مراسم «یلدا» در فرهنگهای مختلف ایرانی
مادربزرگ دور کرسی جمعمان میکرد و گندم برشته در دستهایمان میریخت. پشت غولها را در سیاهی شب بلند یلدا به امید آمدن دوباره خورشید به زمین میزد. مادربزرگ میگفت: آخر داستان، این زمستان است که تمام میشود و سیاهیاش میماند برای زغال... .
خواندن کتاب و قصهگویی
در گذشته، نبودن رسانههای تصویری و مکتوب باعث میشد فرهنگ شفاهی سینه به سینه منتقل شود، قصهگویی و نقل افسانهها از این فرهنگ برخاستهاند. با مکتوب شدن داستانها و ورود اسلام به ایران، مطالعه کتب از جمله قرآن و داستانهای کهن ایرانی در شب یلدا نیز مرسوم شد. برای مثال، در فریدونشهر خور ختم انعام میگیرند و به تلاوتکنندگان هدیه میدهند. شبیه این مراسم در طالقان نیز در خانه بزرگ دِه برگزار میشود، مردم در خانه بزرگ ده جمع میشوند، وی قرآن میخواند و برای پرباری محصول دعا میکند.
گلپایگانیها شاهنامهخوانی را با نام حضرت علی (علیهالسلام) شروع میکنند و در تهران قدیم هم رفتن به قهوهخانه و گوش دادن به صدای نقال رواج داشت. در شاهرود هم 90 بیتی ملاقات خضر و امام علی (ع) را میخوانند.
در کردستان نیز تا بانگ خروس داستان حسین کُرد میگویند و هرکس در حین داستان حرف بزند، جریمه میشود.
مادربزرگهای قزوینی داستان ننه سرما میگویند. اگر ننهسرما گریه کند باران میبارد، اگر پنبه لحافها را بیرون بریزد، برف میبارد و اگر گردنبند مرواریدش پاره شود، تگرگ میبارد.
کرمانیها هم افسانه قارون میخوانند، پیرمرد هیزمشکنی که شب یلدا به خانه فقرا میرود و به جای هیزم، طلا به آنها هدیه میکند.
این داستانها بخشی از اعتقادات مردم را نشان میدهد و مبارزه خیر و شر، پیروزی خوبی بر بدی در تمامی افسانهها و داستانهای ایرانی هویداست.
آوازخوانی
خواندن سرودها و آوازهای محلی متناسب با شب یلدا و زمستان با گویش و لهجه محلی هر استان بخش دیگری از آداب کهن این شب است.
در شرق بابل رجخوانی میکنند، افراد به ترتیبی که نشستهاند باید نوبت به نوبت سرود و آواز بخوانند. در خمین نیز فردی که صدای خوبی دارد نام خوراکیهای شب یلدا را میگوید و بقیه هم در جواب باز شب یلدا اومد را تکرار میکنند و در کاشمر رسم کله فریادی اجرا میشود. فردی نی و دیگری درباره زمستان میخواند.
آوازهای محلی به دور از یأس و نا امیدی سرشار از رنگ و شادی برای نشاط بیشتر در این شبها اجرا میشود.
بازی
بازی برای بالا رفتن همکاری، شادی و همدلی بهترین الگوست. ایرانیان از دیر باز به بازی توجه خاصی نشان میدادند؛ به طوری که در تمامی جشنها از جمله یلدا بازیهای محلی به صورت گروهی اجرا میشد و کمتر شاهد اجرای بازیهای انفرادی هستیم.
در آذربایجان، جوراببازی مرسوم است. این بازی شبیه گل یا پوچ است با این تفاوت که تیم مقابل باید جای سکه را در جوراب حریف تشخیص دهد. نقل معما و مسابقه خواندن دوبیتی آذری هم مرسوم است. همدانیها هم فنجان بازی میکنند و گل را زیر فنجان مخفی میکنند.
جوانان خرمآبادی هم بازی خاصی برای شب یلدا دارند که به آن شنهبرگی میگویند. شانهای را وسط میگذارند، دو نفر با یک فاصله مشخص از شانه مینشینند. باید با یک دست شانه به سمت خود بکشند. جریمه بازنده خریدن شبچره (خوراکیهای شب یلدا) است.
مازنیها هم بازی سؤال تکی بازی را در شب یلدا اجرا میکنند. به این صورت که یک نفر روی زمین دراز میکشد و لیوانی روی پیشانی او میگذاشتند، داخل لیوان آب میریزند. فرد باید طوری بلند شود که آب از لیوان به زمین نریزد. فرد بازنده جریمه میشود.
در کردستان هم بازی محلی رواج دارد. چوبی 30 سانتیمتری را دو نفر که نشستهاند و پاهایشان را به هم چسباندهاند به سمت خود میکشند، برنده کسی است که دیگری را با فشاری که وارد میکند از زمین بلند کند. به این بازی گورناکشی میگویند.
خوردنیها
یکسری از تنقلات شب یلدا در تمامی استانها به صورت مشترک استفاده می شود؛ اما بعضی تنقلات به صورت اختصاصی با توجه به جغرافیای منطقه مورد توجه مردم آن خطه قرار گرفته است. برای مثال همان طور که در شمال ایران ماهی بزرگ از ملزومات سفره یلداست، در آذربایجان هم تزئین هندوانه با شال قرمز اهمیت ویژهای دارد.
مردم گیلان معتقدند در این شب چله باید 40 نوع خوراکی بخورند. خوراکیهای همچون کدو پخته، حلوا، فندق، پسته، نقل، برنج برشته، خورشت تره، نخود برشته، شیرینی، هندوانه، پرتقال، لیمو، گلابی محلی، انار، خربزه و ... .
در اردبیل نیز جوانها با حبوبات کوبیده قووت درست میکنند، از آن میخورند و میخوابند و برای تعبیر خواب پیش بزرگترها میروند. در خراسان هم به خاطر وجود گیاه چوبک از ریشه این گیاه مایعی درست میکنند که کف میکند و آن را که با شیره انگور و گردو تزئین کردهاند، برای مهمانها میآورند. جوانترها برای شادی این کف را به سر و صورت همدیگر میمالند.
در خوی نیز به مهمانان پشمک که شبیه برف است، هدیه میدهند و در شیراز انار پلو میخورند و در استان مرکزی هم برای غذای شب یلدا گوسفندی را قربانی میکنند و با دل و جگر آن جزلاق (جغول بقول) میپزند. در رودبار الموت پولک ماهی را در ظرفی میریزند، اگر تعداد پولکهای ماهی زوج بود سالی پر از بارندگی و برکت در انتظار است و در طول سال میگویند جفت آوردیم، انشاءالله همیشه جفت بیاریم. در تهران قدیم هم مثل الموت و شمال کشور که با هندوانه فال میگیرند، فال گرفتن با خوراکیها مرسوم بود. گردو را میشکستند، اگر پوک بود، آینده بدی را نشان میداد.
مراسم و اعتقادات
اعتقادات و باورهای مردم بخش اصلی مراسم و سنتها را تشکیل میدهد؛ اعتقاداتی که انساندوستی ایرانیان را نشان میدهد. برای مثال، در یکی از اعتقادات زیبا در کردستان، هر خانوادهای که استطاعت خوبی دارد برای خانوادههای فقیر در همسایه خود شام میبرد و برای زنان باردار خربزه ترش (کالک ترش) و تنقلات شب یلدا میبرند.
در مازندران هم برای همدلی به خانه کسانی که به تازگی عزیزی را از دست دادهاند، میروند و التیام میدهند. در ایلام نیز برای کمک به فقرا جوانها با چوبدستی به در خانه همسایهها میروند و از همسایهها برای فقرا تنقلات میگیرند که به این رسم شلی ملی گویند.
مازنیها در این شب بره سفیدی را به خانه میآورند برای برکت و در لرستان جوانان بالای پشتبام میروند و شعر میخوانند و از همسایهها میخواهند درون شالی که همراهشان است، خوراکی بریزند. در کالپوش شاهرود دو رکعت نماز شکر میخوانند و دامغانیها هم معتقدند این شب، شب خداوند است و به آن شب الله میگویند.
بعضی از این رسم و رسومات جالب در چند استان کشور مشترک است؛ مثل رسمی که در آن خانواده داماد برای نو عروس لباس، هدیه و خوراکی میبرند.
پیشینیان این سرزمین برای دور هم بودن و شادی دنبال بهانه بودند و در این شادیها یاد خداوند، کمک به فقرا، صله رحم و دوری از گناه را فراموش نمیکردند. حتی در این زندگی شهری یلدا بهانهای است برای دورهم بودن به دور از همه تجملات و اسرافها فقط برای در کنار هم بودن و دیدن بزرگترها و توجه به همسایگان و دوستان.
مثل مادربزرگها که با امید به آمدن روشنی تا صبح از پیروزی قهرمانان افسانههایش بر دیوها و غولها برای فرزندانشان میگفتند. این روزها هم ما نیاز به داستانهای امیدبخش مادربزرگ برای پیروزی بر غولهای زمانهمان داریم. نیاز به همدلی، نیاز به کنار هم بودن، نیاز به آرامش و نشاط در زندگی این روزهای ما به شدت احساس میشود و سنتهایی چون یلدا اگر کارکرد اصلی خود را حفظ کند، میتواند بخشی از این نیازهای امروز جامعه ایرانی را تأمین کند.
اذان صبح، پایان شب یلدای انتظار را نشانه گرفته؛ یلدایی که با همه سیاهی و طولانیبودنش، در مقابل روشنای صبح و تولد دوباره خورشید توان ماندن ندارد...
و چه ضربالمثل زیبایی است: پایان شب سیه، سفید است...
منبع: هفتهنامه «طراوت»