فرهنگ اقتصادی از اقتصاد مهم‌تر است

دکتر مسعود عالمی، استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی است. او پژوهش‌های متعددی در زمینه جمعیت و توسعه داشته و از کسانی است که در سال‌های اخیر نسبت به کاهش فرزندآوری و پیری جمعیت هشدار داده است.

کد خبر : 523852

روزنامه صبح نو: دکتر مسعود عالمی، استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی است. او پژوهش‌های متعددی در زمینه جمعیت و توسعه داشته و از کسانی است که در سال‌های اخیر نسبت به کاهش فرزندآوری و پیری جمعیت هشدار داده است. ابتدا اگر کلیاتی از وضعیت جمعیت مد نظرتان است بفرمایید تا ببینیم دچار چه بحران‌ها و مخاطراتی هستیم. درباره مسائل اجتماعی جمعیت، تفسیرهای گوناگون می‌شود کرد، اما درباره موضوع جمعیت از آنجا که با عدد و رقم سر و کار داریم، اجماع وجود دارد. نرخ تولد حدود 7/1 است و این زیر نرخ جانشینی است. یعنی به ازای هر دو نفر، یک نفر جایگزین نداریم. یعنی جمعیت به مرور پیر می‌شود و سپس کاهش پیدا می‌کند. پیش‌بینی منتشر شده سازمان ملل در سال 2013 هم همین را می‌گوید. در سه بازه زمانی کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت و در سه حالت خوب و بد و متوسط این پیش‌بینی‌ها می‌گوید که در سال 2050 معدل سنی ایرانیان 42 سال است. ژاپن فعلی میانگین سنی‌اش 45 سال است. این بدان معناست که این تصویر جوانی که از جمعیت داریم، دیگر نخواهیم داشت. صحبت فقط بر سر افزایش جمعیت نیست، بلکه پیری جمعیت موضوعی بسیار جدی است. این موضوع می‌طلبد که ما بیش از این احساس خطر و برای حل این بحران اقدامی کنیم. جامعه‌ای که پیر است دیگر نیروی تولید آن فعال نیست. ژاپن هم رکود اقتصادی‌اش آغاز شده است. آیا با مهاجرت نمی‌توان موضوع نیروی کار فعال را جبران کرد؟ مهاجر به کشوری می‌رود که از نظر اقتصادی پیشرفته‌تر از کشور خودش باشد و بازار کار سودآوری داشته باشد، اما برای کشورهایی مثل ایران باید ابتدا، جلوگیری از مهاجرت خود ایرانیان در دستور کار باشد. بعد از آن بازگشت ایرانیان خارج از کشور به ایران و سپس مهاجرت غیرایرانیان، اما اگر موضوع جمعیت از اساس حل شود نیازی به مهاجرت نیست. مردم ما خودشان فرزند را دوست دارند. شاهدش هم این است که این آمار 7/1 برای همه زنان 15 تا 49 سال است؛ هم متأهل هم مجرد. اما به ازای هر زن متأهل ما 2/3 فرزند داریم. یعنی اگر مردم بتوانند ازدواج کنند، تمایل به فرزندآوری دارند اما مشکل این است که ازدواج با موانع متعددی روبه‌روست. خود کشورهای غربی که برای ما برنامه‌ریزی می‌کنند و مقاله هم نوشته‌اند، مهم‌ترین پیشنهادی که می‌دهند این است که برای کنترل افزایش جمعیت و کاهش فرزندآوری باید سن ازدواج را بالا برد. این مقالات سری و محرمانه نیست و رسماً در ژورنال چاپ شده است. معادله ساده‌ای در افواه عوام و برخی خواص وجود دارد این است که بین تمکن مالی خانواده‌ها و میزان فرزندآوری رابطه مستقیم و خطی وجود دارد. این معادله تا چه حد صادق است؟ دو سه مطلب وجود دارد؛ یکی اینکه نگرانی اقتصادی با وضعیت واقعی اقتصادی تفاوت دارد. اگر مردم نسبت به افق اقتصادی جامعه خوش‌بین باشند افزایش زاد و ولد اتفاق خواهد افتاد. نمی‌شود ابتدا وضعیت واقعی اقتصاد را بهبود بخشید و بعد دنبال فرزندآوری بود. بلکه تصور مردم از آینده اقتصاد مهم‌تر است. موضوع اقتصادی که روشن است. مثلاً این وام 10 میلیونی بسیار طرح خوبی بود که تصویب شد، اما بخش فرهنگی مهم‌تر است و کمتر به آن توجه شده است. مثلاً تحصیلات دانشگاهی که عاملی غیراقتصادی است موجب شده سن ازدواج به تأخیر بیفتد، به‌ویژه برای زنان. نظام تحصیل ما و نظام اشتغال مرتبط با آن اجازه نمی‌دهد که وارد جامعه و زندگی شویم. ما تا هجده‌سالگی افراد را بچه فرض می‌کنیم. این موضوع سبب می‌شود بین بلوغ جنسی و بلوغ اجتماعی فاصله بیفتد. این تفاوت را در جوانان شهری و روستایی به وضوح می‌بینیم. طبیعت کاری به این مسائل ندارد و با کسی شوخی ندارد. زاد و ولد در سن خاصی اتفاق می‌افتد و اگر اتفاق نیفتد جمعیت پیر می‌شود. دیپلم‌های فنی و حرفه‌ای می‌تواند به حل این مشکل کمک کند تا جوانان زودتر وارد بازار کار شوند، اما یکی دیگر از انگاره‌هایی که وجود دارد این است که به ازای افزایش هر فرزند، هزینه‌های خانواده افزایش پیدا می‌کند، اما تحقیقات اجتماعی نشان می‌دهد که اینگونه نیست زیرا با افزایش هر فرزند وسایل جدیدی لزوماً نمی‌خریم. فقط هزینه غذا افزایش پیدا می‌کند که آن هم قابل صرف‌نظر است زیرا با افزایش فرزندان فرهنگ مصرف و خرید تغییر می‌کند و خانواده‌ها خرج و مخارج اضافی را کم می‌کنند. ضریب تتا در جامعه‌شناسی همین را به ما می‌گوید لذا فرهنگ اقتصادی اینجا از خود اقتصاد مهم‌تر است. عوامل فرهنگی و اجتماعی دیگری برای مشکل ازدواج و فرزندآوری وجود دارد؟ دوره انتظار برای ازدواج در کشور ما بالاست. یعنی مدتی که افراد آمادگی ازدواج دارند تا زمانی که ازدواج اتفاق می‌افتد. به‌ویژه برای زنان. بی‌اعتمادی و سختگیری‌هایی که در این زمینه وجود دارند کار را مشکل کرده است. در ساختار سنتی از طریق نظام خویشاوندی افراد همدیگر را می‌شناختند و به هم اعتماد می‌کردند اما در روابط جدید این مهم دیده نمی‌شود. این عامل هم عاملی کاملاً غیراقتصادی است. یکی دیگر از موانع، اهمیت یافتن موفقیت حرفه‌ای بر موفقیت خانوادگی است. به دست آوردن پول و شغل و مقام اصل شده است. یعنی لذت مادر بودن و پرورش فرزند به حاشیه رانده شده است. رسانه‌ها در این زمینه نقش بسیار مهمی داشته‌اند. در خود غرب فیلم‌هایی ساخته شده‌اند که مضمون اصلی‌اش همین شوق فرزندآوری و مادر شدن است. البته طبق آمارها هنوز وضعیت اشتغال زنان بحرانی نیست، اما دگرگونی ارزش‌ها را باید جدی بگیریم. چیزی حدود 10 درصد زنان، شاغل رسمی‌اند، اما آرزوی اشتغال بسیار جدی‌تر است. تفکیکی که در دنیای مدرن اتفاق افتاد همین جداسازی کار و خانه بود. در دنیای سنتی، مرزی بین کار و خانه وجود نداشت و در هم تنیده بود. این موضوع خود نتیجه نظام سرمایه‌داری است. خانواده هسته‌ای نیز یکی دیگر از عواملی است که هزینه‌های خانوار را افزایش داده است چرا که وسایل مصرفی را در این خانواده‌ها نمی‌توان به اشتراک گذاشت. با افزایش جمعیت بحران‌های اجتماعی ایجاد نخواهند شد؟ توان تولیدی جامعه ما می‌تواند نیازهای جامعه پرجمعیت را پاسخ دهد؟ طبق آمارها هیچ کشوری وجود ندارد که با افزایش جمعیت درآمد سرانه‌اش کاهش پیدا کرده باشد. بلکه این موضوع همیشه عکس است. یعنی همواره با افزایش جمعیت درآمد سرانه افزایش پیدا کرده است. این موضوع در اقتصاد دانش‌بنیان بسیار مهم‌تر است. مثلاً در سال 2008 آمریکا یک میلیون و دویست و شصت هزار نفر اعضای هیات علمی و دویست و هفتاد و دو هزار مقاله علمی داشته است. اعضای هیات علمی ما در ایران صد و بیست و شش هزار نفر و تولیدات مقاله ما یازده هزار عدد بوده‌اند. این اعداد به ما نشان می‌دهد برای افزایش تولیدت علمی باید میزانی از جمعیت را دارا باشیم تا در اقتصاد دانش‌بنیان هم پیشرفت کنیم. برای افزایش کیفیت باید کفی از کمیت را داشته باشیم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: