مهربانی، آب روی صورت بچهها میریخت و صورت آنها را میشست تا خوابشان نبرد، و میفرمود: امشب را بیدار باشید، امشب شب قدر است.
همین بیداری در شب قدر یک نوع تواضع به بارگاه ربوبی است، و یک احترام به مقدراتی است که خدا دارد برای ما تعیین میکند. خداوند هم خیلی رئوف است، مثلاً ممکن است خدا بخواهد یک چیزی برای ما بنویسد که برای ما خوب نیست، اما وقتی ببیند که مؤدبانه در جلسۀ شب قدر نشستهایم و داریم «بِکَ یا الله...» میگوییم یا «خَلّصنا مِنَ النّارِ یا رَبّ» میگوییم، چهبسا دیگر آن مقدرات را برای ما ننویسد و مصلحتهای بهتری برای ما تعیین کند.
شب قدر فقط برای تعیین مقدرات فردی ما نیست؛ برای مقدرات جامعه هم هست/ در شب قدر، باید جامعه را از مقدرات بد نجات داد
شب قدر فقط برای تعیین مقدرات فردی ما نیست بلکه برای مقدرات جامعه هم هست. اگر برای جامعه و اجتماعی که در آن زندگی میکنی، مقدراتی پر از رنج نوشته شود، تو هم پای آن میسوزی؛ حتی اگر خیلی آدم خوبی باشی! لذا در شب قدر، باید جامعه را از مقدرات بد نجات داد. شاید به همین دلیل باشد که دستهجمعی میرویم دعا میکنیم و این خیلی خوب است.
مثلاً اگر در شهر شما زلزلۀ ۸ ریشتری بیاید، شما در وسط آن شهر نمیتوانی خوشبخت زندگی کنی. مقدراتی که خدا برای جامعۀ ما درنظر میگیرد، خیلی برای ما مهم است. اگر گرفتاری یا بلایی بر سر یک جامعه بیاید، خشک و تر با هم میسوزند. و دیگر خداوند به نالهها و دعاهای آدمخوبها هم نگاه نمیکند و مستجاب نخواهد کرد. البته کسی که در این میان آدم خوبی باشد، اگر در اثر یک بلای اجتماعی بمیرد، خُب به بهشت میرود، ولی نمیتواند از چنگ آن تقدیری که برای جامعهاش نوشته شده رها شود.
برخی گرفتاریهای ما به خاطر اعراض از ذکر خداست
همانطور که گفتیم، ما میتوانیم بر مقدرات خودمان تأثیر بگذاریم و زندگی خودمان را بهتر کنیم. میدانید چرا برخی از گرفتاریها برای ما پیش میآید و زندگیمان سخت میشود؟ به خاطر اینکه از ذکر خدا اعراض کردهایم، کمااینکه میفرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً» (طه/۱۲۴) خُب از ذکر خدا اعراض نکنیم تا زندگیمان بهتر شود، این یک معادلۀ بسیار روشنی است.
اگر مردم دنیا این حقایق را بفهمند و باور کنند، هرگز اجازه نمیدهند که یک مدیر یا مسئول بیتقوا در جایی مدیریت داشته باشد. اصلاً به او اجازه نمیدهند در رأس کار قرار بگیرد، چون میدانند کارها توسط او درست پیش نمیرود و لذا مدیریت این فرد بیتقوا به ضرر مردم خواهد بود.
وقتی خدا کارِ این مدیر را خراب کند، در واقع کار مردم خراب شده است، چون ادارۀ بخشی از زندگی مردم در دست این مدیر بیتقواست. مدیری که بیتقوا باشد کارش درست پیش نمیرود، آنوقت مدام میآید به مردم میگوید: «نمیشود!»
وقتی مردم دنیا این حقیقت را بفهمند، مولای ما امام زمان(ع) میآید و آنوقت حضرت مدیران لایق و باتقوا بر سر کارها میگذارد. اما تا وقتی مردم این را نفهمند، اگر مدیر باتقوایی بر سر کار باشد مردم او را تکهتکه خواهند کرد؛ همان کاری که با محمد بن ابیبکر انجام دادند.
ایشان مدیر باتقوایی بود که امیرالمؤمنین(ع) برای مصر قرار داده بود، ولی او را گرفتند و-بهطرز فجیعی- به شهادت رساندند. و مالک اشتر را هم که حضرت برای این کار فرستاده بود، در راه به او سمّ دادند و به شهادت رساندند. مردم وقتی نمیفهمند که مدیر باید باتقوا باشد، اینطوری میشود.
خدا به انسان باتقوا زندگی خوش میدهد
روشنتر از این روایاتی که خواندیم، همین آیۀ کریمۀ قرآن است که میفرماید: «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحَْتَسِب» (طلاق/۲و۳) اگر تقوای خدا را داشته باشی، خدا راه خروج از مشکلات را به تو نشان میدهد. اگر آدم تقوا نداشته باشد، خدا راه خروج از مشکل را به او نشان نمیدهد.
طبق آیۀ فوق، اگر تقوا داشته باشیم خداوند دو کار برای ما انجام میدهد: اولاً راه عبور از مشکل را به ما نشان میدهد. ثانیاً از یک راههایی که حسابش را هم نمیکردیم، به ما رزق و روزی میرساند. لذا زندگی انسان خوش و خرّم میشود.