دستگیری ماشین باز حرفه‌ای در رعد ۲۸+ عکس و فیلم

کشف کوزه‌های میلیاردی و قرآن منتسب به شاه پهلوی از قاچاقچیان کالا، دستگیری سارق کامپیوتر خودرو‌های پژو ۲۰۶ و توقیف خودرویی که با تجهیزات ۸۰ میلیونی اقدام به آلودگی صوتی برای شهروندان می‌کرد از جمله موارد برجسته بیست و هشتمین مرحله طرح رعد پلیس پایتخت بود.

کد خبر : 952480

خبرگزاری فارس: پیام کوتاه بود: «با سلام و احترام؛ برگزاری مرحله ۲۸ طرح رعد با حضور سردار رحیمی رئیس پلیس پایتخت در میدان H ستاد فرماندهی انتظامی تهران بزرگ».

سر ساعت در میدان H حاضر شدیم. مثل همه طرح‌های رعد پلیس پیشگیری، دور تا دور محوطه پر بود از اقلام سرقتی مکشوفه که در وانت و نیسان بار‌ها و روی میز‌ها و در کنار و گوشه روی زمین پهن شده بودند؛ گوشی موبایل، لاستیک خودرو، سیستم ضبط و باندخودرو، لباس، کفش، پارچه، انواع و اقسام مشروبات الکلی، دوچرخه، لپ‌تاپ، وسایل خانه، قالی و قالیچه؛ البته این بار موارد ناب دیگری نیز وجود داشت از جمله: یک جلدقرآن نفیس به همراه چند عددکوزه، آفتابه و کاشی عتیقه.

صفحه اول قرآن نفیس را که باز می‌کنم مطلب در آن درج شده که در بالای آن آمده که عین دستخط «شاهنشاه آریامهر» است.

افسر پرونده می‌گوید: این اموال را از دو برادر کشف کرده‌اند؛ ماموران کلانتری ۱۰۹ بهارستان بنابر اعلام مخبرین به خیابان سعدی شمالی رفته و یک منزل را که تردد افراد مشکوک در آن صورت می‌گرفت به طور نامحسوس زیر نظر داشته و پس از اخذ دستور قضایی به منزل ورود کرده و دو نفر را که برادر بودند دستگیر کردند؛ از دستگیر شدگان مقداری شیشه و هروئین و عتیقه‌جات باستانی کشف و ضبط شد.

افسر پرونده ادامه می‌دهد: دو کوزه‌ای راکه مشاهده می‌کنید می‌گویند ارزش حداقل ۳ میلیارد تومانی دارد و متعلق به دو تا سه هزار سال پیش است که این افراد قصد فروش آن را داشتند؛ قدمت آن جلد قرآن هم به زمان پهلوی بر می‌گردد. ‌ می‌پرسم:متهمان کدامیک از دستگیرشدگان هستند؟ که می‌گوید: هر دو متهم در زندان حضور دارند.

***

تی‌شرت آبی پوشیده؛ ادعا دارد که می‌تواند کاپوت پژو ۲۰۶ را ظرف دو تا سه دقیقه باز کرده و کامپیوترش را سرقت کند؛ یکی دو ماه است که در این کار است؛ ۴۰ تا ۵۰ پژو ۲۰۶ را سرقت کرده، اما وقتی از او می‌خواهیم که جلوی دوربین تلویزیون کاپوت یک ۲۰۶ را باز کند تلاشش ره به جایی نمی‌برد!

بعد از پرس و جو مشخص می‌شود که ۲۰۶ متعلق به یکی از ماموران پلیس است و ایشان خودشان خبره بودند و حواسشان جمع و «سیم کابل دربازکن ماشین» را دم دست نگذاشته‌اند.

محمود، ۴۰ ساله که متاهل است و یک فرزند هفت ساله دارد در مورد روش سرقتش می‌گوید: سیم کاپوت را از پایین می‌کشم و بعد از باز شدن در کاپوت، کامپیوتر خودرو را سرقت می‌کردم، کامپیوتر‌های سرقتی را از ۱۵۰ تا ۴۰۰ هزار تومان می‌فروختم.

می‌پرسم: سابقه‌دار هستی؟ می‌گوید: سابقه کیف قاپی دارم؛ سال ۸۵ دستگیر شدم و با گذاشتن سند آزاد بودم تا اینکه به زندان رفته و سال گذشته بعد از تحمل ۵ سال حبس آزاد شدم؛ بیکار بودم و کسی با سابقه‌ای که داشتم به من کار نداد و این شد که دوباره دزد شدم. ‌ می‌گویم: دزدی را در زندان یاد گرفتی؟ پاسخ می‌دهد: خودم مکانیک بودم؛ البته از بچه‌های زندان این روش را یاد گرفتم؛ وقتی کاری پیدا نکردم با یکی از هم‌بندی‌هایم که از شنبه تا چهارشنبه در زندان است و پنج‌شنبه و جمعه به مرخصی می‌آید در محدوده پیروزی تهران، ۲ تا ۵ بعدازظهر که محله خلوت بود دو نفری سوار بر موتور خیابان و کوچه‌ها را می‌رفتیم و هر جا ۲۰۶ می‌دیدیم که وضعیت برای سرقت مناسب بود در کاپوت را باز کرده وکامپیوتر ۲۰۶‌ها را سرقت می‌کردیم. ‌ می‌پرسم: چطور به دام افتادی؟ می‌گوید: یک دوربین مداربسته لحظه سرقت را ضبط کرده بود؛ از روی فیلم ماموران ما را شناسایی کردند و هنگامی که برای ترک اعتیاد در کمپ امامزاده داود بودم ماموران آمدند و دستگیرم کردند.

سوال می‌کنم: دوباره که به زندان بروی باز هم چیز جدیدی یاد می‌گیری؟ قاطی می‌کند و می‌گوید: نه دیگر مطمئن باشید؛ تازه یک ماه و بیست و چند روز است که ازدواج کردم و همه‌اش تقصیر مادرم بود. ‌ می‌پرسم اول مصاحبه که گفتی متاهلی و یک بچه هفت ساله داری؟ جواب می‌دهد: وقتی که به زندان رفتم زن اولم طلاق گرفت؛ الان که بیرون آمدم دوباره ازدواج کردم؛ می‌پرسم: مادرت چه گناهی داشت؟ می‌گوید: می‌خواستم وام ازدواج بگیرم، شناسنامه زنم را قایم کرد و من هم که پول نداشتم مجبور شدم دزدی کنم.

***

در جمع دستگیرشدگانی که ردیف بر روی زمین نشسته‌اند دو پسربچه که لباس‌های زندانی به رنگ‌های بنفش و گلبهی بر تن دارند توجهم را جلب می‌کنند. سجاد ۲۰ ساله و محمد ۱۸ ساله هستند؛ با یک موتور قرضی گوشی قاپی کردند و بعد از دو شب دزدی، ماموران پلیس آن‌ها را گرفتند.

سجاد می‌گوید: در پرده فروشی در مولوی کار می‌کردم. صاحبکارم کلاهبردار از آب در آمد و آمدند و مغازه را بستند و ما بیکار شدیم. ‌ می‌گویم: خب می‌رفتید مغازه‌های دیگر کار می‌کردید. می‌گوید: حقوق ۷۰۰ هزار تومانی کفاف زندگی متاهلی را که نمی‌دهد؛ با دوستم تصمیم گرفتیم که گوشی بزنیم؛ در تیردوقلو سه فقره گوشی زدیم و پلیس همان شب ساعت ۱۱-۱۰ ما را گرفت. ‌ می‌پرسم: خانواده‌تان فهمید؟ اشک در چشمانش جمع می‌شود. سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: بله و گفته‌اند که دنبالم نمی‌آیند... من هم می‌روم زندان و همسرم هم طلاق می‌گیرد.

به او می‌گویم: چرا اول فکر این‌ها را نکردی که گریه امانش نمی‌دهد.

***

سه نفر را در این گوشه حیاط با دستبند و پابند به هم بسته‌اند؛ پسربچه‌هایی هستند در نگاه اول؛ هنگام گرفتن عکس مقاومت می‌کنند؛ می‌گویم: اگر نمی‌خواستید از شما عکس بگیرند پس چرا اینجا هستید؟

محمد ۱۸ ساله با حاضرجوابی می‌گوید: دیپلم نداشتیم که کار درست و حسابی داشته باشیم پس ما را آوردند اینجا (!) ‌ می‌پرسم: یعنی همه افرادی که در اینجا هستند دیپلم نداشتند؛ یعنی پلیس برای دستگیری افراد به مدرک تحصیلی نگاه می‌کند؟!

وقتی می‌فهمد من خبرنگار هستم کوتاه می‌آید؛ می‌گوید: درست یک ماه پیش بود. باور کنید قصد سرقت نداشتیم؛ یک ماشین پراید را دیدیم که پارک کرده بود و کلید رویش بود؛ انگار راننده فقط با دزدگیر، ماشین را قفل کرده و کلید را نبرده بود. من و دوستم هم در ماشین را باز کردیم و سوار شدیم و بعد از یک ساعت ماشین را در احمد آباد ول کردیم و آمدیم؛ ۵ ساعت بعد هم پلیس ماشین را پیدا کرد و با توجه به دوربینی که انگار در محل بود ما را شناسایی و دیروز هم دستگیرکرد.

سوال می‌کنم: پسر یکدانه چرا درس نخواند؛ چرا سر از اینجا درآورد؟ می‌گوید: پدرم بیکار بود. از نداری و بدبختی به اینجا رسیدم. می‌پرسم: پدر و مادرت می‌دانند که اکنون اینجا هستی؟ می‌گوید: بله؛ مادرم که مدام گریه می‌کرد، اما خب چه کنم کار نداشتم. می‌پرسم: چند خواهر و برادرید؟ که می‌گوید: تک فرزندم.

می‌پرسم: در سرقت پراید چه کسی با تو بود؟ بغلی‌اش را نشان می‌دهد. همان پسربچه‌ای است که روی دستش یک گل رز را تاتو کرده است.

افسر پرونده می‌گوید: اول این پسر را دستگیر کرده‌ایم و بعد بقیه را؛ یک باند ۵ نفره هستند که سرقت و زورگیری می‌کنند. به این قسمت از داستان که می‌رسیم چشمانم از تعجب گرد می‌شود؛ پس فقط قیافه‌هایشان مظلوم است؟!

نفر سوم باند که تی‌شرت قرمز پوشیده در حال چک و چانه با مردی تیره پوش است. مرد کت شلوار پوش که شاکی خصوصی این بچه هاست می‌گوید: ۳۱ مرداد بود. ساعت ۹ شب. در غرب تهران با موتور به من حمله و با قمه خفتم کردند؛ کیفم را به سرقت بردند. ۵۰ میلیون وجه نقد و پاسپورت و سند مالکیت و یک عالمه مدارک همراهم بود؛ کیف را رها کرده و فرار کردم... تا امروز که آن‌ها را گرفتند و پلیس اطلاع داد که برای شناسایی بیایم. ‌ می‌پرسم: اموالتان در کشفیات پلیس موجود است؟ می‌گوید: مدارک که نه، اما مقداری پول هست. نمی‌دانم مدارک را چه کردند.

محمد همان متهم سومی که قرمز پوشیده، می‌گوید: سابقه دار نیستم. باور کنید. دفعه اولم بود. می‌پرسم: خب چرا با قمه؟ که می‌گوید فقط می‌خواستیم بترسانیمش؛ بعد از اینکه کیف را دزدیدیم به یک مالخر ۳۰ هزار تومان فروختیم. می‌پرسم پول‌ها را چه کردید؟ می‌گوید: همینجاست روی میز چیده‌اند.

***

از اینکه توجه‌ها را به خود جلب کرده خوشحال است؛ برای حرف زدن با او باید در صف ایستاد.

محمدرضا نام دارد، ۲۳ ساله و دانشجوی مهندسی قالب دانشگاه تهران؛ ۷۰ تا ۸۰ میلیون برای پژوی طوسی‌رنگش خرج کرده و می‌گوید ۱۲۰ تا ۱۳۰ میلیون تومان خودرو را می‌خرند؛ هر چه باند و تجهیزات صوتی بخواهی سوارش کرده؛ تازه بوق‌هایی به ماشین بسته که صدایش از چند کیلومتری شنیده می‌شود؛ صدای باند ضبط‌هایش آنقدر بلند است که گوش فلک را کر می‌کند؛ جلوبندی خودرو را طوری تنظیم کرده که در اندک زمانی، بدنه ماشین بالا یا پایین رفته و حداکثر و حداقل ارتفاع را به خود می‌گیرد.

(تجهیزات نصب شده در این خودرو را در ذیل ببینید)

افسر پرونده می‌گوید:ضبط ماشینش را روشن کرده وکنار یک پارک در افسریه ایستاده بود که به جرم آلودگی صوتی و مزاحمت برای شهروندان توسط ماموران کلانتری ۱۵۶ افسریه دستگیر شد. ‌ می‌پرسم: پول این تجهیزات را از کجا آوردی؟ ‌ می‌گوید: خانم کار می‌کنم؛ سه تا شغل دارم؛ در جلوبندی‌سازی کار می‌کنم؛ در کار گوشی و گرافیست سایت هم فعالم. ‌ می‌پرسم: از این بوق‌های ناهنجار برای چه استفاده می‌کردی؟ پاسخ می‌دهد: استفاده نمی‌کردم فقط دوست داشتم داشته باشم.

سردار که می‌آید گفت‌وگویم را قطع می‌کنم. افسر پرونده به جزئیات خودروی محمدرضا اشاره می‌کند و سردار در این خصوص می‌گوید:دستکاری در سیستم خودرو و ایجاد آلودگی صوتی جزو مواردی است که پلیس با جدیت با آن برخورد می‌کند؛ این خودرو به خاطر دستکاری تا حذف کامل تغییرات در توقیف خواهد ماند و بعد از آن به دادسرای راهور معرفی می‌شود؛ همچنین به دلیل ایجاد آلودگی صوتی به دادسرای ارشاد خواهد رفت تا برخورد قضایی با وی صورت گیرد.

سردار رحیمی رئیس پلیس پایتخت در ادامه به تلاش ماموران پلیس پیشگیری پایتخت برای برخورد با سارقان و مالخران اشاره و اعلام می‌کند: ۶۷۳ سارق و مالخر را در بیست و هشتمین مرحله از طرح رعد در طول سه روز شناسایی و دستگیر کردیم و به تلاش خود ادامه خواهیم داد تا بتوانیم آرامش و امنیت خاطر را برای شهروندان به ارمغان بیاوریم.

صحبت‌های سردار که تمام می‌شود مثل همیشه ون‌های مخصوص حمل متهم می‌آیند و سارقان را می‌برند و ما می‌مانیم و اموالی که از سارقان کشف شده و مالباختگانی که گوش به زنگ تلفن دوخته‌اند تا پلیسی زنگ بزند و خبر از کشف اموالشان بدهد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: