«تابستان داغ» نه شبیه «ابد و یک روز» است نه آثار فرهادی!
به گفته ابراهیم ایرج زاد کارگردان «تابستان داغ»، این فیلم اصلا شبیه «ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی نیست و با فیلم های اصغر فرهادی هم تفاوت دارد.
خبرگزاری مهر: فیلم سینمایی «تابستان داغ» به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد از آثار روی پرده سینماها ضرورت مسئولیت پذیری پدر و مادرها در قبال فرزندانشان را یادآوری می کند. این فیلم با محور قرار دادن ۲ زوج از ۲ قشر مختلف جامعه در پی این است که عنوان کند وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده وجود داشته باشد چه یک فرد وکیل، وزیر، پزشک و یا از طبقه پایین جامعه باشد باز هم می تواند حوادثی را پیش بیاورد که غیر قابل جبران است.
برای بررسی بیشتر فیلم میزگردی با حضور ابراهیم ایرج زاد کارگردان و سهراب خسروی تدوینگر این اثر در قسمت اول این گفتگو کارگردان از ضرورت آگاهیبخشی به خانواده ها گفت و بیان کرد: ما در «تابستان داغ» ۲ خانواده را به صورت موازی می بینیم که هر دوی آنها یک مشکل دارند؛ یعنی هر ۲ خانواده درگیر مسئولیت پذیری هستند و در هر ۲ خانواده چالشی بین زن و شوهر وجود دارد که باعث می شود نسبت به عملکرد یکدیگر اعتراض داشته باشند.
ابراهیم ایرج زاد در بخش دوم این گفتگو می گوید: «ما در پی این بودیم که ۲ قشر مختلف را نشان دهیم و بگوییم که مشکل تنها برای یک قشر خاص نیست. این مشکل یک مشکل عام است و اگر یک فرد وکیل باشد، وزیر باشد، پزشک باشد و یا به طبقه فرودست تعلق داشته باشد، وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده داشته باشد ممکن است این اتفاق برایش بیفتد. بنابراین اگر مسئولیت پذیر نباشد این اتفاق در هر جایگاهی که باشد، می افتد و حرف فیلم همین است.»
در این فیلم پریناز ایزدیار در نقش نسرین و صابر ابر در نقش ناصر خانواده ای را به تصویر می کشند که متعلق به قشر فرودست جامعه هستند و یک فرزند دارند و در مقابل علی مصفا در نقش ایمان و مینا ساداتی در نقش سارا زوج پزشکی هستند که یک پسربچه دارند.
شرح بیشتر از بخش دوم این نشست را در زیر بخوانید:
سکانس و لوکیشن ابتدایی فیلمتان مخاطب را به یاد «ابد و یک روز» میاندازد. همانطور که در «ابد و یک روز» خانواده مشغول تمیز کردن خانه هستند در «تابستان داغ» هم یک خانواده سرگرم امور مربوط به خانه هستند. ضمن اینکه پریناز ایزدیار در «تابستان داغ» فراتر از سمیه «ابد و یک روز» نرفته است.
ابراهیم ایرج زاد: من اصلا قبول ندارم که فیلمم شبیه «ابد و یک روز» است. وقتی برخی چیزها را که می شنوم متعجب می شوم مثلا برخی می گویند نسرین همان سمیه «ابد و یک روز» است در حالی که طبقه اجتماعی فقط یکی از چند فاکتوری است که باید در شناسنامه یک کاراکتر بگنجانیم تا آن کاراکتر شکل بگیرد. تنها شباهت کاراکتر نسرین با سمیه «ابد و یک روز» طبقه اجتماعی است. سمیه در «ابد و یک روز» دختری از یک خانواده شلوغ است که تحت تاثیر تصمیم هایی قرار میگیرد که برادرهایش برایش می گیرند و زندگی او بر همین اساس پیش می رود. او اصلا قائم به ذات نیست در حالی که کاراکتر نسرین مادری تصمیم گیرنده و قائم به ذات است. او می خواهد فرزند خود را به دلیل بی مسئولیتی همسرش، خودش بزرگ کند و حتی مسئولیت برادر کوچکتر خود را هم قبول کرده است. این نشان می دهد یک از کاراکترهای ۲ فیلم به سمت شرق و کاراکتر دیگری به سمت غرب می رود و کاملا با هم متفاوت هستند. بنابراین ما نمی توانیم فقط به خاطر طبقه اجتماعی بگوییم یک کاراکتر شبیه یک کاراکتر دیگر است بلکه زمانی می توانیم این موضوع را عنوان کنیم که در پردازش یک شخصیت حداقل پنج فاکتور آنها مشابه همدیگر باشد.
درباره لوکیشن هم باید بگویم که داستان در «ابد و یک روز» با مرتب کردن یک خانه توسط یک جمع آغاز می شود اما در «تابستان داغ» قصه از یک هواپیما و یک شربت آبلیمو شروع می شود که به واسطه آن شربت و صحبتی که شوهرخواهر و خواهر نسرین با او دارند ما داخل خانه می چرخیم تا محیط معرفی شود.
من اصلا قبول ندارم که فیلم شبیه «ابد و یک روز» است. برخی چیزها را که می شنوم متعجب می شوم برای مثال برخی می گویند نسرین همان سمیه «ابد و یک روز» است در حالی که طبقه اجتماعی یکی از چند فاکتوری است که باید در شناسنامه یک کاراکتر بگنجانیم در مرحله پیش تولید وقتی با هومن بهمنش صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که با توجه به اینکه ما سکانس های ۲ خانواده و وضعیت متفاوت آنها را داریم یک وضعیت سلکتیو برای دوربین ها در نظر بگیریم به همین دلیل در جاهایی می بینیم که دوربین در یک جا ثابت، در یک جا روی دست و در یک جا متحرک است و اصلا در طول فیلم ما در یکسری جاها ما پلان- سکانس داریم که نزدیک به سه دقیقه است، در حالی که ما هیچکدام از این موارد را در فیلم «ابد و یک روز» نمی بینیم. این مثال هایی که می زنم فقط از جنبه روشن کردن تفاوت این ۲ فیلم است و اصلا جنبه کیفی ندارد. در «ابد و یک روز» وضعیت دوربین ثابت است و از ابتدا تا انتها با یک وضعیت دوربین و با یک شکل دکوپاژ مواجه هستیم اما در «تابستان داغ» یک وضعیت سلکتیو را می بینیم. شما درباره چهار دقیقه از یک فیلم ۸۳ دقیقه ای صحبت می کنید؛ مگر قضاوت تنها با چهار دقیقه از فیلم صورت می گیرد؟ پس ۷۹ دقیقه بعدی چه می شود؟
مثال دیگری می زنم؛ فیلم سینمایی «گزارش» به کارگردانی زنده یاد عباس کیارستمی در سال۵۶ ساخته شده است در حالی که اگر کسی نداند این فیلم در چه سالی ساخته شده و امروز به تماشای آن بنشیند، فکر می کند که بر اساس فیلم های اصغر فرهادی ساخته شده اما حتما فرهادی آن فیلم را دیده است. من در اینجا درباره تاثیرپذیری صحبت می کنم. با این وجود باید بگویم که فیلم های اصغر فرهادی جزو علاقه مندی های من است و آثار او در استانداردی قرار دارد که اصلا نیازی نیست منِ کوچکتر درباره آن صحبت کنم. می خواهم این را بگویم که شما وقتی یک فیلم را می بینید با یک کلیتی مواجه هستید که باید درباره آن کلیت صحبت و به این موضوع توجه شود که چه برخورد تصویری برای بیان درام در آن صورت می گیرد. برای مثال در سکانس کارگزینی، کاراکتر اصلی یعنی مینا ساداتی حضور دارد که دوربین با یک حرکت نرم از نمای باز به سمت سارا در نمای بسیار نزدیک می رود. این موضوع با هدف دراماتیک اتفاق افتاده است حال آیا شما می توانید نمونه این سکانس را در فیلم «ابد و یک روز» برای من مثال بزنید؟ چون برخورد روایی در آن فیلم اصولا متفاوت بوده است.
سهراب خسروی: نکته ای که شما می گویید کاملا درست است اما به نظر من علت این است که کاراکتر اصلی فیلم یعنی پریناز ایزدیار در هر ۲ فیلم بازی کرده است. شانس خوب یا بد این بوده که یکی از این کارگردان ها فیلم دوم را ساخته است که اتفاقا خانم ایزدیار در فیلم قبلی با همان قواره ظاهر شده است. در نتیجه مخاطب هر اتفاقی را هم که در فیلم ببینید به طور مداوم در ذهنش به سکانس اول فلش بک می خورد، اما تصور کنید که یک شخص دیگری به جای پریناز ایزدیار ایفاگر نقش نسرین می شد آیا باز هم شما را یاد سمیه «ابد و یک روز» می انداخت؟ قطعا خیر.
هم نسرینِ «تابستان داغ» و هم سمیهِ «ابد و یک روز» برای خانواده شان تلاش می کنند و می خواهند خانواده را حفظ کنند. هر ۲ در شرایط بد اقتصادی قرار دارند و متعلق به طبقه فرودست جامعه هستند. پریناز ایزدیار هم که هیچ تلاشی نکرده است تا از شخصیت سمیه فاصله بگیرد. مجموع این اتفاقات باعث می شود ذهن به سمت «ابد و یک روز» برود.
-ایرج زاد: سمیهِ «ابد و یک روز» اصلا تصمیمگیرنده نبود، او تحت تاثیر بود و دیگران برای او تصمیم می گرفتند. دیگران برای او تصمیم گرفتند که با یک مرد افغانستانی ازدواج کند، دیگران می گفتند باید در خانه بماند و بقیه را تر و خشک کند. پارامترهایی در تعیین وضعیت هر کاراکتر وجود دارد که اگر من بخواهم درباره مشخصات نسرین بگویم بالغ بر ۱۵ مشخصه می شود. کاراکتر سمیه «ابد و یک روز» یک کاراکتر ویژه است اما من درباره تفاوت ها صحبت می کنم و اصلا بحث کیفی نیست، من هم آن فیلم را دوست دارم و به نظرم فیلم بسیار خوبی است اما این ۲ فیلم و این ۲ شخصیت آنقدر تفاوت های فاحش دارند که به هیچ وجه نمی شود آنها را کنار هم گذاشت. به صرف یک طبقه اجتماعی هم نمی شود پرونده یک شخصیت را بست. آنقدر این کاراکتر ها با هم فاصله داشتند که من با اعتماد به نفس کامل فیلمنامه را برای خانم ایزدیار فرستادم. به طور کلی هم باید بگویم که خوشحالم که این تیم بازیگری انتخاب شدند. قبلا گفتهام، باز هم می گویم که اگر به عقب برگردم «تابستان داغ» را به همین شکل و با همین گروه بازیگران می سازم و به این افتخار می کنم و به تمام انتخاب های جلوی دوربین اعتقاد دارم و هرکدام در جایگاه خود نمایشی دارند که برخی بسیار شاخص شده اند مثل مینا ساداتی و صابر ابر. برخی از بازیگران هم وضعیتی دارند که باید ببینید تا متوجه تفاوت هایشان شوید.
خسروی: این نکته را هم باید اضافه کنم که ۲ فیلم با فاصله اندکی از هم اکران شده اند و شاید این موضوع به همین دلیل باشد.
مخاطب و منتقدان هم باید کلیت فیلم را قضاوت کنند و تنها به چهار دقیقه فیلم بسنده نکنند ایرج زاد: شما حتما خانواده های بسیاری را دیده اید که ۲ خواهر و ۲ برادر بسیار متفاوت از هم زندگی می کنند. ما به صرف اینکه آنها در یک خانواده بزرگ شده اند، نمی توانیم بگوییم که آنها چقدر شبیه هم هستند و هنگامی که با آنها آشنا می شویم می بینیم بسیار با هم متفاوت هستند. بنابراین وقتی درباره سمیه و نسرین صحبت می کنیم و از خودمان می پرسیم که آنها چه کار کردند که شبیه هم باشند، فقط صحبت از طبقه اجتماعی می شود و به فاکتور دیگری نمی رسیم. به نظر من درباره این ۲ زود تصمیم گیری می شود. با چهار دقیقه از فیلم نباید درباره آن قضاوت کرد. ما در تدوین فیلم هم یک جز را در کل و یک کل را در جز دیدیم و هارمونی را رعایت کردیم. به نظرم مخاطب و منتقدان هم باید کلیت فیلم را قضاوت کنند و تنها به چهار دقیقه فیلم بسنده نکنند.
جدای از این مساله به نظر می رسد تحت تاثیر آثار اصغر فرهادی هم بوده اید. برای مثال لحظهای که نسرین، حقیقت را برای دکتر بر ملا میکند معادل با زمانی است که در «جدایی نادر از سیمین» راضیه به سیمین ماجرای تصادف و شَکش را میگوید. یا رفتارهای ناصر در فیلم شما مانند رفتار حجت در فیلم فرهادی است و ...
ایرج زاد: یکسری چیزها آنقدر در شکل اجرایی و اصولا در برخورد، تفاوت فاحش دارند که وقتی در مورد آن صحبت می شود تعجب می کنم. باز هم می گویم آقای فرهادی جایگاهی دارد که اصلا نیازی نیست من درباره ایشان صحبت کنم یا تایید کردن من باعث نمی شود که جایگاه او شکل محکمتری به خود بگیرد اما چیزی که من درباره آن صحبت می کنم این است که طوری صحبت نکنیم که انگار سینما تازه اختراع شده است. باور کنید بیشتر از صد سال است که از تولد سینما می گذرد و مثال آن را با فیلم «گزارش» عباس کیارستمی گفتم. در مورد مجموعه تفاوت هایی که «تابستان داغ» با آثار فرهادی دارد باید بگویم -منظورمثال فیلم های مورد بحث ایشان است- معمولا آقای فرهادی دوربینش در این فیلم ها را در یک وضعیت قرار می دهد، یا دوربین روی سه پایه و یا روی دست است. معمولا کنش ها را به هم کات می زند و کاراکترها در مکث ها و سکوت هایشان پیگیری نمی شوند. غالبا ایشان با نشان ندادن اتفاق اصلی مخاطب را ترغیب به دیدن فیلم می کند، اما در «تابستان داغ» به چه شکل برخورد شده است؟ اینجا ما با سلکشنی از وضعیت های دوربین مواجه هستم؛ دوربین را روی دست، روی سه پایه و روی وسیله های حرکتی قرار دادیم. برخلاف فیلم های آقای فرهادی، «تابستان داغ» از چند پلان- سکانس طولانی برخوردار است. در این فیلم سکوت ها نقش پررنگی دارند، هیچ عجله ای برای قیچی زدن پلان ها نیست و برش ها بر خلاف فیلم های آقای فرهادی لزوما با کنش ها اتفاق نمی افتند. نکته دیگر اینکه در «تابستان داغ» حادثه اصلی با جزییات به مخاطب داده می شود و مخاطب از کاراکترهای فیلم چند گام جلوتر است.
این را هم باید بگویم که در اولین گفتگوهایی که با هومن بهمنش داشتیم به او گفتم که من می خواهم تابستان با همه رنگ و گرمایش در فیلم حضور داشته باشد. به همین دلیل ما در ساعت هایی فیلمبرداری کردیم که در بقیه فیلم ها ساعت آف فیلمبرداری محسوب می شود. در واقع ما در ساعت های ۱۲.۵ تا ۲ بعدازظهر در چله تابستان فیلمبرداری می کردیم. در «تابستان داغ» آفتاب به طور کامل مشهود است البته ما در طراحی صحنه و طراحی لباس هم به حضور رنگ ها توجه ویژه داشتیم. برای مثال هر چند خانواده نسرین از یک قشر فرودست است اما اصلا لباس هایشان به شکل کلیشه ای بدبختانه نیستند و رنگ ها را اصلا کدر و بی روح نمی بینیم. برای مثال کاراکتر ناصر لباس یکی از بازیکنان بارسلونا را بر تن دارد. وقتی وارد این جزییات می شویم متوجه می شویم که تفاوت ها بسیار زیاد است.
چیزی که برای من عجیب بود این بود بود که وقتی با دوستانی که برای گفتگو تماس می گیرند صحبت می کنم اغلب می گویند ما شنیدیم که فیلم شما شبیه آثار اصغر فرهادی است و من از آنها می خواستم نمونه ای بگویند و آنها تنها می گفتند که ما شنیده ایم که اینطور است اما هیچکس درباره جزییات، ساختار اجرایی و شکل برخورد حرفی نمی زد.
خسروی: به نظرم زمان می تواند این موضوع را حل کند. «تابستان داغ» جزو فیلم هایی است که با گذشت زمان می توان به ارزش های آن پی برد. به نظرم اگر زمان بگذرد و ما آن را دوباره ببینیم دریافت های تازه ای از فیلم خواهیم داشت، دریافت هایی که شاید در زمان اکران نتوانستیم آن را هضم کنیم.
چرا برای نشان دادن طبقه اجتماعی یکی از خانواده ها، زوج پزشک را انتخاب کردید؟ فکر نمی کنید این یک کلیشه است؟
ایرج زاد: در این فیلم پزشک بودن سارا و ایمان مبنای اصلی شخصیت کاراکترها نیست در واقع قصه به گونه ای است که اگر شغل پزشک بودن را از این زوج می گرفتیم و آنها را در جایگاه شغلی دیگری قرار می دادیم باز هم می توانست کارکرد خود را داشته باشد و این زوج می توانستند درگیر همین وضعیت باشند.
خسروی: البته من کمی با ابراهیم مخالفم زیرا به نظرم ویژگی پزشک بودن این زوج خوب بود. چون ما از پزشک در شکل طبیعی خود توقع داریم که فرزند خود را ببیند.
ما از این موضوع بهره گرفتیم که بگوییم زن و شوهری که می توانند جان افراد را نجات دهند از اصلیترین چیزی که در زندگی خود به آن متعهد شده اند غفلت کرده اند و این موضوع باعث شده زندگی آنها دچار مشکل شود ایرج زاد: سارا و ایمان لزوما چون پزشک هستند درگیر این مشکل نشده اند. حرف من این است که ما در پی این بودیم که ۲ قشر مختلف را نشان دهیم و بگوییم که مشکل تنها برای یک قشر خاص نیست. این مشکل یک مشکل عام است و اگر یک فرد وکیل باشد، وزیر باشد، پزشک باشد و یا به خانواده طبقه فرودست تعلق داشته باشد، وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده داشته باشد ممکن است این اتفاق برایش بیفتد. بنابراین اگر مسئولیت پذیر نباشد این اتفاق در هر جایگاهی که باشد، می افتد و حرف فیلم همین است. از همین جهت است که من می گویم اگر این زوج پزشک هم نبودند می توانسیم خاصیتی را که از آنها می خواستیم بگیریم. البته درباره پزشک بودن آنها ما به این موضوع توجه داشتیم که آنها انسانی ترین شغل را دارند، کار آنها حفاظت از جان انسان ها بدون در نظر گرفتن فاکتورهای مختلف مانند مذهب و ... است بنابراین وقتی با یک بیمار مواجه می شوند مسئولیت حفظ جان او را دارند پس این ویژگی آنها کارکرد دراماتیک دارد. ما از این موضوع بهره گرفتیم که بگوییم زن و شوهری که می توانند جان افراد را نجات دهند از اصلیترین چیزی که در زندگی خود به آن متعهد شده اند غفلت کرده اند و این موضوع باعث شده زندگی آنها دچار مشکل شود.
خسروی: پزشک بودن در «تابستان داغ» کارکرد دراماتیک داشت زیرا در واقعیت از یک پزشک این توقع وجود ندارد که نسبت به فرزند خود بی تفاوت باشد. خیلی از عناصر فیلم دراماتیک هستند برای مثال کاراکتر بچه پزشک یک کاراکتر بسیار آرام است که هیچ دیالوگی از او نمی شنویم و اصلا انگار او را در فیلم نمی بینیم اما به یک باره از فیلم حذف می شود در حالی که او می توانست شیرین کاری کند و باعث جلب توجه شود. این هوشمندی کارگردان را نشان می دهد که کاراکتری را انتخاب کرده که بسیار آرام است اما یک درگیری عجیب و غریبی میان ۲ خانواده ایجاد می کند. درواقع در انتخاب بچه تلاش شده است که کسی انتخاب شود که هیاهو نداشته باشد و توجه ها را به سمت خودش جلب نکند حتی در تدوین نماهایی که از او انتخاب کردیم به گونه ای بود که ری اکشن های بسیار ساده ای داشت. مجموع این نکات باعث می شود که ما حتی لحظه ای فکر نکنیم که این بچه قرار است از دست برود و یک اتفاق این چنینی برایش رخ دهد.
ما در این فیلم می بینیم که سارا مادر پرهام بدون اینکه مربی مهدکودک را بشناسد فرزند خود را برای نگهداری نزد او می گذارد. این باگ فیلمنامه نیست که یک مادر به این راحتی فرزندش را به کسی که چندان شناختی از او ندارد، میسپارد؟
ایرج زاد: نه به نظرم اینطور نیست. ما می خواستیم بگوییم این مادر سهل انگاری می کند. البته توجه داشته باشید که این مربی همان فردی است که در بیمارستان مادر پرهام کار می کند و برای کار کردن در این بیمارستان همان پروسه ای را طی کرده که سارا طی کرده است. در صحنه ای هم که پرهام شب هنگام را در خانه مربی می گذارد به همین ترتیب است یعنی یک سیکل مهندسیشده طی کرده اند و این مربی مسئولیت پذیری خود را به سارا ثابت کرده است.
با این حال شما مادرهایی با این سطح از سهل انگاری ندیده اید؟ من خیلی دیده ام، وقتی می خواستیم این فیلم را بسازیم من فیلمنامه را به خانم های زیادی دادم که بخوانند. به همین دلیل من خانم هایی دیدم که کودکشان را صبح تا بعد از ظهر به مهد کودک می دهند که به کلاس یوگا بروند. چیزهای زیادی وجود دارد که متفاوت از طرز تلقی ما نسبت به پدر و مادرها است.