سرزمینی که آدامس جای پول خرد نمی‌دهند +عکس

یک استاد ایرانی در سفری دانش‌محور به یکی از مهمترین همایش‌های علمی جهان از زوایای یک معلم به جذابیت‌های مهم سرزمینی پرداخته است که می‌تواند برای هر مسافری آموخته‌های جالبی را در برداشته باشد، به‌خصوص اینکه این تجربیات عینی و کاربردی نیز باشند.

کد خبر : 866488

خبرگزاری تسنیم: سفر همیشه ابعاد مختلفی داشته است، ولی برحسب روزگار، سفر‌های تفریحی بیشتر مورد توجه قرار گرفت، ولی مدتی است به لطف اساتید دانشگاهی، انتقال تجربیات سفر‌های علمی که بسیار نیز مهم است، مورد توجه قرار گرفته است، زیرا نگاه جزئی نگر، یک فرد علمی - بسیار متفاوت از نگاه سطحی افراد دیگر است؛ بنابراین در هر نوشتار و سفرنامه علمی، پند‌های بسیاری نیز نهفته است تا فرد خواننده با مطالعه آن به دانش او به‌خصوص در حوزه سفر‌های علمی افزایش یابد، حال در این زمینه دکتر امیررضا اصنافی-استادیار گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید بهشتی در بخش سوم و پایانی مطلب اختصاصی خود به تسنیم با عنوان «ایفلا نوشت‌های یک کتابدار» به زوایای سفر علمی خود به "کوالالامپور" پایتخت "مالزی" پرداخته است.

... ایفلا، یک کنگره معمولی نیست. کنگره‌ای است که تمام کتابداران و متخصصان علم اطلاعات و دانش شناسی از سراسر جهان در آن حضور دارند. باتجربه‌ها و ایده‌های مختلف. بنابراین، نمی‌توان انتظار داشت که تنها با ۱۰ یا بیست نشست بتوان به موضوعات گوناگون در حوزه کتابخانه‌ها پرداخت. شما اگر بخواهید از سخنرانی‌ها استفاده کنید باید از قبل، عناوین مورد نظر خود را از روی برنامه‌ای که در اختیار دارید شناسایی کرده و بعد تصمیم بگیرید در کدام نشست شرکت کنید.

گاهی اوقات من مجبور می‌شدم که برای استفاده از نشست‌های مختلف، چند دقیقه‌ای در هر کدام حضور داشته باشم. نکته قابل توجه این بود که برخی نشست‌ها عناوین جذابی داشتند، ولی ارائه‌ها در آن خیلی خاص و صرفاً مطالعه موردی و بعضاً ضعیف بود. مثلاً در نشستی که مربوط به روش‌های آموزش در رشته بود انتظار داشتم تجارب و ایده‌های مختلفی در این حوزه مطرح شود، ولی باز بحث‌های تکراری که بار‌ها در متون به آن‌ها برخورد کردیم ارائه می‌شد. البته این مسئله را نمی‌توان به همه نشست‌های ایفلا تعمیم داد بالاخره ممکن است از مجموع ۱۰۰ مقاله، ۱۰ مقاله هم بار علمی چندانی نداشته باشد. این فرصت را داشتم که در نشست مربوط به سخنرانی همکاران کتابخانه ملی ایران شرکت کنم. بسیار خوب و مسلط مقاله‌شان را ارائه کردند و در بخش پرسش و پاسخ نیز به خوبی از پس بحث‌ها برآمدند. آنقدر حجم مقالات زیاد بود و نشست‌ها بسیار متنوع بودند که فرصتی برای صرف ناهار نبود.

بخش نمایشگاه، پوستر، نشست‌ها و گفتگو با افراد مختلف را نمی‌خواستم از دست بدهم. شب، مهمان الزویر بودیم. البته برای حضور در این مراسم شام، باید از قبل ثبت نام انجام می‌شد و، چون ظرفیت محدود بود برای عده‌ای معدود تاییدیه ثبت نام می‌آمد. این فرصت برایم فراهم شد که در مراسم سخنرانی که الزویر گذاشته بود همراه با شام، حضور داشته باشم. سخنرانی جامعی درباره ویژگی‌های پایگاه‌های اطلاعاتی الزویر و نیز بحث Open Science مطرح شد که قابل توجه بود. تأکید این سخنرانی بر تعاملات بیشتر دانشمندان و اشتراک دانش و اطلاعات با یکدیگر بود. به هرحال، الزویر جریان نشر علمی جهان را در چنبره خود دارد و آن را کنترل می‌کند. شام غذا‌های گوناگونی بود که از روی اسم‌شان که روی برچسبی کنارشان درج شده بود می‌شد فهمید چه هستند. تنها به صرف کمی ماکارونی و سالاد اکتفا کردم. فرصتی برای گردش در شهر نبود و از صبح تا غروب در کنگره بودم و شب، خسته پیاده به هتل بر می‌گشتم.

در یک روز، در نشست IEEE شرکت کردم که برای حضور در آن هم باید از قبل ثبت نام انجام می‌شد. این نشست درباره نقش پایگاه‌های اطلاعاتی در رساندن اطلاعات به دست پژوهشگران حوزه مهندسی بود و بعد توجه به رویدادن انقلاب چهارم صنعتی که منجر به پیدایش خلاقیت، کارآفرینی و ظهور اینترنت اشیاء در جنبه‌های مختلف زندگی و کار شده است. در حین سخنرانی، مهمانی ناهار هم برپا بود که ساده و مختصر بود. پس از این سخنرانی، ارائه‌ای درباره فعالیت‌های گوناگون این پایگاه اطلاعاتی مطرح شد و سپس، مجری برنامه که خود از متصدیان این پایگاه بزرگ اطلاعاتی بود یک بازی آنلاین برگزار شد که در حقیقت نوعی امتحان بود. امتحان برای اینکه متوجه باشیم چقدر به سخنرانی توجه کردیم چقدر حواسمان به ناهار بوده! بازی جالبی بود و هرکسی فقط چند صدم ثانیه وقت داشت به سوالات درباره پایگاه IEEE پاسخ دهد. در کل چهار سئوال مطرح شد و خیلی سریع پاسخ سوالات را به صورت صحیح دادم. پس از پایان مسابقه، مشغول چک کردم ایمیلم بود که دیدم کسی به اسم صدایم می‌کند و بعد صدای تشویق حضار! تازه فهمیدم که برنده این مسابقه ساده شدم و جایزه یک مینی گوگل بود که هنوز هم بازش نکرده ام ببینم چیست!

بعد از پایان نشست با آقای دکتر خسروی از همکاران دانشگاه علوم پزشکی بوشهر چرخی در نمایشگاه و بعد تعدادی از نشست‌ها زدیم و از آنجا که کمی کسالت داشتم به هتل برگشتم. در روز بعد، طبق برنامه در نشست‌های مورد نظرم شرکت کردم و بعد دخترم ملیکا را هم که با خودم آورده بودم به نمایشگاه بردم و کمی با هم در فضای سالن‌های نمایشگاه‌ها چرخیدیم. فکر می‌کنم کوچکترین شرکت کننده همایش بود. البته تاوان حضورش را هم دادم، چون هنگام برگشتن به هتل به خاطر سرماخوردگی شدید، دو روز مداوم تب داشت و سعی می‌کردیم با دارو‌هایی که برایش آورده بودیم مداوایش کنیم.

در روز آخر نشست‌ها با همکاران دانشگاه علامه طباطبایی، دکتر صمیعی و دکتر مومنی در نشست Lighting Talks شرکت کردیم. در این نشست‌ها حدود ۲۰ سخنرانی ارائه می‌شد که هر کسی وقت داشت حدود ۵ تا هفت دقیقه یافته‌های خود را مطرح کند. حالت نشستن شرکت کنندگان به صورت سالن‌های مرسوم همایش نبود. بلکه میزگرد‌های مختلفی بود که افراد هنگام مشارکت در بحث‌ها احساس راحتی کنند. ایده خیلی جالبی بود. طی صحبت‌هایی که بعداً با دوستان دانشگاه علامه طباطبایی داشتیم قرار شد برنامه‌ای مشخص کنیم که در دانشگاه‌های خودمان نیز چنین سبک ارائه‌ای را برقرار کنیم یا اینکه نهایتاً در کنگره امسال انجمن، یک بخشی را بتوانیم برای ارائه ایده‌ها و تجربه­‌ها در نظر بگیریم.

شب، گردشی کوتاه در مقابل برج‌های دوقلوی تجاری کوالالامپور به همراه همکاران کتابخانه ملی داشتیم و شام را مهمان این بزرگواران و آقای دکتر فریبرز خسروی بودیم. موقعیت پیش آمد که درباره مسائل گوناگون رشته نیز با هم گفتگویی داشته باشیم. کم کم دوستان با به پایان رسیده همایش از ما جدا می‌شدند و به ایران بر می‌گشتند. گروهی حدود ۱۰ نفره مانده بودیم که در روز پایانی کنگره ایفلا شرکت کردیم.... قصد داشتم با نوت بوک خود اتوماسیون دانشگاه را چک کنم که دیدم شارژ نوت بوک نیست انگار در جلسه روز قبل جا گذاشته بودم. وقتی از چند نفر از کادر اجرایی پیگیری کردم سرانجام در میز ثبت نام پیدایش کردم. یک برچسب رویش چسبانده بودند که در چه سالنی، چه تاریخی و چه ساعتی جامانده! این اقدامشان خیلی جای تحسین داشت.

به پیشنهاد دکتر فریبرز خسروی خیلی سریع وارد سالن کنگره برای مراسم اختتامیه شدیم. چون ازدحام جمعیت باعث می‌شد نتوانیم در ردیف‌های مناسب بنشینیم. گفتنی است که کادر اجرایی به شدت روی داشتن آی دی کارت‌هایی که به صورت گردن آویز بود تأکید داشتند. حالا نمی‌­دانم اختتامیه چه چیز خاصی دارد که حتماً باید با کارت شناسایی وارد شد. در مراسم اختتامیه که البته با تأخیر حدود پانزده دقیقه‌ای شروع شد رئیس ایفلا، رئیس کتابخانه ملی مالزی و سایر دست اندرکاران این کنگره صحبت کردند. بیشتر بحث‌ها هم شامل تقدیر و تشکر از بانیان برگزاری کنگره و ارائه گزارش مختصری درباره آن بود. کنگره‌ای که بیش از هزار نفر از ۱۸ کشور مختلف جهان در آن حضور یافته بودند.

در مراسم اختتامیه به رسم هر سال جوایزی نظیر مدال ایفلا، برندگان سفر بدون نیاز به هزینه ثبت نام به ایفلا ۲۰۱۹ در آتن، پوستر برتر و تصویر برتر در شبکه‌های اجتماعی که امسال باب شده بود معرفی و اهدا شد. داوطلبان هم به شدت تقدیر و تشویق شدند. به هرحال در این مدت، تلاش‌های زیادی کرده بودند و حقیقتاً با سختی‌های زیادی هم مواجه شده بودند. فیلم‌هایی هم از معرفی ایفلا ۲۰۱۹ در آتن و ایفلا ۲۰۲۰ در نیوزلند برای حاضران پخش شد. نیوزلند را که قطعاً نمی‌توانم بروم، ولی باید برای آتن برنامه ریزی کرد. برگزاری ایفلا در یک کشور با تمدن باستانی باید جالب باشد. با پایان یافتن مراسم اختتامیه، پرونده ایفلا ۲۰۱۸ نیز بسته شد.

در پایان نشست، با همکاران خداحافظی کردیم و قرار شد روز بعد یعنی پنجشنبه رأس ساعت ۱۲ در کتابخانه ملی مالزی برای بازدید از این مکان باشیم. پنجشنبه روز شلوغی بود حدود ۳۰ دقیقه طول کشید تا به کتابخانه ملی مالزی رسیدم. در هنگام ورود، بنر‌های ایفلا خودنمایی می‌کرد. یکی از کتابداران به استقبال آمد و قرار شد دقایقی دیگر به دفتر دکتر نفیسه احمد - رئیس کتابخانه ملی مالزی برویم. از این فرصت استفاده کردم و پرسیدم چطور می‌توانیم عضو کتابخانه شویم؟ راهنمایی ام کرد که فقط با تکمیل یک فرم ثبت نام آنلاین، داشتن گذرنامه و رایگان می‌توانید عضو کتابخانه شوید. کمتر از ۱۰ دقیقه بعد کارت بنفش رنگ عضویت در کتابخانه ملی مالزی را در اختیار داشتم.

این کتابخانه هر چند بزرگ و نسبتاً با عظمت بود، ولی با آن تصوری که از یک کتابخانه ملی داشتم متفاوت بود و انتظار داشتم با عظمت‌تر باشد. بی اختیار یاد مایکل باکلند افتادم که در کتابش ذکر کرده قرار نیست کتابخانه هر چه بزرگتر باشد بهتر و با شکوهتر باشد! در طبقه پانزدهم کتابخانه، آقای دکتر خسروی و سایر همکاران کتابخانه ملی و دانشگاه علامه طباطبایی منتظرمان بودند. حدود هفت نفر می‌شدیم. از مجموعه کتاب‌های خطی، مخزن اصلی، بخش فهرست نویسی، کتاب‌های نادر، بخش فرهنگی و بخش کتابخانه هوشمند بازدید کردیم. نسخه‌های خطی آن‌ها قدمت چندانی نداشتند، ولی تلاش مالزیایی‌ها برای تاریخ سازی و مستند کردن هویت کشورشان ستودنی بود.

کتابخانه در کل بسیار خلوت بود و شاید به زحمت ۱۰ نفر در این کتابخانه حضور داشتند. رده بندی کتابخانه، دهدهی دیوئی بود (DDC) رده‌بندی مشهور علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی برای تعیین موضوع اصلی کتاب) و بخش ویژه هم برای مطالعه درباره قزاقستان در این کتابخانه وجود داشت. در بخش فهرست نویسی مشخص شد که کتابداران بخش خدمات فنی به صورت بنیادی نسبت به فهرست نویسی اقدام می‌کنند. برای نرم افزار کتابخانه‌ای خود نیز از مارک ۲۱ استفاده می‌کردند. ضمن اینکه مشخص شد خدمات فیپا یا فهرست نویسی پیش از انتشار، ارائه شناسه آی اس اس آن برای نشریات و شابک یا آی اس بی ان در این کتابخانه ارائه می‌شود. در حالیکه ارائه خدمات مربوط به شابک در ایران به کتابخانه ملی مرتبط نیست و توسط خانه کتاب انجام می‌شود. شاید بد نباشد طرحی برای یکپارچه کردن این خدمات توسط کتابخانه ملی خودمان نیز در انداخت و در این زمینه فکر کرد. بخش کتابخانه‌های هوشمند نیز جالب بود.

در این بخش، صفحه نمایش بزرگ قابل لمسی بود که گفته می‌شد کاربران از طریق آن به مطالعه مجلات و روزنامه‌ها می‌پردازند. در بخش کتاب‌های الکترونیکی نیز تبلت‌هایی قرار داده بودند که کاربران به وسیله این تبلت‌ها از پایگاه‌های اطلاعاتی اشتراکی و نیز کتاب‌های الکترونیکی استفاده کنند. در مجموع، کتابخانه جمع و جور، کم مراجعه و دنجی بود. در گوشه‌ای از کتابخانه، میز‌های کوتاه به اندازه تخت و چند تشکچه توجهم را جلب کرد. گفتند برخی کاربران از اینکه پشت میز و روی صندلی بنشینند راحت نیستند و در این محیط احساس آرامش بیشتری دارند.

خلاصه اینکه این بازدید حدود یک ساعت یا یک ساعت و سی دقیقه طول کشید و به نظرم رسید که این کتابخانه، بیشتر یک کتابخانه عمومی بزرگ است تا ملی. لیکن به هر حال در نوع خود و با توجه به قدمت این کشور تلاش خود را برای حفظ میراث مکتوب آن انجام داده بود. شاید هم ما زیاد بدعادت شدیم که در کتابخانه ملی خودمان مراجعه کنندگان زیادی را ببینیم که البته اکثرشان محقق نیستند و برای مطالعه دروس خود به آنجا مراجعه می‌کنند. ناهار هم در کتابخانه ملی مالزی میزبان رئیس آن خانم دکتر نفیسه احمد بودیم. وی بسیار گرفتار بود و جلسات متعددی داشت و بخت با ما یار بود که بیست دقیقه‌ای را در جمع ما بود.

پس از پایان بازدید از کتابخانه ملی مالزی، رسماً بخش علمی این سفر به پایان خود رسید و فراعتی داشتیم تا شب هنگام دیداری از معبد Buta Caves داشته باشیم. برای رفتن این مکان، از مترو استفاده کردیم. تقریباً سه خط را تغییر دادیم تا به مقصد برسیم. قطاری که به آنجا می‌رفت هر ۳۰ دقیقه تا یک ساعت حرکت داشت و از این بابت، انتظار رسیدن قطار بسیار دردناک بود! برای تهیه بلیط مترو، از دستگاه‌هایی که درون ایستگاه تعبیه شده بود باید استفاده می‌کردیم. روی صفحه نمایش باید مقصد را مشخص و سپس اسکناس را وارد دستگاه می‌کردیم. هر سفر یک رینگیت هزینه داشت و نسبت به تاکسی بسیار مقرون به صرفه بود. این دستگاه نازک نارنجی نبود که فقط اسکناس تا نشده بپذیرد. اسکناس‌های کهنه و تا خورده را هم می‌پذیرفت و باقی مانده پول تا آخرین سکه پس می‌داد.

یاد یکی از سوپرمارکت‌ها به نام ۹۹ افتادم که در این چند روز از آن خرید کرده بودم. ۱۳.۴۵ رینگیت خرید کرده بودم و یک اسکناس ۱۰۰ رینگیتی به فروشنده دادم. او هم تا آخرین مبلغ باقی مانده اش را پس داد و نگفت پول خرد ندارم باشد طلبت! یا اینکه به جایش آدامس یا جنس دیگری را بخواهد قالب کند! نظم و احترام به مشتری یعنی این. شاید خیلی ابتدایی باشد، ولی به هرحال یک اصل مهم در مشتری مداری است.

القصه، وقتی اسکناس وارد دستگاه خرید بلیط مترو شد چند ثانیه بعد، فیش‌های پلاستیکی گرد و آبی رنگی از پایین دستگاه بیرون افتاد. این فیش‌ها دارای RFID بودند و باید آن‌ها را روی گیت ورودی به مبداء سفر شدن قطار قرار می‌دادیم تا در ورودی باز شود. این امر، به صرفه جویی در مصرف کاغذ و جلوگیری از انتشار بلیط‌های یک سفره روی کارت، اثر شایانی داشت و مسافر می‌توانست در ایستگاه آخر آن‌ها را به شیار درون گیت خروجی بیندازد تا دوباره مورد استفاده قرار دهد. خاطرم هست در استانبول نیز برای استفاده از تراموا چنین قاعده‌ای وجود داشت.

البته دقت کنید اگر مقصد را اشتباه وارد کرده باشید گیت خروجی باز نمی‌شود و باید به اندازه ایستگاهی که زیادی سوار شده اید هزینه پرداخت کنید که چنین اتفاقی برای ما هم افتاد! به هرحال حدود ساعت هشت و سی دقیقه شب به معابد بوتا رسیدیم. مجسمه‌ای بزرگ از بودا با روکش طلا در آنجا بود و پله‌هایی رنگین که در دل کوه تعبیه کرده بودند و مردم برای رفتن به غار‌های درون کوه‌ها از این پله‌ها بالا می‌رفتند. چند معبد هم آنجا قرار داشت که صف طولانی از هندو‌ها برای برگزاری آیین مذهبی شان در آنجا تشکیل شده بود و برای ادای این مراسم و احترام به مناسک خود، کفش‌هایی خود را از پا در آورده بودند.

یک ساعتی را در آنجا گذراندیم و سپس بازگشتیم. مسیر بازگشت بسیار شلوغ بود. راننده تاکسی که با آن باز می‌گشتیم می‌گفت، چون فردا جمعه مراسم جشن سالگرد استقلال کشور مالزی است، امشب در نقطه‌ای از شهر مراسم آتش بازی است و مردم دارند خود را به آنجا می‌رسانند. البته در خود شهر کوالالامپور خبری از آذین بندی نبود و گویی قرار بود مراسم در شهر دیگری به نام پاتروجایا برگزار شود. در روز جمعه و پس از تحویل اتاق هتل حدود ساعت چهار عصر به سمت فرودگاه حرکت کردیم و حدود یک ساعت بعد آنجا بودیم. در فرودگاه کوالالامپور هنگام رفتن به سمت کانتر‌های پرواز، وسائل و چمدان‌ها بازرسی نمی‌شود و بدون انجام این تشریفات می‌توانید بار‌های خود را تحویل داده و کارت پرواز بگیرید.

برخی از کارکنان مالایایی کانتر پرواز بسیار کُند عمل می‌کنند و شاید نزدیک به چهار بار بلیط و گذرنامه مرا بررسی کرد که یک لحظه تردید کردم نکند گذرنامه و بلیط فرد دیگری دست من است یا اصلاً من مشکوکم و قرار است کارت پرواز برایم صادر نشود! به هرحال بعد از گذشت مدت زمان طولانی بالاخره این کارمند رضایت داد و کارت پرواز مرا که نفر اول بودم صادر کرد و ردیف ۳۹ را در نظر گرفت و ابداً توجهی نکرد که به او گفته شد لطفاً ردیف‌های جلوتر را بدهید! بعد از دریافت کارت پرواز، و طی کردن نخستین تشریفات امنیتی، سوار قطار تندرویی شدیم که ما را به سمت در‌های خروجی می‌برد. حدود دو دقیقه بعد همگی از قطار پیاده شدیم و با دنبال کردن تابلو‌های راهنما به خروجی مورد نظر رسیدیم که قبل از آن باید گذرنامه‌ها و وسایل همراهمان بررسی می‌شد. در صف بررسی گذرنامه، صدایی را شنیدم که می‌گفت: ایفلا ایفلا! وقتی برگشتم دیدم دو کتابدار آفریقایی هستند که در مراسم اختتامیه ایفلا آن‌ها را دیده بودیم و حالا دارند به کیف ایفلا در بار‌های ما اشاره می‌کنند! گفتم که کتابداران دارند به خانه شان بر می‌گردند تا خودشان را برای رفتن به ایفلا ۲۰۱۹ و آتن حاضر کنند!

پس از پایان این مرحله و پایان تنش‌های مربوط به ایستادن در صف و به جای آوردن تشریفات مربوط به خروج، تصمیم گرفتم رایانامه خود را بررسی کنم. دیدم که در تمام فضای فرودگاه شبکه بی سیم است که نیازی هم به کلمه عبور ندارد و کمی که دقت کردم متوجه شدم جایگاه‌هایی را در نظر گرفته اند که حدود سه رایانه در آنجا قرار دارد و منطقه استفاده رایگان از اینترنت بود. هرکسی که تلفن همراه یا تبلت همراهش نبود می‌توانست از این رایانه‌ها نیز استفاده کند. تسهیلات مناسبی برای مسافران که بتوانند وقت خود را مدیریت کنند.

بعد از باز شدن دروازه خروجی پرواز به سمت تهران و ورود به هواپیما و مستقر شدن همه مسافران انتظار داشتیم کم کم موتور هواپیما روشن شود و آماده پرواز شویم، ولی خلبان اعلام کرد که به دلیل اینکه هنوز چند نفر از مسافران نرسیدند باید کمی صبر کنیم. بعد از دقایقی انتظار، مسافران رسیدند و مجدداً خلبان اعلام کرد به دلیل باز و بسته شدن چندباره در هواپیما برج مراقبت اجازه پرواز را نداده است و باید بین یک ساعت تا یک ساعت و سی دقیقه برای اجازه مجدد صبر کنیم! البته این مسئله پس از گذشت حدود سی دقیقه حل شد و هواپیما حرکت کرد و از آسمان کوالالامپور به سمت تهران خارج شد.

حوالی ساعت سه و سی دقیقه بامداد به تهران رسیدیم و بعد از طی کردن تشریفات وارسی گذرنامه‌ها، دیدم که صدای مارش موسیقی رسمی و حماسی می‌آید. آنجا دریافتم که برای استقبال از ورزشکاران کشورمان است که از بازی‌های آسیایی اندونزی برگشته بودند این مراسم اجرا می‌شود. ابتدا تصور کردم به افتخار هیئت ایرانی است که از بزرگترین کنگره کتابداران جهان یعنی ایفلا برگشتند و ۵ مقاله داده اند! ولی اینگونه نبود.

در راه بازگشت به منزل به مسائل مختلف کاری فکر می‌کردم از جمله اینکه یک گزارش سفر جامع همراه با تصویر در دانشگاه ارائه دهم، اینکه چطور می‌توان ایده‌های به دست آمده در ایفلای امسال را در انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران و نیز دانشگاه خودمان پیاده کرد، جلسات متعدد دفاع از پایان نامه که در این هفته دارم، کار‌های حوزه روابط عمومی که باید بعد از یک هفته غیبت مجدداً به آن‌ها سروسامان بدهم و امثالهم! گویی بعد از گذراندن یک هفته سنگین، روز‌ها و هفته‌های سنگین تری در پیش روست!

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: