وقتی چاوشی زیادی خودمانی میشود!
از لحاظ زبانی ترانههای که در مجموعه «شهرزاد» منتشر شد، دارای لحنی ساده و عامیانه هستند و کمتر واژه ثقیلی در ترانههای این مجموعه یافت نمیشود. زبان هم غالبا، زبان «کوچه و بازار» است و ترانهسرا هم با قدرت و شناخت نسبتا کافی از واژگان و ترکیبها از آنان سود برده است.
کد خبر :
526088
خبرگزاری فارس: از لحاظ زبانی ترانههای که در مجموعه «شهرزاد» منتشر شد، دارای لحنی ساده و عامیانه هستند و کمتر واژه ثقیلی در ترانههای این مجموعه یافت نمیشود. زبان هم غالبا، زبان «کوچه و بازار» است و ترانهسراها هم با قدرت و شناخت نسبتا کافی از واژگان و ترکیبها از آنان سود برده است. از لحاظ تصاویر و مضامین نیز پیچش آنچنانی در کارها نیست یا لااقل میتوان گفت که حتی در ترانهای مثل «افسار» لایهلایه بودن تصاویر و مفاهیم، به هر مخاطبی اجازه بهرهبرداری درخور خویش را میدهند و شاید همین رمز موفقیت و فراگیر شدن این ترانهها باشد. در همین ترانه «افسار» که به بهترین ترانه مجموعه «شهرزاد» است، از لحاظ موسیقایی استفاده از ضربآهنگ و طنین واژگان در کنار واژهآراییهای مناسب، فضاسازیهای مورد نظر شاعر را شکل دادهاند که بر نفود و تأثیر ناخودآگاه کار در ذهن مخاطب میافزایند. اما آخرین قطعهای-«دیوونه»- که چاوشی برای سریال «شهرزاد» منتشر کرد، کمی متفاوت از سایر کارهای او در این مجموعه است. بند اول ترانه، قرار است بندی لطیف باشد که موسیقی آرام و ترکیب واژگانش، به جنس آرزوی شاعر اشاره کند: دوست دارم نگات کنم تا که
بیحال بشم/ تو ازم دل ببری منم اغفال بشم ترانهسرا در سرایش «دیوونه» سعی کرده است تا زبان ترانهاش را تا حد ممکن به ادبیات محاوره و روز نزدیک کند اما استفاده ترکیب واژگانی چون «بیحال بشم» یا «اغفال بشم» علی رغم سادگی و آسان فهمی، مایههایی از ادبیات «سخیف» کوچه بازاری را نمایان میکند یا استفاده از عبارت «حال میده» که در ادامه ترانه با آن مواجه میشویم کمی ذهن مخاطب را از فضای عاشقانه قطعه دور میکند. درست است که زبان ترانه، باید ساده و صمیمی است؛ چرا که مخاطبان ترانه، عموم مردم هستند. این ویژگی سبب میشود که بیان معنا و القای آن به واسطه تصاویر و تعاریف قابل لمس، سبب برقراری ارتباط آن با مخاطب شود؛ صمیمیتی که اعتماد مخاطب را به دست میآورد و او را به شعریت ترانه، میرساند. اما اگر در ترانه هم اتفاق زبانی بیفتد و هم معنای مورد نظر پیچیده باشد، آن وقت نمیتوان توقع داشت که ترانه به کارکرد متمایزش یعنی مقبولیت عام، دست پیدا کند. اگر قرار است معنای تازه و دگرگونی به ترانهای تبدیل شود، زبان باید ساده و روان باشد. اما درگیری ترانهسرا برای رسیدن به زبانی ساده، متاسفانه او را نزدیک به فضایی زرد و سطحی کرده
است و به نوعی انگار ترانهسرا برای جلب توجه مخاطب از به کار بردن واژههایی که بیشتر به ادبیات کلاه مخملیها شبیه است، هم دریغ نکرده است. ترانه بیش از آن که یک قالب هنری باشد با یک تعریف مشخص، دنیایی از مولفهها، شگردها و رفتارهای کلامی است و وسعتش به اندازهای است که هم میشود تا حد زیادی کوچه بازاری حرف زد و هم میشود به سخن و لحن فرهیختگان، حرف فلسفی زد؛ در واقع ترانه به اعتبار مخاطبانی که دارد میتواند، هر نوعی حرف بزند. اما در ترانه «دیوونه» کمتر شاهد شگردها و رفتارهای کلامی خاص ترانه هستیم: دوست دارم برای تو با همه فرق کنم/ خودمو توی چشات یه تنه غرق کنم با تو باشم غم چیه با تو مرگم آسونه/ آخه دیوونه میشم وقتی میگی دیوونه ..دیوونه ..دیوونه تواناییهای یک ترانهسرا این است که علاوه بر شناخت مدارهای روانی جامعه و مدارهایی که حس زیبا شناسی جامعه بر آن استوار است، نگاهش به حوزه گستردهتری از مردم است. ممکن است مدارهای کشف شده شاعر در شعر، دغدغهها و انگیزههای قشر خاصی از جامعه باشد؛ ولی ترانه سرا با قشر انبوهی از مردم مواجه است؛ بنابر این مدارهای روانی جامعهاش خیلی گستردهتر و بازتر است. اما این ترانه
ظاهرا جنبهای بسیار شخصی برای شاعرش داشته که ادبیات «اتاقخوابی» را وارد فضای ترانه میکند: حال میده ناز کنی تا نوازشت کنم/ بی خودی قهر کنی غرق خواهشت کنم دل بدم به خنده هات..سپر بلات بشم/ الهی تصدقت ..الهی فدات بشم شاید باید بپذیریم که امروز مفهوم عشق در ادبیات کلاسیک و الگوهای عاشقی که در فرهنگمان داریم دچار دگردیسی شده است، البته در جامعه ما تصویر عشق هیچ گاه تصویر یک دستی نبوده است. در ادبیات کلاسیک هم رگههایی از ناله و نفرین دیده میشود، اما بسیار کمرنگ است. در اغلب ترانهها و داستان ها عاشق بیشتر خاک پای یار است و سالها دور خانه معشوق میچرخد و هرچیز در کوی معشوق دوست داشتنی است. این نگاه به عشق تنها در ادبیات کلاسیک نیست. در ادبیات محلی نیز شاهد این نوع برخورد هستیم. حال سوالی که مطرح میشود این است که بر سر مفهوم زیبا و لطیف عشق چه اتفاقی افتاده است که معشوقی که در ابتدا شاعر تصدقش را رفته بود با واژه «لعنتی» خطاب میشود: مگه میتونم تو رو با کسی عوض کنم/ لعنتی صدام بزن، هی بگو تا حَظ کنم تو حصار بغلت زندگی به کاممِ/ همه چیت مال منه سندش بناممِ در پایان هم شاعر با به کار بردن ترکیبات واژگانی
تکراری و دستخوردهای چون «گلدان گل داده»، «آسمان آبی شده» و «گل نسترن پشت پنجره»، به کلیشهایترین شکل ممکن ترانهاش را به پایان میرساند: وقتی میخندی برام خونه آفتابی میشه/ گلدونا گل میکُنن، آسمون آبی میشه گلای نسترنو بذار پشت پنجره/ زُل بزن توی چشام تا دلم ضعف بره دیوونه.. دیوونه ..دیوونه محسن چاوشی در فضای امروز موسیقی پاپ کاملا تبدیل به یک برند شده است. چاووشی و طرفداران متعصبش هویت دارند، شخصیت و هویتی که بر مبنای صدایی خاص و البته رفتارهای خاص چاوشی شکل گرفته؛ او با وجود تمام حرفوحدیثهایی که درباره حنجره اش هنوز هم بعد از یک دهه شنیده و گفته میشود، محبوبترین خواننده پاپ امروز ایران است. شاید به همین خاطر هم باشد که از او توقع میرود در انتخاب ترانههایش هم دقت بیشتری به خرج دهد. در خصوص موسیقی قطعه «دیوونه» هم فقط یک نکته و در واقع یک سوال قابل طرح است و آن اینکه: آیا این موسیقی پاپ ما است که هر روز به مداحی بیشتر شبیه میشود یا مداحیهای ما هرروز بیشتر و بیشتر به موسیقی پاپ شبیه میشوند؟